Theme 2 Flashcards

0
Q

Extrinsic

A

extrinsic
/eksˈtrɪnzɪk/
• غیر اصلی،غیر اساسی،غیر ضروری،نابایسته،نامربوط (در برابر: ذاتی inherent) صفت
• رجوع شود به: extraneous صفت
• برونزاد، برونچهری، برون‌خیز (در برابر: درونخیز intrinsic) صفت
• (موجود در خارج یا فعال از بیرون به درون) برون به درون، خارجی، برونی، برونین، صوری، خارجی، عرضی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
1
Q

bonus

/ˈboʊnəs/

A

• پاداش،حقوق اضافی که به عنوان جایزه به کسی پرداخت شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Perk

A

مزاياي شغلي

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

downsize

A

تعديل نيرو

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

redundant

A

/rəˈdəndənt/

ميروي تعديل شده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Job-hopping

A

تغيير مرتب شغل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Jobholder

A

كارمند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Job/carrer prospect

A

موفقيت آينده شغلي

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

vulnerable

A

/ˈvəlnər(ə)bəl/
• آسیب‌پذیر،زخم‌پذیر،صدمه‌پذیر صفت
• تک پذیر، حمله‌پذیر، انتقادپذیر صفت
• حساس، بی‌دفاع، ضعیف، بی‌پناه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q
Self-image 
Outlook (on sth)
Keen competition 
Stable job
Continued employment 
Moral value
Pay rise/ pay raise
Stress-free
Take an approach to
Workplace
Job security
Unskilled 
Employable
A
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Labour market

A

بازار كار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

In the face of sth

A

با وجود … (يك مشكل يا شرايط سخت)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Lessen

A
lessen فعل ناگذرافعل گذرا
/ˈlɛsn/
• کاستن،کم کردن،کاهش دادن
• کم شدن، کاسته شدن
• کوچکتر کردن یا شدن، ویدا شدن
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Assist

A

assist اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/əˈsɪst/
• کمک کردن،یاری کردن،بنجیدن،همدستی کردن،پایمردی کردن،دستیاری کردن
• کمک، پایمردی، یاری، دستیاری، مدد، امداد
• (بسکتبال - هاکی) کمک به بازیکنی که توپ را در حلقه (یا دروازه) می‌اندازد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

initiative

A
initiative صفتاسم
/ɪˈnɪʃədɪv/
• آغازگرانه،پیشقدمانه،مقدماتی،اولیه
• آغازگری، پیشقدمی، پیشگامی، ابتکار، تازه‌آوری، نوآوری
• حق بردن لایحه به پارلمان
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Take the initiative

A

ابتكار عمل به خرج دادن و كاري را شروع كردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

complacent

A

/kəmˈpleɪsnt/
• (تداعی منفی) از خود راضی،خود رضامند،خود خشنود،خودپسند صفت
داراي رضايت كاذب
• رجوع شود به: complaisant

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

Crisis

A

بحران

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

invaluable

A

/ɪnˈvælj(əw)əbəl/

• پر ارزش،گرانبها،پر بها صفت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

ethic

A

/ˈɛθɪk/

• (ارزش‌های اخلاقی و محسنات) نظام (یا سیستم) اخلاقی،خوی گان،بهخویگان،کردارگان اسم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

Work ethic

A

اخلاق كاري

با فعل developed يا instill مي آيد.

21
Q

ensure

A

/ɪnˈʃʊ(ə)r/
• تضمین کردن،پایندان کردن فعل گذرا
• اطمینان حاصل کردن، حتمی کردن، مسلم کردن فعل گذرا
• فراهم کردن، دادن، در اختیار گذاشتن فعل گذرا
• بی‌خطر کردن، (از خطر) حفظ کردن فعل گذرا

intelligence and industry will ensure his success in life
هوش و کارایی او موفقیت او را در زندگی تضمین می‌کند.

22
Q

instill

A

/ɪnˈstɪl/
• قطره قطره وارد کردن،چکاندن فعل گذرا
• (با: in یا into) القا کردن، (به تدریج) نیوشاندن، (در فکر کسی) جایگزین کردن فعل گذرا
ياد دادن

23
Q

Entail

A

لازم داشتن

this project will entail great costs
این طرح هزینه‌ی زیادی در پی خواهد داشت.

24
Q

Unsocial hours

A

خارج از ساعات اداري

Many hospital staff have to work unsocial hours

25
Q

For the sake of sth/sb

A

به خاطر

26
Q

enforce

A

/ɪnˈfɔrs/
• نیرودادن،تقویت کردن،زوردار کردن فعل گذرا
• تحمیل کردن، پذیراندن، سربار کردن، هسبند کردن، قبولاندن (بازور) فعل گذرا
• (قانون) اجرا کردن، (به اطاعت از قانون) واداشتن، اعمال کردن فعل گذرا

27
Q

legislation

A

/leɪsˈleɪʃn/
• قانونگذاری،وضع قانون،تصویب قانون،قانون‌گذراندن اسم
• قانون مصوب، قانون (وضع شده) ، دادیک اسم

با فعل enforce

28
Q

steady

A

صفتاسمصوتقید
/ˈstɛdi/
• ناجنبا،بی حرکت،بی جنبش،بی تحرک،بی‌تکان،لق نکردنی
• پیوسته، یکنواخت، ثابت، ایستا، یکجور، مداوم، بی مکث، بی وقفه
• همیشگی، دائم، تغییر ناپذیر، استوار، یک‌روند
• قرص، محکم، آرام، قوی
• قابل اطمینان، ثابت قدم، متین، موقر، منظم
• (کشتی) تغییر جهت ندهنده (حتی در توفان) ، راست‌رو، بی تغییر کشتی
• (ندا) آرام و مهیاباش! ، خونسرد باش! ، دستپاچه نشو!
• (ندا) کشتی را در همین مسیر یا جهت نگهدارید!
• (امریکا - عامیانه) دوست دختر یا پسر دائمی (که با کسی دیگر بیرون نمی‌رود)
• به طور یکنواخت یا مداوم یا بی تکان
• ناجنبا کردن، بی‌حرکت کردن
• ثابت یا ایستا کردن، یک جور کردن
• استوار کردن، محکم کردن

29
Q

Steadily

A

به آرامي

30
Q

Strain

A

استرس

31
Q

workload

A

/ˈwərkˌloʊd/

• (میزان کاری که باید در مدت معین انجام شود) کاربار،بار دستگاه،میزان کار،کار میزان اسم

32
Q

Stem from

Stem partly from

A

نتيجه شدن از

33
Q

Bankruptcy

A

ورشكستگي

34
Q

soar

A

اسمفعل ناگذرافعل گذرا
/sɔ(ə)r/
• (در هوا) اوج گرفتن،بالارفتن،(در ارتفاع بالا) پرواز کردن،فرازیدن
• (بدون استفاده از موتور یا بال زدن) در هوا لغزیدن، چرخ زدن
• (قیمت یا شهرت و غیره) بالا گرفتن، (بسیار) زیاد شدن، افزایش شدید یافتن
• (شعر قدیم) اوج گرفتن و نایل شدن
• میزان اوج، ارتفاع اوج
• اوجگیری، فرازش
• سربه فلک کشیدن، بلند بودن

a kite soared into the air
بادبادک در هوا اوج گرفت.

35
Q

ought

A

اسمفعل کمکی
/ɔt/
• (با مصدر به کار می‌رود - مسئولیت یا وظیفه‌ی اخلاقی) بایستن،باید،بایست،فرض است

36
Q

implement

A

اسمفعل گذرا
/ˈɪmpləmənt/
• ابزار،اسباب،وسیله،کاچار،آلت،ساز و برگ،انگاز،شوند،مانه،افزار
• (انسان یا وسیله‌ی رسیدن به مقصود) اجراکننده، آماج‌رسان
• انجام دادن، اجرا کردن، به آماج رساندن، از پیش بردن، به کار بستن
• ابزار دار کردن، افزار دادن، وسیله شدن

37
Q

Keep ahead in/at

A

پيشرفت و موفقيت در كار و تحصيل

38
Q

Changeover (from sth) to sth

A

تغيير در يك سيستم يا طرز كار

39
Q

relatively

A

/ˈrɛlədɪvli/

• نسبتا،تا اندازه‌ای،به نسبت قید

40
Q

contribute

A
فعل ناگذرافعل گذرا
/kənˈtrɪbjut/
• (به اتفاق دیگران) اهدا کردن،دادن،ارزانی داشتن،اعطا کردن،بخشیدن،معاضدت کردن،کمک کردن
• موجب شدن، تاثیر داشتن بر، دخیل بودن در
• (برای روزنامه و مجله و غیره) نوشتن
41
Q

consequent

A

صفتاسم
/ˈkɑnsəkwənt/
• پی آیند،نتیجه،پیامد،برآیند،ناشی از،متعاقب،منتج
• (منطق) بخش دوم گزاره‌ی شرطی (بخش دوم این جمله: اگر بیایی موفق خواهی شد if you come، you will succeed) ، منطقی، برداشت منطقی، استنتاج، استنباط
• (ریاضی) تالی (ترکیب شرطی) ، جواب شرط، موخر، مخرج کسر، مخرج نسبت، بخشیاب کسر

42
Q

alienation

A

/ˌeɪliəˈneɪʃən/
• بیگانگی (از خود یا دیگران)،بیزاری،جدایی،بی‌خویشتنی،دوری،ناهمبستگی،واپیوستگی اسم
• روان‌پریشی اسم
• واگذاری

43
Q

Long-scale

A

وسيع

44
Q

Blanket

A

جامع

با solution و rule

45
Q

Take on sb

A

استخدام كردن

46
Q

Bring about

A

باعث شدن

47
Q

With the aim of

A

به هدف

48
Q

status

A

/ˈsteɪdəsˈstædəs/
• وضع حقوقی،وضعیت قانونی اسمحقوق
• مقام، مرتبه، شان، رتبه، ارج، پایه، منزلت، جاه، اعتبار اسم
• وضع، چگونگی، چونی، نهشت، بودش اسم

49
Q

High/low status

A

سطح بالا/ پايين

50
Q

perceive

A

فعل ناگذرافعل گذرا
/pərˈsiːv/
• درک کردن،دریافتن،پی‌بردن
• (از راه یکی از حس‌های پنج گانه) آگاه شدن، (با چشم عقل) دیدن، سهیدن