لغات واژه نامه Flashcards

(180 cards)

0
Q

آذار

A

ماه اول بهار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
1
Q

آزگار

A

زمانی دراز، به طور مداوم، تمام و کامل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

ابدال

A

ج بدل و بدیل به معنی اولیا خدا

مردان خدا، نیک مردان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

ابرش

A

اسب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

اِدبار

A

پشت كردن، بدبختي

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

ادعيه

A

دعاها

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

اَذكار

A

ذكرها، وردها

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

ارتجالاً

A

بدون انديشه سخن گفتن يا شعر سرودن، بي درنگ

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

استرحام

A

رحم خواستن، طلب رحم كردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

استشاره

A

راي زدن، مشورت كردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

استيصال

A

ناچاري، درماندگي

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

اسليمي

A

ممال اسلامي، از طرح هاي هنري، مركب از پيچ و خم هاي متعدد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

اشباح

A

ج شبح، كالبدها، سايه ها، سياهي هايي كه از دور ديده مي شومد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

اشتلم

A

لاف زدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

اعاظم

A

بزرگان، بزرگتران

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

افگار

A

آزرده، زخمي، خسته، مجروح

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

اقبال

A

روي اوردن، خوشبختي

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

الماس پيكان

A

تيري كه نوك ان برنده و درخشان و جلا داده باشد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

اميرالاُمرا

A

امير اميران، فرمانده كل سپاه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

اوراد

A

ورد ها، دعاها

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

ايار

A

ماه سوم بهار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

بادي

A

اغاز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

بارگي

A

اسب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

باشد كه

A

به ان اميد كه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
بحبوحه
ميان، وسط
25
بدسگال
بدانديش، بدخواه
26
برهمن
پيشواي روحاني ايين برهمايي
27
بسمل كردن
سر جانور را بريدن
28
بقولات
ج بقول و بقول ج بقل | سبزي و تره بار
29
بلا معارض
بي رقيب
30
بَلَّعتُ
ان را فرو بردم | صيغه بلعت چيزي را خوراندن، ان را به حلق فرو بردن، ان را خلاف حق تصرف كردن و بالا كشيدن
31
بنان
انگشت
32
بهره
حق مالك، قسمت صاحب زمين
33
پار
سال گذشته
34
پتياره
مهيب، زشت
35
پرت و پلا
بيهوده، بي معني
36
تاس
كاسه مسي
37
تپق
گرفتگی زبان
38
ترفیع
بالا بردن
39
ترگ
کلاه خود
40
تصنیف
نوعی شعر که با اهنگ خوانده میشود
41
تعلّل
بهانه كردن، بهانه اوردن، بهانه جویی
42
تغيّرات
ج تغيّر، دگرگون شدن، براشفتن، خشمگين شدن
43
تفتيش
بازرسي، بازجست، واپژوهيدن
44
تفقّد
دل جويي
45
تقرير
بيان، بيان كردن
46
تلطّف
مهرباني كردن، نرمي كردن
47
تموز
ماه اول تابستان
48
تنبوشه
لوله سفالين براي عبور اب
49
تنبّه
بيداري، اگاهي، هوشياري
50
توتيا
اكسيد طبيعي و ناخالص روي
51
سرمه
گرد نرم شده سولفور
52
جافي
جفا كننده، جفا كار
53
جاني
از سوي جان
54
جبهه
پيشاني
55
جرز
ديوار اتاق و ايوان
56
جزميّت
قطعيت و يقين
57
جُوال
ظرفي از پشم بافته
58
چلمن
كسي كه زود فريب خورد، نالايق و بي دست و پا
59
چوبه
تيري كه از جنس چوب خدنگ است
60
حازم
دورانديش، هوشيار
61
حجب
شرم و حيا
62
حرب
الت حرب ونزاع مثل شمشير
63
حِرز
بازوبند، تعويذ، دعايي كه بركاغذ نويسند و با خود دارند
64
خاييدن
جويدن، به دندان نرم كردن
65
خدنگ
درختي با چوب سخت
66
خسته
مجروح، ازرده
67
خفايا
ج خفيّه، نهان ها
68
درخفاياي خاطر
درجاهاي پنهان ذهن
69
خلنگ
علف جارو، نام گياهي اسن
70
خيره خير
بيهوده
71
درزي
خياط
72
دستوري
رخصت، اجازه دادن
73
دمدمه
نزديك، حدود، حوالي | با خشم سخن كفتن و اواز دادن
74
دُوري
بشقاب بزرك
75
دي
ديروز
76
ديلاق
ادم قد دراز
77
ذٓرع
معادل ١.٠٤ متر، گز
78
رفع كردن
شكايت كردن، دادخواهي كردن
79
رقعه
قطعه كاغذي كه روي ان مي نويسند
80
رمانتيك
داستاني، افسانه اي، اثري به سبك رمانتيسم
81
زاغه
اغل
82
زجر
ازار، اذيت، شكنجه
83
زلّت
لغزش، خطا
84
ستوه
درمانده و ملول
85
سحاب
ابر
86
سعايت
سخن چيني
87
سفاهت
بي خردي، كم عقلي
88
سماط
سفره
89
سندروس
صمغي زردرنك
90
سنگ سماق
سنكي سخت و متمايل به صورتي يا سبز
91
سوفار
دهانه تير، جايي از تير كه چله كمان را در ان بند كنند
92
سهم
ترس
93
شخيص
بزرگ و ارجمند
94
شكوم
شگون، ميمنت، خجستگي، چيزي را به فال ميك گرفتن
95
شولا
خرقه، خرقه درويشان
96
صبا
باد خنك و لطيف از جانب شمال شرق | صبا نماد پيام رساني است
97
صبوح
ان جه باعث سرخوشی و نیروی معنوی فرد شود
98
صلا زدن
اواز دادن، صدا کردن
99
صلوات
ج صلات، رحمت و بخشایش حق تعالی، درودها
100
صورت شد
روشن شد
101
صولت
هیبت
102
ضمیر
باطن
103
ضیاع
ج ضیعت، زمین زراعتی، | دارایی
104
طارمی
نرده چوبی یا اهنی
105
طالع
براینده، طلوع کننده، فال، بخت، اقبال
106
طلسم
اصلا یونانی است به معنی نقش ها و دعاهایی که به وسیله ان کارب خارق العاده انجام دهند
107
طلسم کسی را شکستن
مشکل کسی را که دیگران از حل ان عاجزند برطرف کردن
108
طومار
نامه، کتاب، دفتر، نوشته دراز، لوله کاغذ
109
عاریه
ان چه از کسی برای رفع حاجتی بگیرند و پس دهند
110
عامل
حاکم، والی
111
عروج
به بلندی رفتن، بالا امدن
112
عقار
اب و زمین
113
عنود
ستیزه کار
114
غرّه
مغرور، گول خورده
115
غضنفر
شير
116
غَلَيان
جوشش، جوش و خروش
117
فتوح
گشايش حاصل شدن چيزي بيش از حد انتظار
118
فیّاض
بسيار فيض دهنده، جوان مرد، بخشنده
119
قاب
اسمانه و قوس بنا از طرف داخل كه ان را از چوب مي سازند
120
قاپوچي
دربان
121
قدح
كاسه
122
قليه
نوعي خوراك از گوشت كه ان را در تاوه يا ديگ بريان كنند
123
قهر
عذاب كردن، چيره شدن، خشم، غضب
124
كبريا
عظمت، بزرگي
125
كَت
شانه، كتف
126
كُتّاب
ج كاتب، نويسندگان | مكتب
127
كتل
تل بلند، پشته مرتفع
128
كشيك خانه
پاسدار خانه
129
کِلّه
پشه بند، حجله عروسي، خيمه اي از پارچه تنك و لطيف كه ان را مثل خانه مي دوزند
130
كُمَيْت
اسب سرخ مايل به سياه
131
كوكب
ستاره
132
كومه
خانه اي از ني و علف، الونک، کپر، کلبه
133
گَبر
خفتان
134
لابه
تضرع، التماس، اظهار نياز
135
لطيفه
گفتار نغز، مطلب نيكو، نكته اي باربك
136
مألوف
الفت گرفته، انس گرفته
137
ما سوا
ما سوي الله ان چه غير از خداست همه مخلوقات
138
ما فيها
ان چه در او است
139
ما يحتوي
ان چه درون چيزي است
140
متراكم
برهم نشيننده، روي هم جمع شده، گرداينده
141
متفرّعات
توابع، وابسته ها
142
مجرّد
غيرمادي، امري كه روحاني محض باشد، ان چه منزه از ماده باشد مثل عقل و روح
143
مخذول
خوار، زبون گرديده
144
محظوظ
بهره ور
145
مذلّت
خواري، بدبختي
146
مذموم
نكوهيده،زشت، مذمّت شده
147
مُسكر
چيزي كه نوشيدنش مستي اورد
148
مسيل
محل عبور سيل، جاي سيل گير، جايي كه سيلاب از ان بگذرد
149
مشعوف
شادمان
150
مصادره
تاوان گرفتن، جريمه كردن، خون كسي را به مال او فروختن
151
مصاف
ج مصف به معني محل هاي صف بستن، ميدان هاي جنگ، | به مصاف رفتن: رفتن به رزمگاه و جنگ
152
مضرّت
زيان، زيان رسيدن، گزند رسيدن
153
مضغ
اسيا كردن غذا در زير دندان، جويدن
154
مظالم
مخفف مجلس مظالم: مجلس بررسي به شكايت هاي مردم
155
معاصي
گناهان، ج معصيت
156
معهود
عهد شده، شناخته شده، معمول
157
مفتول
رشته دراز و باريك فلزي، سيم
158
مكايد
ج مكيدت، مكرها، خدعه ها
159
ملتزمين
همراهان، كساني كه در ركاب شاه يا بزرگي حركت مي كنند
160
مناعت
بلند نظر بودن، طبع عالي داشتن
161
منحوس
شوم، ناميمون، بداختر
162
منكَر
زشت، نا پسند
163
موحش
وحشت اور، ترسناك
164
مهيّج
هيجان اور، برانگيزنده
165
ميعاد
جاي وعده، وعده گاه، زمان وعده
166
مينا
ابگينه، شيشه
167
مينو
بهشت
168
نيسان
از ماه هاي رومي كه بخشي از ان در فروردين و بخشي در ارديبهشت است
169
وَجَنات
ج وجنه، رخسار
170
وَدود
بسيار مهربان، بسيار دوست دارنده
171
وُعّاظ
ج واعظ، پند دهنده، اندرز گوي
172
وليمه
طعامي كه در مهماني و عروسي مي دهند
173
هُرّا
صدا و غوغا، اواز مهيب
174
هله
صوت تنبيه به معني اگاه باش
175
هليم
غذايي لذيذ از گندم | حليم
176
هما
پرنده ای از راسته شکاریان، در زبان پهلوی به معنی فرخنده | نماد سعادت
177
هیاکل
اندام ها، صورت هایی به اسم ستاره ای از ستارگان | ج هیکل
178
هیمه
هیزم
179
یوزبان
کسی که مامور نگهداری و تربیت یوزهای شکاری است