D21 Flashcards
debattieren
بحث کردنمذاکره کردنگفتگو کردن
die Pension
- اقامتگاه پانسیون1. Die Pension ist billiger als ein Hotel. 1 . پانسیون از هتل ارزانتر است.2. Im Urlaub haben wir in einer kleinen Pension gewohnt. 2 . در تعطیلات، ما در یک پانسوین کوچک زندگی کردیم.2. بازنشستگی مستمری بازنشستگی1. Beamte gehen mit 65 Jahren in Pension. 1 . کارمندانی که 65 ساله می شوند به بازنشستگی می روند.2. Sie ist 67 und bekommt jetzt eine gute Pension. 2 . او 67 ساله است و حالا مستمری بازنشستگی خوبی دریافت می کند.
pensionsalter
سن بازنشستگی
anheben
- بلند کردن بالا بردن2. افزایش دادن3. شروع کردن آغاز شدن
zufolge
- برطبق براساس1. Einem Gerücht zufolge will er heiraten. 1 . برطبق یک شایعه او میخواهد ازدواج کند.2. Seiner Aussage zufolge hatte der Radfahrer keine Schuld an dem Unfall. 2 . برطبق شهادتش دوچرخهسوار هیچ تقصیری در تصادف نداشت.
mittlerweile
- در طول زمان در این بین، در خلال1. Am Anfang war die Arbeit schwer. Mittlerweile habe ich mich daran gewöhnt. 1 . در ابتدا این کار سخت بود. در طول زمان من به آن عادت کردم.2. Ich war oft in dieser Stadt und kenne sie mittlerweile ganz gut. 2 . من بارها در این شهر بودم و در این بین به خوبی آن را میشناسم.
der Kauf
- خرید1. Der neue Esstisch war ein guter Kauf. 1 . میز غذا خوری جدید یک خرید خوب بود.2. Gestern haben wir den Kaufvertrag für die Wohnung unterschrieben. 2 . دیروز ما قرارداد خرید آپارتمان را امضا کردیم.
der Wagen
[اسم]der Wagen /ˈvaːɡən/ قابل شمارش مذکر[جمع: Wagen] [ملکی: Wagens]1. خودرو وسیله نقلیه، ماشین1. Wo steht Ihr Wagen? 1 . ماشینت کجاست؟ ein kleiner/großer/leichter/schwerer/… Wagen وسیله نقلیه کوچک/بزرگ/سبک/سنگین/… aus einem Wagen aussteigen از وسیله نقلیه ای پیاده شدن in einen Wagen einsteigen سوار وسیله نقلیهای شدن2. واگن (قطار)1. Im zweiten Wagen befindet sich das Zugrestaurant. 1 . در واگن دوم رستوران قطار قرار دارد.[فعل]wagen /ˈvaːɡən/ فعل گذرا[گذشته: wagte] [گذشته کامل: wagte] [فعل کمکی: haben ] صرف فعل1. جرئت کردن es wagen, etwas zu tun جرات کردن تا کاری را انجام دادنWie können Sie es wagen! چطور میتوانید جرات بکنید! nicht wagen, etwas zu tun جرات نکردن تا کاری را انجام دادنEr wagt nicht, ihr zu widersprechen. او جرات نکرد که با او مخالفت کند.
سفر دریایی گردش دریایی
- سفر دریایی گردش دریایی1. Das Paar machte eine Kreuzfahrt in der Karibik. 1 . زوج یک سفر دریایی در کارائیب انجام دادند.2. Der Zweck dieser Kreuzfahrt ist primitive Kulturen kennenzulernen. 2 . علت این سفر دریایی، شناختن تمدنهای کهن است.
das Kreuz
- صلیب1. Das Kreuz ist das Zeichen des Christentums. 1 . صلیب نشان مسیحیت است.2. Was bedeutet dieses Kreuz hier? 2 . این صلیب اینجا به چه معناست؟
die Pflege
- مراقبت1. Die Pflege des Gartens kostet viel Zeit. 1 . مراقبت از باغچه زمان زیادی نیاز دارد.2. Unsere Haut benötigt tägliche Pflege. 2 . پوست ما به مراقبت روزانه نیاز دارد.
pflegemittel
care products
das Mittel
- ابزار ماده، وسیله Kommunikationsmittel/Waschmittel/… ابزار ارتباطی/شستشو/…Das Waschmittel ist zu stark. این ماده شستن [شوینده] خیلی قوی است. mit allen Mitteln arbeiten/kämpfen/… با تمامی وسایل کار کردن/جنگیدن/…2. دارو ein wirksames/harmloses/… Mittel یک داروی اثربخش/مضر/… ein Mittel gegen Kopfschmerzen/Grippe/… دارو برای سردرد/آنفولانزا/…1. Der Arzt hat mir ein Mittel gegen Grippe verschrieben. 1. دکتر برای من دارویی برای آنفولانزا تجویز کردهاست.2. Haben Sie ein Mittel gegen Magenschmerzen? 2. آیا دارویی برای شکم درد دارید؟
verantwortlich
- مسئول پاسخگو1. Herr Ahrens ist für die Qualitätskontrolle verantwortlich. 1 . آقای “آرنز” مسئول کنترل کیفیت است.2. Sie sind für Ihre Kinder verantwortlich. 2 . شما در قبال بچههایتان مسئول هستید.
das Schema
- الگو طرح2. نمودار
pressen
- پرس کردن با ماشین پرس) درست کردن)2. آب گرفتن آب (چیزی را) گرفتن3. روغن گرفتن روغن (چیزی را) گرفتن
individualistisch
- انفرادی تکی1. Die Arbeitsmoral in den Dörfern der Ukraine ist eher individualistisch. 1 . اخلاق کاری در روستاهای اکراین تقریبا انفرادی است.
schätzen
- تخمین زدن حدس زدن،1. Wie alt ist der Chef? – Ich weiß nicht, ich schätze, um die Fünfzig. 1 . رئیس چند سالش است؟ - نمی دانم، حدس می زنم حدود 50. etwas (Akk.) schätzen چیزی را حدس زدنWie alt schätzen Sie ihn? شما او را چند ساله حدس میزنید؟ [حدس میزنید او چند ساله است؟] etwas (Akk.) gut/sofort/… schätzen چیزی را به خوبی/سریع/… حدس زدنSein Alter kann man schlecht schätzen. سن او را بهسختی میتوان حدس زد.2. قدردانی کردن احترام گذاشتن jemanden schätzen از کسی قدردانی کردنIch schätze deine gute Arbeit. من از کار کردن خوب تو قدردانی می کنم. etwas (Akk.) besonders/gut/sehr/… schätzen از چیزی به طور خاص/خوب/خیلی/… قدردانی کردن