درس دوم Flashcards

(163 cards)

1
Q

شبگیر

A

سحرگاه، پیش از صبح

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

برنشستن

A

سوار شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

کران

A

ساحل، کنار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

باز

A

پرنده شکاری، شاهین

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

یوز

A

یزوپلنگ، جانوری شکاری

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

حَشم

A

خدمتکاران

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

ندیم

A

همنشین، همدم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

مُطرب

A

آوازخوان، نوازنده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

چاشتگاه

A

هنگام چاشت، نزدیک ظهر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

فرود آمدند

A

منزل کردند، پیاده شدند، ساکن شدند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

شِراع

A

سایه‌بان، خیمه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

قضا

A

تقدیر، سرنوشت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

از قضای آمده

A

بنا بر سرنوشت و فرمان الهی، اتفاقا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

ناو

A

کشتی، به ویژه کشتی دارای تجهیزات جنگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

جامه

A

فرش، گستردنی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

از هر دستی

A

از هر دسته و طبقه‌ای

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

نیرو کرده بود

A

فشار آورده بود، به شدت بالا آمده بود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

نشستن و دریدن (نشستن و دریدن گرفت)

A

غرق شدن، فرو رفتن (دریدن: شکسته شدن)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

غرقه

A

غرق شده و فرو رفته در آب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

بانگ

A

آواز و فریاد بلند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

هَزاهِز

A

آشوب، فتنه‌ای که مردم را به جنبش درآورد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

غریو

A

فریاد، بانگ، غوغا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

خاست

A

بلند شد، به وجود آمد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

هنر

A

بخت
هنر آن بود: بخت یار بود، خوشبختانه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
دَرجَستند
پریدند
26
بربودند
رهانیدند، بردند، کشیدند
27
نیک (نیک کوفته شد)
کاملا
28
کوفته شد
آسیب دید
29
افگار
مجروح، خسته
30
دوال
چرم و پوست یک دوال: یک لایه، یک پاره
31
بگسست
پاره شد، جدا شد
32
ایزد
خدا، آفریدگار
33
نمودن (پس از نمودن قدرت)
نشان دادن، آشکار کردن
34
سور
جشن
35
جامه (جامه بگردانید)
لباس
36
تَر
خیس
37
تباه
آشفته، خراب، پریشان
38
کوشک
ساختمانی بلند، وسیع و زیبا که اغلب در میان باغ قرار گرفته است، قصر، کاخ
39
اضطراب
آشفتگی، پریشانی
40
اَعیان
جمع عین، بزرگان، افراد شریف
41
به خدمتِ استقبال رفتند
برای احترام به پیشواز (پادشاه) رفتند.
42
لشکری (دعا بود از لشکری و رعیت)
منسوب به لشکر، سپاهی، افراد نظامی
43
رعیت
عامه مردم
44
چندان
آن‌قدر، آن اندازه
45
صدقه
آنچه از مال که برای رضای خدا به نیازمندان بدهند
46
غزنین
از شهرهای امروزی افغانستان که در آن زمان، پایتخت غزنویان بود.
47
جمله (جمله مملکت)
همه، تمام
48
صَعب
دشوار، سخت
49
مقرون
پیوسته، همراه
50
مثال داد
فرمان داد
51
هزارهزار
یک میلیون
52
دِرم
درهم، پول سفید، سکه نقره
53
ممالک
جمع مملکت، کشورها
54
مستحقان
نیازمندان، درویشان
55
نبشته آمد
نوشته شد
56
توقیع
مهر یا امضای پادشاهان و بزرگان در ذیل یا بر پشت فرمان یا نامه توقیع کردن: مهر زدن یا امضا کردن
57
موکد
تاکید شده، استوار
58
مبشر
نوید دهنده، مژده رسان
59
سرسام
تورم سر و مغز و پرده‌های آن که یکی از نشانه‌های آن هذیان بوده است
60
بار
اجازه ملاقات و دیدن
61
محجوب
پنهان، مستور، پوشیده
62
اطبّا
جمع طبیب، پزشکان
63
متحیر
سرگردان، حیران، سرگشته
64
عارضه
حادثه، بیماری
65
نُکَت
نکته‌ها
66
کراهیت
ناپسندی
67
فرودِ سرای
اندرونی، اتاقی در خانه که پشت اتاقی دیگر واقع شده باشد، مخصوش زن و فرزند و خدمتگزاران
68
آغاجی
پرده‌دار، آن که بدون اجازه می‌توانست بر شاه وارد شود
69
خیرخیر
سریع، آسان
70
علی‌تکین
برادر طغان‌خان از امرای خانیه ترکستان که با سلجوقیان هم‌دست شد و محمود او را شکست داد.
71
بشارت
خبر خوش، مژده
72
بِستد
دریافت کرد، گرفت
73
برآمد
باز آمد، برگشت
74
کتان
گیاهی که از ساقه‌های الیافش در نساجی استفاده می‌کنند
75
تاس
ظرفی که در آن آب و مایعات می‌ریزند
76
زَبَر
بالا
77
توزی
منسوب به شهر توز پارچه کتانی نازکی که در شهر توز می‌بافته‌اند
78
مِخنقه
گردن بند
79
عِقد
گردن‌بند
80
کافور
ماده معطر جامدی که از برخی گیاهان از قبیل ریحان و بابونه به دست می‌آید.
81
درست
تندرست، سالم
82
علّت
بیماری
83
زایل شدن
نابود شدن، برطرف شدن
84
این چه رفت
انچه اتفاق افتاد
85
عزوجل
عزیز است و بزرگ و ارجمند
86
دیدار
ملاقات
87
همایون
خجسته، مبارک، فرخنده
88
دوات
مرکب‌دان
89
خداوند
پادشاه
90
گسیل کردن
فرستادن، روانه کردن
91
نامه توقیعی
نامه امضا شده
92
دبیر
نویسنده، کاتب
93
کافی
باکفایت، لایق، کارآمد
94
نماز پیشین
نماز ظهر
95
مهمّات
کارهای مهم و خطیر
96
فارغ شدن
آسوده شدن از کار
97
خَیلتاش
هر یک از سپاهیانی که از یک دسته باشند.
98
رُقعت
رُقعه، نامه کوتاه، یادداشت
99
باز نمود
بیان کرد، شرح داد
100
نیک آمد
خوب شد
101
زرِ پاره
قراضه و خرده زر، زر سکه شده
102
غَزو
جنگ کردن با کافران
103
بُتان زرّین
بت‌هایی که از طلا ساخته شده‌اند.
104
گداختن
ذوب کردن
105
بی‌شبهت
بی‌تردید، بی‌ شک
106
بُست
شهری در افغانستان کنونی
107
تنگدست
تهیدست، بینوا
108
ضَیعت
زمین زراعتی ضَیعتک: زمین زراعتی کوچک
109
فراخ تر
آسوده تر، راحت تر
110
لَختی
اندکی
111
گزارده باشیم
به جا آورده باشیم، ادا کرده باشیم
112
سخت نیکو کرد
بسیار خوب انجام داد
113
صِلَت
انعام، جایزه، پاداش
114
دربایست
نیاز، ضرورت
115
قانع
خرسند، راضی
116
وِزر
بار سنگین، در اینجا بارِ گناه
117
وَبال
سختی و عذاب، گناه
118
سبحان الله
پاک و منزه است خدا
119
ی روا دارد
جایز (حلال) می‌داند
120
سِتَدن
دریافت کردن، ستاندن
121
خلیفه
جانشین، پیشوای مسلمانان در اینجا خلیفه عباسی
122
ولایت
مملکت، کشور، حکومت
123
سنت
روش، شیوه، سیرت
124
مصطفی
برگزیده، یکی از لقب‌های پیامبر
125
عهده
مسئولیت
126
شمار
حساب
127
به هیچ‌حال
به هیچ وجه، ابدا
128
خواجه
بزرگ، سید ،آقا
129
عمید
سرور، رئیس قوم
130
علی ایُّ‌حال
به هر حال، در هر صورت
131
عادات
خلق و خوی‌ها
132
چه جای آن‌که
جه برسد به این که
133
توقف
بازخواست، باز ایستادن، درنگ
134
حُطام
ریزه گیاه خشک، در اینجا یعنی مال اندک دنیال
135
کفایت
کافی، بسنده بودن
136
زیادت
بیشتر
137
حاجتمند
نیازمند
138
للهِ دَرُّکُما
خداوند شما را خیر بسیار دهاد
139
بزرگا
جه بسیار بزرگ
140
اندیشه‌مند
در حال فکر و اندیشه
141
زاغ
پرنده‌ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه
142
فراغ
آسایش، آسودگی
143
راغ
دامنه سبز کوه، صحرا
144
عرصه
فضا، میدان، ساحت
145
عرضه ده
نشان‌دهنده
146
مخزن
گنجینه، جای نهان کردن مال و گنجینه
147
نادره
کمیاب
148
جمال
زیبایی
149
شاهد
محبوب، زیبارو، گواه
150
روضه
باغ، گلزار
151
فیروزه‌فام
به رنگ فیروزه فام پسوند رنگ است
152
خطوات
جمع خطوه، گام‌ها، قدم‌ها
153
متقارب
نزدیک به هم، در کنار هم
154
هموار
مناسب، موزون، یک‌دست
155
در پیِ
به دنبال ِ
156
رقمی
نشانی، علامتی، نقشی
157
القصّه
خلاصه
158
مرغزار
سبزه‌وار، زمینی که دارای سبزه و گل‌های خودرو است.
159
قاعده
شیوه، روش
160
رهروی
راه رفتن، رفتار و اعمال
161
غرامت‌زده
تاوان زده، کسی که غرامت کشد، پشیمان
162
تحفه
هدیه، ارمغان
163
اَحرار
جمع حر، آزادگان