1. The Garden Party Flashcards
(15 cards)
As though
مثل اینکه، همچنانکه، که، گویی
Dawn
فجر، سپیده دم، طلوع، آغاز، آغاز شدن
Determine دی تِر مین
تصمیم گرفتن، مصمم شدن
حکم دادن، تعیین کردن
- We must determine the cause of this disease.
- ما باید علت این بیماری را معلوم کنیم
تصمیم گرفتن، مصمم شدن
- When he really determines to do something, he does it.
- وقتی واقعاً اراده به انجام کاری بکند، آن را انجام میدهد.
Frown
اخم کردن، روی در هم کشیدن، چین به ابرو انداختن، سگرمههای خود را در هم کشیدن
- When she saw us, she frowned.
- وقتی ما را دید، اخم کرد.
Pale
کمرنگ، رنگپریده، رنگرفته، بینور
رنگ پریده شدن، رنگ رفتن
- a pale face
- چهرهی رنگپریده
- She was pale with rage.
- از شدت خشم رنگ خود را باخته بود
Cluster
خوشه، دسته، گروه، سنبله، دسته کردن، جمع کردن، خوشه کردن
- a cluster of cottages near the lake
- چندین کلبه در نزدیکی دریاچه
Crust
پوسته
Surf سِرف
موج غلتان
موج سواری
گشت و گذار و پرسه زنی اینترنتی
- She likes to surf social media platforms.
- او دوست دارد در شبکههای اجتماعی پرسه بزند
Wreck
خرابی، لاشه کشتی و هواپیما و غیره، خراب کردن، خسارت وارد آوردن، خرد و متلاشی شدن
- The wrecks of the ship were scattered all over the shore.
- تکهپارههای کشتی در سرتاسر ساحل پراکنده شده بود.
Rain wrecked our plans.
- باران نقشههای ما را خراب کرد.
- Smoking and drinking wrecked his health.
- سیگار کشیدن و میخواری سلامتی او را از بین برد.
Lean
تکیه کردن، تکیه زدن، پشت دادن، کج شدن، خم شدن، متکی شدن
- a leaning wall
- دیوار کج
- Don’t lean out of the window!
- از پنجره به بیرون خم نشو!
- For a while, he leaned toward socialism.
- چند صباحی به سوسیالیسم گرایش داشت.
- a man of unnatural leanings
- مردی با تمایلات غیرطبیعی
Wedge
solid piece, often triangular
گوه (goveh)، با گوه شکافتن
برش گوه شکل مثل برش کیک
- to drive a wedge into a log with a hammer
- با چکش گوه را به درون کنده راندن
- a wedge of watermelon
- یک قاچ هندوانه
- He seeks to wedge us apart and destroy us one by one.
- او سعی میکند میان ما جدایی بیندازد و یکبهیک نابودمان کند.
- He was wedged between the car and the tree.
- او میان اتومبیل و دیوار گیر افتاده بود.
- the carpenter wedges up the legs of the bench
- نجار پایههای نیمکت را با گوه محکم میکند
Inferior
Infer: حدس زدن، نتیجه گیری کردن
چطوری حدس زدی که آدم لو لولیه؟
این فرِ چون، این فرفریا همه لو لولن، مِن ذُنّام
پست، نامرغوب، پایین رتبه، فرعی، درجه دوم
- inferior rock strata
- لایههای زیرین سنگی
- He is socially inferior.
- او از نظر اجتماعی پست است.
- to feel inferior
- احساس حقارت کردن
Flank
پهلو، تهیگاه، طرف، (نظامی) جناح، از جناح
حمله کردن، در کنار واقع شدن
#داداچ، مچکل فلنکت با پلنک حل میشه# پهلوی دور شیکم هم یکی از معانی این کلمه است سُلی
- a horse with sunken flanks
- اسبی با تهیگاههای فرورفته
- on one flank of the hill
- در یک طرف تپه
- He attacked the enemy on both flanks.
- از هر دو جناح به دشمن حملهور شد.
- Our forces were unexpectedly flanked by enemy tanks.
- نیروهای ما غفلتزده با تانکهای دشمن محاصره شد.
- Shemiran road is flanked by sycamores.
- درختان چنار در دو طرف جادهی شمیران قرار دارند.
- The prisoner was flanked by two guards.
- دو نگهبان در طرفین زندانی قرار داشتند.
Lean
تکیه کردن، تکیه
زدن، پشت دادن، کج شدن، خم شدن، متکی شدن
اندک، ضعیف، کم سود، بیحاصل
لاغر، نزار، نحیف
Lean construction ساخت و ساز ناب
Comrade کام رَد، کام رِید
رفیق، همراه
رفیق سربازی