01 Flashcards

Question

apart from

Answer 1

جدا از - بجز

Answer 2

مخمصه-حالت-وضع نا مساعد

Answer 3

بد خلق

Answer 4

به نحوی - هر جور

Answer 5

اقرار کردن - پذیرفتن

Answer 6

مشتاق بودن

Answer 7

جویدن

Answer 8

ناشناخته - نا آشنا -عجیب

Answer 9

احتیاط

Answer 10

مناسب-شایسته

Answer 11

آسیب پذیر

Answer 12

اجازه دادن-اختیار دادن

Answer 13

ته ریش - ریش زبر - موی نتراشیده

Answer 14

کم رنگ

Answer 15

گوشتالو-چاق و چله

Answer 16

متمایل به چاق

Answer 17

جای زخم یا سوختگی

Answer 18

عقب کشیدن-به عقب سراریز شدن

Answer 19

کلفت-چهارشانه

Answer 20

چین-چروک

Answer 21

پاکیزه-تمیز-آراسته

Answer 22

able to accept ideas you dont agree with. مدارا آمیز-شکیبا-بردبار

Answer 23

کدر-کودن-احمق lacking interest or excitement.

Answer 24

*someone who is antisocial does not enjoy meeting or being with other people. *antisocial behaviour is violent or harmful to other people, or shows that you do not care about other people

Answer 25

stay in contact

Answer 26

each other

Answer 27

meet for a social reason

Answer 28

پارو زدن-ردیف-سطر-صف-دعوا

Answer 29

سلطنتی-شاهانه

Answer 30

نیا-جد

Answer 31

متصدی پذیرش-مهمانی

Answer 32

قبر-بزرگ-سنگین-

Answer 33

سنگ قبر

Answer 34

عزادار

Answer 35

تابوت

Answer 36

مرد زن مرده

Answer 37

به خاک سپردن و دفن کردن

Answer 38

دفن- خاکسپاری

Answer 39

سوزاندن و خاکستر کردن

Answer 40

گورستان-قبرستان

Answer 41

وصیت نامه

Answer 42

وارث بودن-ارث یردن(ارث-میراث)

Answer 43

شاگرد- دانش آموز

Answer 44

اشکال-مانع-نقص

Answer 45

سقط جنین

Answer 46

مخالفت کردن

Answer 47

تعهد-الزام-ارتکاب

Answer 48

ویژگی - دارایی - خاصیت

Answer 49

پرسه زدن-گشتن

Answer 50

هماهنگ کننده

Answer 51

-به‌طور انحصاری-منحصرا-انحصارا

Answer 52

صاحب ملک

Answer 53

ارثا-وراثت

Answer 54

اجرا کردن-انجام دادن

Answer 55

تغذیه-خوراک

Answer 56

تشویق کردن-دلگرم کردن-ترویج

Answer 57

حفظ کردن

Answer 58

کاهش-سقوط-نپذیرفتن

Answer 59

قطره-افت-سقوط

Answer 60

داوطلب

Answer 61

شامل شدن-درگیر کردن

Answer 62

شرکت کردن-سهیم شدن

Answer 63

تحمل کردن-دستخوش شدن-متحمل چیزی شدن

Answer 64

قمر-ماهواره

Answer 65

وجود-حضور

Answer 66

آزمایش-امتحان-آزمایش کردن

Answer 67

جریان داشتن-جاری بودن

Answer 68

قطع شدن، ترکیدن، از هم پاشیدن، شکفتن، منفجر شدن

Answer 69

بانک-انباشت-تلنبار-کنار-لی-ساحل-پشته (مثلاً کنار دریا یا رودخانه)

Answer 70

سیل-طوفان-طغیان کردن

Answer 71

جزر و مد

Answer 72

(نظامی) واژگون کردن کشتی، واژگون شدن

Answer 73

فرو رفتن، نزول کردن، غرق شدن، ته رفتن، نشست کردن، گود افتادن-سینک

Answer 74

مسیل، جریان، نهر، رود، جوی، سیل

Answer 75

noun=تالاب، دریاچه verb=دریاچه ساختن-حوض درست کردن

Answer 76

گودال-چالاب

Answer 77

تدریجی-آهسته

Answer 78

آلودگی

Answer 79

ناپدید شدن

Answer 80

طوفان-گردباد

Answer 81

an exceptionally large ocean wave, especially one caused by an underwater earthquake or volcanic eruption. موج های بسیار بزرگ

Answer 82

فوران آتشفشانی

Answer 83

آتشفشان

Answer 84

جوانه زدن، درآمدن، درآوردن، منفجرشدن، فوران کردن، جوش درآوردن، فشاندن

Answer 85

گدازه، توده گداخته آتشفشانی، مواد مذاب آتشفشانی

Answer 86

به سوی، به، توی، به درون، بر

Answer 87

خشکی، خشکسالی

Answer 88

محصول

Answer 89

تعیین‌کننده، سرنوشت‌ساز، حیاتی، بحرانی *very important

Answer 90

تخلیه، تهی سازی، برون بری

Answer 91

متفاوت

Answer 92

the time that sth is likely to live(for people we say life expectancy)

Answer 93

امید به زندگی *the average period that a person may expect to live

Answer 94

نیش-گزیدن-سوزش

Answer 95

زنبور (بی‌عسل و نیش‌دار)

Answer 96

گردو، گردکان، درخت گردو، چوب گردو، رنگ گردویی

Answer 97

دستشویی

Answer 98

خوشحال

Answer 99

اولویت، حق تقدم، برتری

Answer 100

noun=کت و شلوار verb=مناسب بودن

Answer 101

آشکار ساختن

Answer 102

بی حد و مرز

Answer 103

noun=اعتبار verb=اعتقاد کردن(believe)

Answer 104

دم کردن

Answer 105

بررسی

Answer 106

مرگ و میر

Answer 107

قاشق چایخوری

Answer 108

به نظر می رسد. *to seem to be a certain way +adding a teaspoon of sugar did not appear to reduce the benefits.(به نظر نمیرسه)

Answer 109

بهینه-حالت مطلوب

Answer 110

اعتدال-میانه روی

Answer 111

عزم، تصمیم، قصد

Answer 112

Noun: reduction in cost Verb: lower, reduce cost Verb: ignore; treat as insignificant

Answer 113

Noun: agreement Noun: something bought at cheap price Verb: negotiate terms of sale or agreement

Answer 114

بدهی، وام، قرض، دِین

Answer 115

Adjective: without money ورشکسته ، بی پول

Answer 116

خمیازه

Answer 117

خوابیده، خواب

Answer 118

خرناس، خروپف، خروپف کردن، خرخر کردن

Answer 119

خواب ماندن، دیر از خواب بلند شدن، بیش‌از‌حد معمول خوابیدن

Answer 120

زودرنج، کج‌خلق، تند‌مزاج، تحریک‌پذیر -becoming angry easily

Answer 121

بی‌خوابی (غیرعادی)، مرض بی‌خوابی

Answer 122

عفونت

Answer 123

نشان، نشانه، اثر، دلیل، علائم مرض، علامت

Answer 124

به‌طور کامل، به تمام و کمال

Answer 125

زخم، جراحت

Answer 126

موقت، موقتی، آنی، زودگذر

Answer 127

کوبیدن، کبود کردن، زدن، ساییدن، کبودشدن، ضربه‌دیدن، کوفته شدن، کبودشدگی، تباره

Answer 128

very bad or unpleasant زشت،زننده،ناخشایند،وحشتناک

Answer 129

feeling as if everything is turning around and you might fall. گیج، دچار دوران سر، گیج شدن

Answer 130

هوشیار، به‌هوش، آگاه، باخبر، ملتفت، وارد

Answer 131

غش کرده، ناخودآگاه، از خود‌بیخود، بی‌خبر، عاری از هوش، نابه‌خود، ضمیر ناخودآگاه، ضمیر نابه‌خود

Answer 132

ضعیف، کم‌نور، غش، ضعف کردن، غش کردن

Answer 133

باد کردن، آماس کردن، متورم کردن، باد غرور داشتن، تورم، برجستگی، برجسته، شیک، زیبا، عالی

Answer 134

چیره شدن، مغلوب ساختن، غلبه یافتن

Answer 135

شبکیه‌ای

Answer 136

شبکیه‌ای

Answer 137

(جهت‌یابی از راه ارسال صدا و سنجش پژواک آن که درمورد خفاش و غیره صادق است) سویابی پژواکی، پژواک جایابی

Answer 138

(جهت‌یابی از راه ارسال صدا و سنجش پژواک آن که درمورد خفاش و غیره صادق است) سویابی پژواکی، پژواک جایابی

Answer 139

برگشتن-ورجه‌وورجه کردن-برگشت خوردن-به زمین زدن-جهش، پرش، برگشت، بالا و پایین پریدن، جست و خیز

Answer 140

بینایی، دید، نظر، منظره، دیدگاه

Answer 141

پالودن، تصفیه کردن، خالص کردن، تهذیب کردن، پاکشدن، تصحیح کردن

Answer 142

لغزیدن،سرخوردن

Answer 143

به هم خوردن

Answer 144

حل کردن -find an asnwer to a problem

Answer 145

آرام کردن، سر و سامان دادن، رفع کردن، جفت و جور کردن

Answer 146

ناخرسندی، ناخشنودی، نارضایتی، عدم رضایت

Answer 147

وحشتناک، بد

Answer 148

ناله، زاری، شکایت، زاری کردن

Answer 149

آزار، مایه رنجش، اذیت

Answer 150

جای دور‌افتاده

Answer 151

رگ‌به‌رگ شدن، رگ‌به‌رگ کردن، پیچ‌خوردگی، به‌درد آوردن، پیچ خوردن

Answer 152

ترس، بیم، وحشت، ترسیدن (از) *i dread going to dentist

Answer 153

پرکردن، پرشدگی (دندان)، هرچیزی که با آن چیزی را پر کنند، لفاف-ضبط *The filling in my tooth fell off.

Answer 154

شیوه، فراروند، روال، رویه، طرز عمل، روش کار، روند

Answer 155

متخصص، کارشناس

Answer 156

مشاور، رایزن

Answer 157

بی‌درنگ، فوراً، مستقیماً، سرراست

Answer 158

فوری، ضروری، مبرم

Answer 159

(بیمارستان) بخش، اتاق -نگهبان دیکشنری چک شود

Answer 160

واگیر، عفونی، مسری، فاسد‌کننده noun: infection

Answer 161

چاقی مفرط، مرض چاقی، فربهی

Answer 162

ناتوان، عاجز، ازکارافتاده

Answer 163

سکته (دیکشنری چک شود)

Answer 164

ورم مفاصل، آماس مفصل

Answer 165

بنابراین، درنتیجه، نتیجتاً

Answer 166

به‌علاوه، از این گذشته، گذشته از این، وانگهی

Answer 167

علاوه‌بر‌این، به‌علاوه

Answer 168

ساختگی، مصنوعی

Answer 169

کافی، تکافو‌کننده، مناسب، لایق، صلاحیت‌دار، بسنده، مساوی، رسا opp: inadequate

Answer 170

معاصر، هم‌زمان، هم‌دوره،امروزی

Answer 171

noun: شرکت adjective:سخت-محکم

Answer 172

میل، تمایل، ذوق، علاقه، حساسیت، شهوت و میل، مهر

Answer 173

کم‌جا، تنگ *- a cramped room

Answer 174

جادار-وسیع

Answer 175

آن سوی، ورای، ماورا، آنطرف، آن طرف‌تر، آن سوتر

Answer 176

پشت-عقب

Answer 177

در کنار، پهلوی، کنار، مجاور، در راستای، در مقایسه با، نسبت به، در برابر، هم تراز با، پیش، در جوار

Answer 178

در زیر، از زیر، زیرین، پایینی، پایین

Answer 179

گه‌گاه، گاه‌و‌بیگاه، بعضی از اوقات

Answer 180

تحقیق کردن، کند و کاو کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، بررسی کردن، پژوهیدن، تفتیش کردن، جستار کردن، وارسی کردن، زمینه‌یابی کردن

Answer 181

نمایش، ارائه، نمایشگاه، عرضه *The art exhibition featured beautiful paintings and sculptures.

Answer 182

شعله، زبانه‌آتش، الو، تب و تاب، شور عشق، تابش *The stove's blue flame heated the pot of water.

Answer 183

همانا، حتما، مطمئنا، به‌ یقین

Answer 184

ممزوج‌کننده، یکی شدن دو یا چند شرکت، ادغام، امتزاج -the joining together of two or more companies or organizations to form one larger one *a proposed merger between two of the largest software companies *There has been a lot of talk about a merger with another leading bank.

Answer 185

بیابان، دشت، صحرا شایستگی، استحقاق، سزاواری verb:Deserve=سزاوار بودن

Answer 186

انجمن، مشاوره، شورا، مجلس، هیئت، کنکاشگاه *He sent a letter to the council to complain about the noise.

Answer 187

چشم‌انداز، منظره، صحنه‌سازی

Answer 188

جذاب، خوشایند *The city offers an appealing combination of sporting and cultural events. *She looked **appealingly** at Ben *Humour in a woman is an attribute these men **find particularly appealing.**

Answer 189

معدوم، از بین رفته، منقرض، تمام‌شده، مرده، برافتاده، خاموش‌شده، نایاب *Dinosaurs have been extinct for millions of years. *Pandas could become extinct in the wild. *an extinct species

Answer 190

PERSON :to catch a person and keep them as a prisoner. دستگیری-ضبط کردن

Answer 191

تنگدستی، فقر، فلاکت، تهیدستی، بینوایی [https://www.ldoceonline.com/dictionary/poverty](http://)

Answer 192

یکی کردن، به‌ هم پیوستن، متحد کردن، داخل کردن، جا دادن، ثبت کردن شرکت‌، آمیختن، ترکیب کردن

Answer 193

noun:خراب کردن-خراب شدن verb:نابودی، خرابی، ویرانی

Answer 194

مبتکرانه *Some enterprising students are designing software.

Answer 195

لوازم‌التحریر

Answer 196

مرمت-بازسازی کردن - to decorate and repair something such as a building or office in order to improve its appearance → renovate * The Grand Hotel has been completely refurbished.

Answer 197

شغل، پیشه، حرفه، کار

Answer 198

ترکیب

Answer 199

مایل، متمایل، شیب‌دار

Answer 200

تحقیق کردن، کند و کاو کردن، باز جویی کردن، رسیدگی کردن، بررسی کردن

Answer 201

پیشرفت کردن، رونق یافتن، کامیاب شدن

Answer 202

مشاور

Answer 203

تشویقی، مجاب‌کننده، متقاعد‌کننده، وادار‌کننده

Answer 204

مرسوم-عرفی، قراردادی-پیرو سنت و رسوم

Answer 205

قاعده، دستور، قانون، آیین‌نامه، مقرره

Answer 206

پیاده رو

Answer 207

کثیف-پلید Your problem is you’ve got a filthy mind (=you are always thinking about sex).

Answer 208

خواهش کردن (از)، خواستن، گدایی کردن (چیزی را)، استدعا کردن، درخواست کردن، التماس کردن

Answer 209

شعار دیواری، دیوارنوشته

Answer 210

trash, such as paper, cans, and bottles, that is left lying in an open or public place

Answer 211

سوت زدن-سوت

Answer 212

با خوشحالی، از روی خوشحالی، با شادی، از روی سرور

Answer 213

بخش مرکزی شهر (به‌ویژه درمورد بخش‌های گدانشین مرکزی به‌کار می‌رود)

Answer 214

بخش، ناحیه، حوزه، بلوک

Answer 215

حومه شهر

Answer 216

کمال مطلوب، هدف زندگی، آرمان، آرزو، حالت خیالی

Answer 217

باروح، زنده، سرزنده-جالب توجه -full of interest

Answer 218

دم دست، آماده، موجود، قابل‌استفاده

Answer 219

راحت، مناسب، راه دست

Answer 220

اشکال، مانع، زیان، بی‌فایدگی *It’s a great city – the only drawback is the weather.

Answer 221

رشد، رویش، روییدن

Answer 222

پر از ساختمان

Answer 223

محکم، قابل توجه-بزرگ [https://www.ldoceonline.com/dictionary/substantial](http://)

Answer 224

چشمگیر-گیرا

Answer 225

دارای یک دیوار حائل-نیمه مجزا

Answer 226

خصیصه-ویژگی ..... دیکشنری چک شود

Answer 227

هدایت کردن-فرماندهی کردن-

Answer 228

اطاق کوچک زیر شیروانی

Answer 229

زیرزمین، سرداب، انبار، جای شراب انداختن، گودال سرچاه، پیش چاه

Answer 230

چمن، علفزار-

Answer 231

noun:اثبات-مدرک ad:مقاوم *waterproof:مقاوم در برابر آب

Answer 232

کم‌مصرف-اقتصادی، مقرون‌به‌صرفه-

Answer 233

گرمسیری-گرم سیر

Answer 234

مسخره، مضحک، خنده‌دار

Answer 235

شوخی‌آمیز، خوشمزه، خنده‌آور

Answer 236

ادویه‌دار، ادویه‌زده، تند، معطر، جالب

Answer 237

خامه‌ای ،سرشیردار

Answer 238

قصد داشتن، خیال داشتن، بر آن بودن، خواستن *I intend to spend the night there. *I didn’t intend her to see the painting until it was finished. [https://www.ldoceonline.com/dictionary/intend](http://)

Answer 239

موفق شدن اداره کردن *i managed to get a job:من موفق شدم یک کار بگیرم

Answer 240

گراییدن، میل کردن، متمایل بودن، گرایش داشتن نگهداری کردن، پرستاری کردن، مواظبت کردن *i tend to get up late

Answer 241

گرایش

Answer 242

رد کردن، تکذیب کردن

Answer 243

به یادآوردن لغو کردن-پس گرفتن *He recalled his offer. فراخواندن

Answer 244

متهم کردن، مقصر دانستن، ملامت کردن، سرزنش کردن متهم ساختن، تهمت زدن *He was accused of murder. *Smith accused her **of** lying. * The professor stands accused of (=has been accused of) stealing his student’s ideas and publishing them.

Answer 245

انسجام-پیوستگی

Answer 246

بحث برانگیز-مباحثه‌ای، جدلی، جدال‌آمیز

Answer 247

بحران، مرحله‌ی بحرانی، موقع حساس *The country now faces an economic crisis. *The prime minister was criticized for the way in which he handled the crisis. * the current debt crisis *a major political crisis *He doesn’t seem to be very good at crisis management.

Answer 248

خودخواهی

Answer 249

آسودگی، راحتی

Answer 250

مصرف کردن

Answer 251

verb:نقد ادبی کردن، انتقاد کردن

Answer 252

محبوب

Answer 253

ad:مربوط به آشپزخانه، آشپزخانه‌ای، پختنی

Answer 254

مصرف‌کننده

Answer 255

بالا بردن، افزودن، زیاد کردن، بلند کردن، بهتر کردن

Answer 256

شباهت داشتن-مانند بودن

Answer 257

در آوردن-بیرون دادن-تکامل

Answer 258

هوس کردن-طلبیدن، اشتیاق داشتن

Answer 259

تحریک کردن، تهییج کردن، انگیختن

Answer 260

غذایی، تغذیه‌ای

Answer 261

دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن

Answer 262

متمایز-مشخص

Answer 263

خشم، عصبانیت، دلخوری، ناخشنودی، نارضایتی تلخی

Answer 264

adverb:پوسیدگی، فساد، زوال، خرابی، فروریختگی، پوسیدن، فاسدشدن، فروریختن، نابود شدن، تباهی

Answer 265

بیش‌از‌حد انجام دادن، به حد افراط رساندن

Answer 266

میانه‌روی، اعتدال

Answer 267

کار غیرقانونی، تخلف دلخوری، رنجش، رنجیدگی، نا‌خشنودی(no offence) formal:تهاجم-حمله

Answer 268

خرد، صغیر، جزئی

Answer 269

ad:خشونت آمیز-تند noun:violence

Answer 270

یورش، حمله، تجاوز، حمله به مقدسات، اظهار عشق، تجاوز یا حمله کردن

Answer 271

خنجر زدن، زخم زدن، سوراخ کردن،

Answer 272

عمدی، به‌ عمد، از روی عمد، به‌ قصد، عمدا

Answer 273

قربانی طعمه

Answer 274

noun:شاهد verb:شهادت دادن، گواهی کردن

Answer 275

ad:مشکوک، نامعلوم، مظنون noun:مظنون، متهم verb:ظن داشتن، گمان کردن، شک داشتن

Answer 276

اتهام زدن به کسی

Answer 277

noun:ازمایش-آزمون-سنجش-محاکمه ad:آزمایشی، امتحانی

Answer 278

تعقیب قانونی، پیگرد، پیگیری، شکایت، دادخواهی دادستان

Answer 279

متهم کردن، مقصر دانستن، ملامت کردن، سرزنش کردن -the accused:متهم *- They accused her of laziness.

Answer 280

(حقوق) متهم، مدافع، مدعی‌ُعلیه

Answer 281

noun:جمله / حکم، فتوی، رأی، قضاوت verb:حکم دادن، رای دادن، محکوم کردن *- He was sentenced to five years in prison. (- به پنج سال زندان محکوم شد)

Answer 282

تاکید

Answer 283

محدود کردن، منحصر کردن

Answer 284

adverb:تقریباً، کمابیش، عملاً

Answer 285

زیرک، محیل، ماهرانه، دقیق، لطیف

Answer 286

برجسته، والا

Answer 287

نامزدی، اشتغال

Answer 288

خروش، نعره، ورد، تکیه کلام، شعار، آرم

Answer 289

مباحثه و جدل کردن، اعتراض داشتن بر، ستیزه کردن،مشاجره، مسابقه، رقابت، دعوا

Answer 290

انجام دادن، به انجام رساندن، وفا کردن(به)، صورت گرفتن

Answer 291

چاپلوس،تملق آمیز، چاپلوسانه، متملق، چرب‌زبان، چرب‌ونرم

Answer 292

عمومیت، علنی بودن، شهرت، ناموری، زبانزدی، هویدایی- تبلیغات

Answer 293

جانور همه‌چیز‌خوار

Answer 294

گوشتخوار

Answer 295

گیاه‌خوار

Answer 296

درنده، غارتگر، یغماگر، تغذیه‌کننده از شکار

Answer 297

زراعت، کشاورزی، برزگری، فلاحت

Answer 298

ویران‌کننده، نابود‌کننده، شوکه‌کننده

Answer 299

چارپایان اهلی، مواشی و گاو و گوسفندی که برای کشتار یا فروش پرورش شود، احشام

Answer 300

تجدیدپذیر، پایدار، قابل بازیافت، پایا

Answer 301

قطع درختان جنگلی

Answer 302

پیش‌بینی

Answer 303

گاو-گله گاو

Answer 304

انگل، طفیلی، صدای مزاحم، پارازیت

Answer 305

مور‌مور‌کننده، چندش

Answer 306

کلیشه

Answer 307

تجویز کردن، نسخه نوشتن، تعیین کردن

Answer 308

دوباره به‌هم پیوستن-تجدید دیدار

Answer 309

بی‌شمار

Answer 310

از فرط خوشی از خود بیخود شد

Answer 311

متخلف، تخطی‌کننده، متجاوز

Answer 312

خرد، صغیر، جزئی، فرعی

Answer 313

(مجلس) حوزه‌ی انتخاباتی، حوزه انتخابی

Answer 314

نشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، فهماندن، نمایندگی کردن، وانمود کردن، بیان کردن

Answer 315

حزب سیاسی

Answer 316

سیاستمدار

Answer 317

مجلس، مجلس شورا، پارلمان

Answer 318

(با of) متشکل بودن از، شامل...بودن، مرکب بودن از (چک شود معنی ها)

Answer 319

اکثریت، حزب اکثریت، گروه اکثریت

Answer 320

پیوستن، متحد کردن، هم‌پیمان، دوست، معین

Answer 321

قاطع-مصمم

Answer 322

درگیر، گرفتار، دچار

Answer 323

گفت‌وگو کردن، مذاکره کردن، چانه زدن

Answer 324

An official agreement that ends a war توافق صلح

Answer 325

آتش‌بس

Answer 326

بی‌میل، بی‌تمایل

Answer 327

تراضی، مصالحه، توافق، مصالحه کردن، تسویه کردن توافق کردن ( با کاهش خواسته ها )-به توافق رسیدن

Answer 328

تاخت‌و‌تاز کردن در، هجوم کردن، تهاجم کردن، حمله کردن بر، تجاوز کردن - to enter a country, town, or area using military force, in order to take control of it

Answer 329

بنیاد نهادن، بنا نهادن، پایه‌ریزی کردن، برپا کردن، تأسیس کردن، دایر کردن، تشکیل دادن

Answer 330

مؤسسه، بنگاه، سازمان، بنیاد، نهاد، تشکیلات

Answer 331

کشتن، به قتل رساندن، ترور کردن (ترور)

Answer 332

کوشش کردن، سعی کردن، قصد کردن-اقدام (often without success) *attempt to assassination president

Answer 333

رها کردن، آزاد کردن، مرخص کردن، منتشر ساختن

Answer 334

روزنامه‌نگاری

Answer 335

-fight or disagree seriously with sb about sth برخورد...

Answer 336

تبر، تیشه تعطیل کردن، متوقف کردن، اخراج کردن، کنار گذاشتن، توقف، اخراج

Answer 337

نشان دادن، اثبات کردن (با دلیل)، ثابت کردن، شرح دادن تظاهرات کردن

Answer 338

تهدید verb: threaten

Answer 339

ادعا، دعوی، مطالبه، ادعا کردن

Answer 340

حقوق بازنشستگی

Answer 341

تعهد و التزام-متعهد شدن

Answer 342

کمک، یاری، حمایت

Answer 343

معادل، هم‌بها، برابر، مشابه، هم‌قیمت، مترادف، هم‌معنی، هم‌چند، هم‌ارز

Answer 344

معاشرت-هزینه تحصیلی

Answer 345

جایزه

Answer 346

adjective: برجسته، عالی، ممتاز، زبده، چشمگیر *- an outstanding victory

Answer 347

فوق‌العاده، غیرعادی، شگفت‌آور

Answer 348

( فیلم یا داستان ) مهیج و خیره کننده ، جذاب -so interesting and exciting that hold your attention

Answer 349

سرگرم کننده-هیجان انگیز

Answer 350

مشتاق، علاقه‌مند، شورمند، پر‌ذوق، پر‌اشتیاق، پر‌شور

Answer 351

نقشه، طرح، موضوع اصلی داستان *- This novel has a complicated plot. این رمان داستان پیچیده‌ای دارد.

Answer 352

ناسزا گفتن-فحش (قسم خوردن)

Answer 353

دستی، وابسته به‌دست، انجام شده با دست نظام‌نامه، مقررات، کتاب راهنما

Answer 354

حروف الفبا

Answer 355

an account of a person's life written by that person.

Answer 356

مرافعه، دعوی، دادخواهی-شکایت نامه

Answer 357

ساده‌دل، زودباور

Answer 358

نگران‌کننده‌

Answer 359

لنگرگاه، بندرگاه، پناهگاه، فرارگاه، مخفیگاه، ناو پناه، زیستگاه

Answer 360

آبراه، مسیر آبی، راه آبی، مسیر دریایی و رودخانه‌ای

Answer 361

انباشتگی-جمع آوری

Answer 362

ماندگاری-دوام

Answer 363

فشار-تنش

Answer 364

به‌طور چشم‌گیری، به‌شدت، شدیداً

Answer 365

گران‌بها، نفیس، پر‌ارزش، تصنعی گرامی قیمتی

Answer 366

وقف شده، اختصاصی

Answer 367

کسری، کمبود water shortage

Answer 368

تجاوز کردن، متجاوز بودن be greater in number or size than (a quantity, number, or other measurable thing).

Answer 369

در مرز نابودی، در آستانه خطر، رو به انقراض

Answer 370

بخش، سهم-جز ، تکه،

Answer 371

نوع، گونه

Answer 372

حفظ کردن یا نگه داشتن

Answer 373

تماشاگر، ماشاچی، بیننده، ناظر

Answer 374

مدار -to move along a circular route. -An area of land, often in a circle, where a race take place پیست مسابقه

Answer 375

هر یک دور ( در مسابقاتی که دور محیط یک دایره انجام می شوند ) یک دور کامل - قسمت بالایی پا که بچه میتونه روش بشینه یا بخوابه مثال Come and sit on my lap and I'll read you a story. بیا و بشین رو پاهام من برات قصه میخونم

Answer 376

verb: رقابت کردن

Answer 377

شمشیر‌بازی

Answer 378

کشتی‌گیری

Answer 379

مباحثه و جدل کردن، اعتراض داشتن بر، ستیزه کردن،مشاجره، مسابقه، رقابت، دعوا

Answer 380

پایداری، ایستادگی، استحکام، مخالفت - their resistance against the enemy's repeated attacks

Answer 381

نقد کردن سرزنش کردن

Answer 382

تعریف کردن از کسی تحسین

Answer 383

رقیب، هماورد، حریف - He beat his opponent in five rounds.

Answer 384

رشوه دادن، تطمیع کردن، رشوه، بدکند

Answer 385

به فرزندی پذیرفتن-قبول کردن

Answer 386

اخلاقی

Answer 387

حیاتی

Answer 388

مسابقه‌دهنده

Answer 389

اعلان‌شده، اظهار‌شده

Answer 390

-تمیز-معصوم

Answer 391

کمی، اندکی

Answer 392

سازگار، موافق

Answer 393

آستین

Answer 394

پوشاک

Answer 395

چانه، چانه زدن، اصرار کردن

Answer 396

مؤثر، قوی، جدی

Answer 397

به‌طور چشم‌گیری، به‌شدت، شدیداً

Answer 398

در معرض نمایش قراردادن، ارائه دادن

Answer 399

کرایه، کرایه مسافر

Answer 400

محل تقاطع، برخوردگاه

Answer 401

منحرف شدن

01 Flashcards

لغات ترم های کلاس زبان