Verb,Adj,Adv 2 Flashcards
(185 cards)
reichen
کافی بودن، کفایت کردن، دادن، رسیدن، امتداد داشتن
besichtigen
بازدید کردن، دیدن کردن، دیدن
engagieren
استخدام کردن، مشغول کردن، تلاش کردن، فعالیت کردن
einigen
توافق کردن، یکی شدن، متحد شدن
auskennen
واقف بودن، شناختن، آگاه بودن
چاپ کردن، پرینت کردن
züchten
پرورش دادن
überfordern
بیش از حد توقع داشتن، بیش از حد انتظار داشتن
übernehmen
بر عهده گرفتن، به دست آوردن
festlegen
خود را متعهد کردن، خود را درگیر کردن، ترتیب دادن، هماهنگ کردن
anhalten
توقف کردن، ایستادن
abmachen
جدا کردن، کندن، توافق کردن
bangen
نگران بودن، دلواپس بودن
schmeißen
پرت کردن
trauen
اعتماد کردن، جرات کردن
übersetzen
ترجمه کردن
einschlagen
کوبیدن، فرو آوردن، خرد کردن، شکستن
ausgehen
خاموش کردن، از کار افتادن، قطع شدن، بیرون رفتن، تمام شدن، نتیجه دادن
blitzen
برق زدن، صاعقه زدن
gelaufen
جاری، رونده
gegangen
گذشته، رفته
geil
شهوتی، حشری، انبوه، پرمایه، محشر، معرکه
konstruktiv
سازنده، راهگشا
nachdenklich
متفکر