مینی کمپلکس ۸ Flashcards

(381 cards)

1
Q

آب از آب تکان نخوردن

A

کنایه از آرامش بدون نگرانی.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

آب از آسیاب افتادن

A

برقرار شدن آرامش - خاموش شدن سروصدا.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

آب از سر گذشتن

A

امید نداشتن ـ به پایان آمدن کاری.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

آب آمد و تیمم باطل شد

A

اصل کار آمد و فرع بی مورد است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

آب توی دلش تکان نمیخورد

A

آرام و آهسته حرکت میکند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

آب خوش از گلو پایین نرفتن

A

راحتی نداشتن.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم

A

هدف و مقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن میگردیم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

آب را از سرچشمه باید بست

A

جلوی ضرر و زیان را از مبدأ باید گرفت.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

آب زیر پوستش رفته

A

کمی چاق شده است - وضع مالیاش بهتر شده است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

آبشان در یک جوی نمیرود

A

توافق ندارند - با یکدیگر خوب نیستند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

آب غوره

A

گرفتن گریه کردن - گریستن.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

آب کش به کف گیر میگوید چقدر سوراخ داری

A

کسی که خودش عیب بسیار دارد و به اندک عیب دیگری ایراد و خرده می گیرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

آبم است و گاوم است

A

نوبت آسیابم است در یک فرصت محدود چندین کار با هم داشتن.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

آب نخوردن

A

چشم امیدی نداشتن.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

آب و تاب دادن به موضوعی

A

اهمیت زیادی دادن - اغراق کردن.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

آبی از او گرم نمیشود

A

امکان انجام دادن کار از او نیست - نباید به او امیدی داشت.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

آتش چون برافروخت بسوزد تر و خشک

A

در اثر حادثه گناهکار و بیگناه با هم از بین میروند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

آتش زیر خاکستر

A

آرامش موقت - موذی.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

آخر کار خود را کردن

A

به مقصود خود رسیدن به هدف خود نائل آمدن.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد

A

باید با توجه به توانایی، خود کاری را انجام داد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

آدم شاخ در می آورد

A

شدت تعجب - حرفهای دروغ و غیر قابل قبول.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

آدم گدا این همه ادا

A

آدمهای فقیر بیشتر ادا دارند، بیشتر عیب و ایراد می گیرند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

آدم گرسنه سنگ را هم میخورد

A

به کسی میگویند که به بهانه ی مطلوب نبودن غذا از خوردن امتناع می کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

آدم مفت خور خوش سلیقه میشود

A

کسی که چیزی را رایگان میگیرد بر آن ایراد میگیرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
آدم ناشی شرنا را از سر گشاد آن میزند
کسی که از انجام کاری اطلاع ندارد و آن را نادرست انجام میدهد.
26
آدم یک بار پایش توی چاله میافتد
از هر اتفاق و پیشامدی باید عبرت گرفت.
27
آدم یک دنده ثابت و محکم
بیشتر در جهت منفی.
28
آرزو را به گور بردن
به هدف و مقصود خود نرسیدن.
29
آزموده را آزمودن خطاست
کسی که امتحان خود را پس داده و شناخته شده است دیگر نیازی نیست دوباره آزموده شود.
30
آسمان به زمین نمیآید
اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.
31
آسمان و ریسمان را سر هم بافتن
دو چیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن - نامربوط گفتن.
32
آشپز که دو تا شد
آش یا شور میشود یا بی نمک.
33
آش دهن سوز نبودن
مورد مطلوب نبودن.
34
آش خوب باشد، کاسهاش چوب باشد
اصل مهم است نه فرع.
35
آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته
در هر حال مجبور به انجام کاری بودن.
36
آش نخورده و دهن سوخته
کاری انجام نداده ولی گناهکار.
37
آش و لاش کردن
صدمه و سختی وارد کردن.
38
آفتاب لب بام است
مرگ او نزدیک است.
39
آفتابه لگن هفت دست ولی شام و ناهار هیچی
تشریفات زیاد ولی اهمیت کار، کم.
40
آمد ابرویش را درست کند چشمش را کور کرد
برای کسی خواست کار خوبی انجام دهد، اما برعکس شد.
41
آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است
کسی که حساب پاکی داشته باشد ترسی از حساب و کتاب ندارد.
42
آنقدر بایست که زیر پایت علف سبز شود
انتظار کشیدن بدون نتیجه.
43
آویزه ی گوش کردن
پندی فراگرفته را به کار بستن.
44
آه در بساط نداشتن
کاملا بی چیز و فقیر بودن.
45
آهسته بیا آهسته برو
گربه شاخت نزند - پنهان کردن مطلب.
46
اجاق پدر را روشن نگه داشتن
فرزند داشتن که بیشتر منظور فرزند پسر داشتن است.
47
اجاقش کور است
صاحب اولاد نمیشود.
48
اجل دور سرش می چرخد
وضیعت ناگوار دارد نزدیک به مرگ است.
49
احترام امام زاده با متولی آن است
احترام هرکس را باید نزدیکان او حفظ کنند.
50
از آب گل آلود ماهی گرفتن
از هرج و مرج استفاده کردن.
51
از این ستون به آن ستون فرج است
گاهی با تغییر موقعیت در زندگی میتوان به.
52
از خر شیطان پیاده شدن
لج بازی نکردن.
53
از دماغ فیل افتادن
متکبر و مغرور بودن.
54
از کاه کوه ساختن
چیز کوچک و بی اهمیت را بزرگ جلوه دادن.
55
از کیسه ی خلیفه بخشیدن
از مال و ثروت دیگران اعطا کردن.
56
از هول حلیم توی دیگ افتادن
به خاطر ذوق و طمع زیاد عجله کردن و دچار ضرر شدن.
57
اسب را گم کردن و پی نعلش گشتن
اصل را از دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن.
58
در دیزی باز است
حیای گربه کجا رفته است - از موقعیت نباید سوء استفاده کرد.
59
اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب ببرد
بسیار لاابالی و بی فکر و اندیشه است.
60
اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی آید
زیادی خشم و غضب.
61
اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است
به آدم پرخور گفته میشود.
62
ایراد بنی اسرائیلی
گرفتن خرده گیری نابه جا و غیر وارد.
63
این شتری است که در خانه ی هر کس میخوابد
مرگ برای همه است.
64
این کلاه برای سرش گشاد است
درخور توانایی و لیاقت او نیست.
65
با پا بروی کفش پاره میشود و با سر بروی کلاه
در هر حال، خرج دارد.
66
با پنبه سر بریدن
با نرمی به کسی آسیب رساندن و صدمه زدن.
67
بادآورده را باد میبرد
چیزی که به آسانی و رایگان به دست آید از دست میرود.
68
به آسانی باد به غبغب انداختن
با غرور رفتار کردن.
69
باد در قفس کردن
کار بیهوده انجام دادن.
70
بادمجان بم آفت ندارد
مقاومت داشتن در برابر سختیها.
71
با سیلی صورت خود را سرخ کردن
با وجود تنگدستی، ظاهر خود را حفظ کردن.
72
با کدخدا بساز و بر ده
با کسی رأس امور است همراه شو و کار خود را پیش ببر.
73
بالاخانه اش را اجاره داده است
عقلش - وضع از این بدتر نمیشود.
74
با یک تیر دو نشانه زدن
از یک عمل دو نتیجه گرفتن.
75
با یک دست دو هندوانه نمیتوان گرفت
از دو کار باید یکی را انتخاب کرد و انجام داد.
76
بچه عزیز است و ادب عزیزتر
تقدّم عزت ادب در وجود انسان.
77
بزک نمیر بهار میاد کمبزه با خیار میاد
و عده ی بی اساس به کسی دادن.
78
برادری به جای خود بزغاله
از یکی هفت صد دینار معامله دادوستد ارتباطی به دوستی ندارد.
79
برای یک بی نماز در مسجد را نمیبندند
کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمیکنند.
80
برج زهرمار بودن
بسیار عبوس و خشمگین بودن.
81
بر خر مراد خود سوار شدن
به هدف خود نائل آمدن.
82
برو کشک ات را بساب
برو پی کار خودت.
83
بزرگ از سرچشمه آب میخورد
آدم نالایق بیشتر از دیگران به خود میبالد.
84
بلد نیستم راحت جان است
به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم.
85
به بوی کباب آمدم دیدم خر داغ میکنند
دچار اشتباه بزرگی شدن.
86
به تنبل گفتند برو سایه
گفت سایه خودش می آید.
87
تنبلی زیاد به جیب زدن
استفاده ی مالی بردن - پولی به دست آوردن.
88
به چاک زدن
فرار کردن.
89
به درد لای جرز خوردن
برای هیچ کاری مناسب نبودن.
90
به دریا برود، دریا خشک میشود
درباره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.
91
به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آورد
دگر کس آید و بی سعی و رنج بردارد.
92
به روباه گفتند شاهدت، کیست
گفت :دمم.
93
به ریش کسی خندیدن
او را تحقیر و مسخره کردن.
94
به زخم کسی نمک پاشیدن
درد یا داغ کسی را تشدید کردن.
95
به شتر گفتند چرا گردنت کج است
گفت کجایم راست است.
96
به شتر مرغ گفتند
بیر که به بهانه های مختلف حاضر به انجام دادن کاری نیست.
97
به شکم خود صابون زدن
وعده وعید به خود دادن.
98
به کچل گفتند نامت چیست
گفت زلفعلی.
99
به گمراه گفتند نامت چیست
گفت :رهبر.
100
به هر سازی رقصیدن
مطابق هر میلی رفتار کردن.
101
بی بی از بی چادری پنهان است
اگر کسی کاری انجام نمیدهد به دلیل نداشتن وسیله است.
102
بی گدار به آب زدن
نسنجیده و بدون مطالعه کار کردن - احتیاط نکردن.
103
پا از گلیم بیرون بردن
به حد و حدود خود توجه نکردن.
104
پایش لب گور است
نزدیک مردن است.
105
پدر کسی را سوزاندن
کسی را بسیار اذیت کردن.
106
پدرکشی داشتن
با کسی دشمنی سخت با کسی داشتن.
107
پدر مادر دار بودن
اصل و نسب داشتن.
108
پرت و پلا گفتن
حرفهای تاربط و خارج از موضوع زدن.
109
پرپرسه زدن
ولگردی کردن - گردش بیهوده کردن.
110
پز عالی و جیب خالی
ظاهر آراسته و جیب بدون پول.
111
نوش دارو پس از مرگ سهراب
کار از کار گذشتن.
112
پشت سر کسی نماز خواندن
به کسی زیاد عقیده و اعتماد داشتن.
113
پشت کسی را به خاک مالیدن
شکست دادن کسی.
114
پیله کردن
با سماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.
115
تابستان پدر یتیمان است
در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه و لباس ندارند.
116
تا پول داری رفیقتم
قربان بند کیفتم.
117
تا تنور گرم است باید نان را چسباند
همین که موقعیت داری استفاده کن.
118
تا بگویی میگویم
فرح زاد متوجه و هوشیار هستم.
119
تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود
زمان و مدت طولانی لازم است.
120
تا نباشد چوب تر فرمان نبرد
گاو و خر در هر چیزی باید سخت گیری کرد.
121
تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها
تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته نشود مردم چیزی درباره ی آن نمی گویند.
122
تخم مرغ دزد، شتر مرغ دزد میشود
کسی که دست به کار بد کوچکی میزند کم کم کارهای بد بزرگتری انجام میدهد.
123
تر و خشک با هم سوختن
استثنا کار نبودن.
124
تعریف شاه عبدالعظیمی کردن
تعریف ظاهری کردن و رضایت باطنی نداشتن.
125
توبه ی گرگ مرگ است
کسی نمی تواند دست از عادت خود بردارد.
126
تو به خیر و من به سلامت
دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم.
127
تو نیکی میکن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز.
128
نتیجه ی کار خوب به خود انسان برمی گردد
129
توی هچل افتادن
گرفتار شدن - دچار زحمت شدن.
130
توی هول و ولا ماندن
مضطرب بودن - تردید داشتن.
131
ته جیبش تار عنکبوت بسته است
بی پول و فقیر است.
132
جایی نمیرود که آبرویش رود
عاقل است.
133
جان به عزرائیل ندادن
فوق العاده خسیس بودن.
134
جای سوزن انداختن نبود
خیلی پرجمعیت و شلوغ بود.
135
جلزولز کردن
بسیار التماس و زاری کردن.
136
جنسش شیشه خورده دارد
صادق نیست نادرست است.
137
جواب ابلهان خاموشی است
در برابر افراد نادان باید خاموش بود.
138
جوجه ها را در آخر پاییز میشمرند
نتیجه ی هر کار در پایان آن مشخص میشود.
139
جور استاد به زمهر
پدر سخت گیری معلم بهتر از محبت و نوازش پدر است.
140
جیم شدن
آهسته و بدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.
141
چاخان کردن
142
جلزولز کردن
بسیار التماس و زاری کردن
143
جواب ابلهان
خاموشی است در برابر افراد نادان باید خاموش بود.
144
جیم شدن
آهسته و بدون آ کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن
145
چاخان کردن
دروغ گفتن
146
چاقو دسته ی خود را نمی برد
آسیب نمی رسانند.
147
چاق سلامتی کردن
حال و احوالپرسی کردن - سلام و علیک کردن
148
چپ چپ نگاه کردن
با تلخی و خشم به کسی نگریستن
149
چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است
به جای واجب باید پرداخت.
150
چاه کن همیشه ته چاه است
کسی که برای دیگران تله ایجاد کند، اول خودش داخل آن می افتد.
151
چوب تر به کسی فروختن
مشکلی برای دیگران ایجاد کردن - دشمنی داشتن با کسی
152
چوب دو سر طلا
کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا و نزاع باشد.
153
چوب لای چرخ گذاشتن
مانع پیشرفت دیگران شدن - مانع ایجاد کردن
154
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن
وقتی درآمد نداری، قناعت کن.
155
چانه اش گرم شد
زیاد حرف میزند
156
چه خاکی به سرم بریزم
چه چاره ای بیندیشم
157
چیزی در چنته نداشتن
بی اطلاع بودن
158
حرف راست را از دهن بچه باید شنید
اشاره به پاک و معصوم بودن بچه ها
159
بخشش به خروار
در حساب باید دقیق بود و در بخشش، سخاوتمند.
160
حق کسی را کف دستش گذاشتن
سزای عمل کسی را دادن
161
حلوی تنتنانی تا نخوری
ندانی تا آزمایش نکنی، متوجه نخواهی شد.
162
حمام زنانه شدن
شلوغ و پر سروصدا شدن
163
حلزون خود را به جمع شاخدارها میکند
چیزی کوچک و بی اهمیت خود را داخل بزرگان.
164
حنایش رنگ ندارد
کاری از او ساخته نیست.
165
خدا نجار نیست اما در و تخته را خوب به هم جفت میکند
دو نفر که با هم بسیار جور هستند.
166
خر بیار و باقالا بار
زمانی به کار میرود که یک نفر از آدمی قوی تر از خودش ظلمی میبیند و چون زورش به او نمی رسد حکم او را می پذیرند.
167
خر پول
پولدار و ثروتمند
168
خر تو خر بودن
هرج و مرج و بینظمی - شلوغی زیاد
169
خر خالی
آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.
170
خر را که به عروسی میبرند
برای خوشی نیست برای بارکشی است.
171
خر رفت و الاغ برگشت
همان طور که بود هست - بهتر نشد.
172
خرس را به رقص آوردیم
کسی را وادار به انجام کاری کردن و از آن نتیجه گرفتن
173
خر کوزه پر از شنبه تا پنجشنبه
گچ آوردن و جمعه سنگ کشیدن کار همیشگی بدون استراحت
174
خرمقدس بودن
کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.
175
خروس بی محل بودن
وقت و زمان را تشخیص ندادن
176
خر همان خر است اما پالانش عوض شده
لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تأثیری ندارد.
177
خل بازی در آوردن
خود را به دیوانگی زدن
178
خواهی نشوی رسوا
هم رنگ جماعت.
179
خواب ظن چپ است
خوابی که با شه با جمعیت و شويا
180
خود را به کوچه ی علی چپ زدن
نادانی کردن به منظور اجتناب و دوری از کار
181
خود را نخود هر آشی کردن
مداخله کردن در هر کاری خودش میبرد و خودش میدوزد.
182
خون کسی را توی شیشه کردن
کسی را بسیار اذیت کردن - بسیار گران فروشی کردن
183
داشتم داشتم حساب نیست
دارم دارم حساب است از گذشته
184
داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست
در مورد کودک یا کسی که از نخوردن غذا بیتابی میکند، به کار برده میشود.
185
دانا هم داند و هم پرسد
نادان نداند و نپرسد
186
تواضع و فروتنی افراد دانا
187
دبه در آوردن
پس از توافق در معامله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن
188
دختر تر تیزک است
کنایه به زود رشد کردن دختر
189
در جنگ نان و حلوا تقسیم نمیکنند
طبیعت جنگ جنگیدن است
190
در خانه هر چه مهمان
هر که وقتی مهمان سر زده آمد باید با آنچه حاضر است بسازد.
191
درخت گردکان به این بزرگی
درخت خربزه الله اکبر برای مقایسه ی غلط به کار میرود.
192
درد خروار آید و مثقال رود
سختی یکباره می آید و درد را کسی میکشد که کار خوش انجام میدهد.
193
در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است
در جایی آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق میشود.
194
در دیزی باز است
حیای گربه کجا رفت از نبودن مانع نباید سوء استفاده کرد.
195
در مثل مناقشه نیست
منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست
196
دزد آمد و هیچ نبرد
همه چیز سر جای خودش است.
197
دزد نگرفته پادشاه است
مقصر بی مدرک خیالش راحت است.
198
دست از سر کچل کسی برداشتن
کنایه از رها کردن کسی
199
دست به سر کردن
کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن
200
دست به دهان رسیدن
مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن
201
دست به یخه شدن
با هم درگیر شدن
202
دست راست و چپ را نشناختن
بسیار کودن و ابله بودن
203
دست دست را میشناسد
امانتی که از کسی گرفته میشود باید به همان شخص برگردد.
204
دستش چسبناک است
دزد است.
205
دستش ندارد
هر چه به دیگران خوبی میکند نتیجه ی عکس میبیند
206
دست و پای خود را گم کردن
هول شدن
207
دست و پنجه نرم کردن
کنایه از زور آزمایی کردن
208
دل به دل راه داشتن
احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر
209
دلش مثل سیر و سرکه میجوشد
تشویش و اضطراب دارد.
210
دماغی چاق داشتن
سالم و تندرست بودن - ثروتمند بودن
211
دماغ کسی را به خاک مالیدن
او را سخت تنبیه کردن
212
دم به تله دادن
گیر افتادن
213
دم بخت بودن
دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد
214
دم در آوردن
پررو شدن
215
دمش را گذاشت روی کولش و رفت
ناامید شد و شکست خورد
216
دندان را تیز کردن
طمع زیادی به چیزی داشتن
217
دهن بین بودن
زودباور بودن
218
دهنش چفت و بست ندارد
بیجهت هر ناسزایی گفتن.
219
یوار موش دارد موش گوش دارد
در سخن گفتن باید محتاط نه هر جا و پیش هر کس نباید صحبت کرد.
220
کر خیر کسی را کردن
کسی را به خوبی یاد کردن.
221
و دست خوردن
گول خوردن - به دام افتادن
222
وزگار کسی را سیاه کردن
او را بدبخت کردن
223
وده ی بزرگ، روده ی کوچک را خورده است
بسیار گرسنه بودن
224
وزه ی کله گنجشکی
گرفتن تا نیم روز روزه دار بودن و سپس غم غذا خوردن
225
وزه خوردنش را دیده ایم
نماز کردنش را ندیده ایم
226
کار بدش را دیم، اما کار خوبش را ندیدیم
227
وی سر کسی خراب شدن
به زور به مهمانی کسی رفتن - خود کسی تحمیل کردن.
228
وی کسی را سفید کردن
موجب سربلندی و خشنودی کسی شدن
229
یش خود را به دست دیگری دادن
تسلیم دیگری شدن - اختیار خود را به کسی دادن
230
العضو يو
یش و قیچی هر دو را به دست داشتن اختیار کامل داشتن
231
یکی در کفش داشتن
صادق و راستگو نبودن
232
مین دهان باز کند و مرا در خود فرو برد
از خجالت زیاد چنین رویی کردن
233
ن از غازه سرخ شود
مرد از غزا زن با آرایش و مرد با جنگیدن شرنگ میشود.
234
لفت دادن
کاری به درازا کشاندن کار و با تشریفات زیاد به آن پرداختن
235
لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است
چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع میشود.
236
مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد
اخلاق و رفتار افراد عوض نمیشود.
237
مار را در آستین خود پروراندن
به کسی یاری کردن و از او بدی دیدن
238
مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد
آدم صدمه دیده همیشه میترسد.
239
ماست خود را کیسه کردن
ترسیدن
240
ماه همیشه پشت ابر نمیماند
حقیقت همیشه پنهان نیست.
241
ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است
برای روی آوردن به هر کاری هیچ موقع دیر نیست.
242
مرغ همسایه غاز است
چیزی که دیگران دارند با ارزشتر است.
243
موش به سوراخ نمیرفت
جارو به دمش بست طرف خودش
244
پذیرفته ،نبود
معرف دیگری شد.
245
مرغ یک پا دارد
پافشاری بر نظر خود
246
مثل خر در گل ماندن
عاجز و ناتوان و درمانده شدن
247
مرد سر میدهد اما سر نمیدهد
شخص قابل اعتماد به قیمت جانش هم رازی را فاش نمیکند
248
مشت نمونه خروار است
مقدار کمی از هر چیز نشان دهنده ی کیفیت و خصوصیت کل آن است.
249
مگر آمدی آتش ببری؟
عجله ی زیاد داشتن
250
مگر شهر هرت است؟
آزاد نیستی که هر کاری انجام بدهی
251
مگر کله ی گنجشک خورده ای؟
بسیار پر حرف هستی.
252
من میگویم نر است تو میگویی
بدوش بی جهت اصرار کردن
253
من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم
با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم.
254
مو را از ماست کشیدن
دقت بسیار کردن
255
موش مردگی در آوردن
خود را به ناخوشی زدن - خود را بیمار جلوه دادن
256
مؤمن مسجد ندیده
به شوخی به کسی میگویند که تظاهر به تقدس دارد.
257
موهایش را در آسیاب سفید کردن
گرچه پر است، اما بی تجربه است.
258
مویی از خرس کندن
غنیمت است از آدم خسیس حداقل استفاده
259
هر دو را خسیس بودن
260
مهمان مهمان را نمیتواند ببیند
صاحب خانه میانشان شکر آب است روابط آنها خو نیست - اختلاف دارند
261
ناز شست
گرفتن پاداش و جایزه گرفتن
262
نازک نارنجی
زودرنج کم تحمل در مقابل مشکلات
263
نان به نرخ روز خوردن
مطابق با اوضاع و شرایط پیش رفتن - رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن
264
نان کسی را آجر کردن
موجب ضرر و زیان کسی شدن
265
نخود هر آش بودن
در هر کاری مداخله کردن
266
نشخوار آدمیزاد
حرف است لذت بردن از حرف زدن زیاد
267
نمک پرورده بودن
مدیون کسی بودن
268
نو که آمد به بازار کهنه شود
دل آزار با آمدن چیزهای جدید نسبت به چیزهای گذشته دل زده میشود.
269
یا زنگی زنگ یا رومی روم
تردید را کنار گذاشتن و بر یک عقیده پابرجا بودن
270
نه سر پیاز نه ته پیاز
کارهای نبودن
271
نه چک زدم نه چونه
عروس اومد به خونه بدون زحمت به هدف رسیدم.
272
وقت سر
نمتن سخت گرفتار کار زیاد بودن
273
هر چه بگندد نمکش میزنند
وای به روزی که بگندد نمک از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست
274
هر چه پول بدهی آش می خوری
به اندازه ی زحمتت نتیجه می گیری.
275
هر سرازیری سربالایی دارد
راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد.
276
هرچه دیدی از چشم خودت دیدی
مقصر خودت هستی
277
هر چه سنگ است مال پای لنگ است
آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره میرسد.
278
هر کس به امید همسایه نشیند
گرسنه میخوابد نباید به دیگران مید داشت هر کاری را باید خودت انجام دهی
279
هر کس خربزه میخورد پای لرزش هم مینشیند
هرکس باید عاقبت کارهای خود را تحمل کند.
280
هر که بامش بیش برفش بیشتر
هر کس داراتر است گرفتارتر است.
281
هر که نان از عمل خویش خورد
منت حاتم طایی نبرد نباید به دیگران متکی بود.
282
هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد
باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد.
283
هفت خان رستم را طی کردن
کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کردن
284
همه را برق میگیرد ما را چراغ نفتی
شانس و اقبال دیگران بیشتر از ماست.
285
هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن
تملق بیجا گفتن
286
هوا گرگ و میش است
نه تاریک است نه روشن
287
هیچ کاره خود را همه کاره حساب می
288
هیچ کاره ی همه کاره
ادم یاسین به گوش خر خواندن کار بی حاصل انجام دادن
289
یال و کوپال داشتن
سر و وضع خوب داشتن
290
یک ستاره توی آسمان ندارد
فردی که بیشانس و اقبال است.
291
یک کلاغ چهل کلاغ کردن
اغراق بد دیگران را هم به
292
یک بز گر گله را گر میکند
یک همنشین فساد میکشاند.
293
یکی به نعل میزند یکی هم به میخ
مراعات هر دو طرف را میکند
294
یک گوشاش در است و گوش دیگرش دروازه
کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد
295
یکی را پی نخود سیاه فرستادن
به بهانه ای کسی را از میدان خارج کردن
296
یکی نان نداشت بخورد
پیاز میخورد تا اشتهایش باز شود
297
کار نابخردانه کردن
298
زیراندازش زمین است و رواندازش آسمان
فقیر و بیچیز است.
299
زیراب کسی را زدن
کسی را نزد دیگری بی‌اعتبار کردن.
300
زیر کاسه نیم کاسه ای بودن
نقش‌های پنهانی در کار بودن.
301
زیره به کرمان بردن
بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.
302
زینب ستم کش است
خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت و طاقت فرسا انجام می‌دهد.
303
سال به سال دریغ از پارسال
روزگار و موقعیت بهتری در پیش نیست.
304
سالی که نکوست از بهارش پیداست
شروع هر کار نمایانگر پایان آن کار است.
305
سبیل کسی را چرب کردن
به کسی رشوه یا هدیه دادن.
306
سبیل کسی را دود دادن
کسی را تنبیه کردن - خجل و ناراحت کردن.
307
ستاره ی سهیل است
دیر دیر دیده می‌شود - غیبت‌های طولانی دارد.
308
سر به جهنم زدن
بسیار گران تمام شدن.
309
سر به سر کسی گذاشتن
او را ناراحت کردن - با او شوخی کردن.
310
به صحرا زدن
از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.
311
سر به هوا بودن
بازیگوش بودن.
312
سر پل خر بگیری
محل بررسی و گیر افتادن.
313
سر پیری و معرکه گیری
کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می‌دهند.
314
سرد و گرم روزگار چشیدن
تجربه آموختن - آزموده شدن.
315
سرشاخ شدن
درگیر شدن.
316
سرش تو لاک خودش بود
کاری به کار کسی نداشت - فکرش مشغول کار خودش بود.
317
سر کسی را گرم کردن
کسی را مشغول کردن.
318
سر کسی شیره مالیدن
کسی را گول زدن - اغفال کردن.
319
سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است
هر چیزی که رایگان باشد گوار است.
320
سر کیسه را شل کردن
سخاوتمند بودن - پول خرج کردن.
321
سرم را بشکن و نرخم را نشکن
چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.
322
سر و گوش آب دادن
خبر و اطلاع کسب کردن.
323
سری که درد نمی‌کند دستمال نبند
بیمورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.
324
سگ زرد برادر شغال است
به لحاظ بدی هر دو مثل هم هستند.
325
سگ صاحبش را نمی‌شناسد
ازدحام و شلوغی زیاد.
326
سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن
مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.
327
سیر به پیاز میگه پیف پیف
دو مجرم مثل هم، یکدیگر را سرزنش می‌کنند.
328
شاخ و شانه کشیدن
به خود بالیدن - تظاهر به زورمندی کردن.
329
شال و کلاه کردن
آماده شدن لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.
330
شاهنامه آخرش خوش است
باید به پایان کار توجه داشت.
331
شب آبستن است تا چه زاید
سحر حوادثی در پیش است، باید انتظار آن بود.
332
شب دراز است و قلندر بیدار
وقت بسیار است، شتاب و عجله شایسته نیست.
333
شتر با بارش گم شد
به محل بسیار شلوغ می‌گویند.
334
شتر دیدی ندیدی
آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.
335
شتر سواری دولا دولا ندارد
این کار پنهان شدنی نیست.
336
شریک دزد و رفیق قافله
کسی که با طرفین دفاع و نزاع زد بند داشته باشد.
337
شش ماهه به دنیا آمدن
بسیار عجول بودن.
338
شکم گرسنه فتوای خون می‌دهد
به آدم بی‌ایمان نمی‌توان اعتماد کرد.
339
شیری یا روباه
پیروز بازگشتی یا شکست خورده‌ای؟
340
شورش را در آوردن
بیش از حد زیاده‌روی کردن در کاری.
341
شتر در خواب بیند پنبه دانه
آدمی که آرزوهای دور و دراز داشته باشد.
342
شیطان را درس دادن
باهوش و حیله‌گر بودن جهت منفی.
343
صد سال گدایی
کار خود آگاه نیست.
344
صبر ایوب
د مال سی.
345
جمعه را نمی‌داند
کسی که به رمو.
346
صلاح مملکت خویش خسروان دانند
کسی مصلحت کار خود را بهتر از دیگران تشخیص می‌دهد.
347
طناب مفت را که دید خودش را دار زد
از هرچه رایگان باشد استفاده می‌کند.
348
طوطی وار یاد گرفتن
بدون توجه به معنی و مفهوم از بر بودن.
349
عاقبت جوینده یابنده بود
هر کسی که به دنبال چیزی برود به آن می‌رسد.
350
عقل کسی گرد شدن
عقل درست و حسابی نداشتن - کم شدن عقل کسی.
351
علی ماند و حوضش
تنها ماندن کسی.
352
عمر نوح نداشتن
عمر دراز و طولانی نداشتن.
353
عیسی به دین خود
موسی هم به دین خود.
354
غاز چراندن
بیکار بودن.
355
غزل خداحافظی را خواندن
برای رفتن و جدایی آماده شدن - مردن.
356
فرار را بر قرار ترجیح دادن
برای اجتناب از خطر فرار کردن.
357
فس فس کردن
دیر جنبیدن - بسیار آهسته کار کردن.
358
فضول را بردند.
جهنم گفت تر است بسیار ایرادگیر و اعتراض کننده.
359
فلفل نبین چه ریزه
بشکن ببین چه تیزه.
360
فیلش یاد هندوستان کرده
به یاد گذشته یا چیزی که به آن علاقه داشته افتاده.
361
قارت و قورت کردن
ادعا داشتن با خشم و خشونت.
362
قلق کسی را به دست آوردن
با اخلاق و روحیه ی کسی آشنا شدن.
363
قوز بالای قوز
گرفتاری روی گرفتاری - مشکلی روی مشکل قبلی.
364
کاچی بهتر از هیچی است
چیز کم بهتر از هیچ چیز است.
365
کاردش بزنی خونش در نمی‌آید
بینهایت خشمگین است.
366
کاری بکن بهر ثواب
نه سیخ بسوزد نه کباب به عدالت رفتار کن.
367
کبکش خروس میخواند
بسیار خوشحال و بانشاط است.
368
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
کسی برای دیگری کاری انجام نمی‌دهد.
369
کار حضرت فیل است
کاری بسیار سخت و دشوار است.
370
کف دستم را بو نکرده بودم
از غیب نمی‌دانستم.
371
گل اگر طبیب بودی
سر خود دوا نمودی.
372
کلاه شرعی بافتن
غیر مشروعی را با حیله و تزویر شرعی جلوه دادن.
373
کار کردن خر و خوردن
یابو آن نصیب فرد دیگری می‌شود.
374
کیسه برای چیزی دوختن
طمع داشتن به چیزی.
375
گاوش زاییده
مشکلی برایش پیش آمده است.
376
گردن کج کردن
خود را کوچک کردن.
377
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
کارها با صبر و بردباری انجام می‌شود.
378
گز نکرده پاره کردن
بدون مطالعه کاری را انجام دادن.
379
گل سرسبد بودن
برگزیده‌ی گروه بودن - ممتاز جمع بودن.
380
گاو پیشانی سفید
فردی که همه کس و همه جا او را می‌شناسند.
381
گوش بریدن
کسی کلاه برداری کردن از کسی.