درس 12 امید دیدار افتاب وفا Flashcards

(38 cards)

1
Q

چه خوش روزی بود روز جدایی

اگر با وی نباشد بی وفایی

A

جدایی از محبوب خوش است البته اگر محبوب بی وفا نباشد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

اگر چه تلخ باشد فرقت یار

در او شیرین بود امید دیدار

A

اگر چه جدایی و دوری از محبوب تلخ استولی امید به دیدار دباره ی او بسیار شیرین است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

اگر چه تلخ باشد فرقت یار
در او شیرین بود امید دیدار
(مفهوم)

A

امید به دیدار و وصال محبوب رنج فراغ را اسان و دلپزیر میکند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

خوش است اندوه تنهایی کشیدن

اگر باشد امید باز دیدن

A

جدایی و دوری از محبوب و تنها بودن زمانی خوش ایند است که امید به دیدار دوباره ی محبوب باشد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

چه باشد گر خورم صد صال تیمار

چو بینم دوست را یک روز دیدار

A

اگر سال های زیادی از دوری محبوبم غم بخورم این همه غم خوردن در برابر یک بار چهره ی محبوب را دیدن ناچیز است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

اگر یک روز با دلبر خوری نوش

کنی تیمار صد صاله فراموش

A

اگر یکروز با محبوب خوش و شاد باشی غم صدساله را فراموش میکنی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

نه ای دل تو کمی از باغبانی

نه مهر تو کم است از گلستانی

A

ای دل تو کمتر از باغبان نیستی و عشق تو کمتر از گلستان نیست

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

نبینی باغبان چون گل بکارد

چه مایه غم خورد تا گل برارد

A

وقتی باغبان بوته ی گلی را میکاردچه رنج و زحمت زیادی را متحمل میشود تا بوته ی گل پرورش یابد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

به روز و شب بود بی خورد و بیخواب

گهی پیراید او را گه دهد اب

A

شب و روز (پیوسته)بی غذایی و بیخوابی را متحمل میشود (سختی ها را متحمل میشود)زمانی ان بوته ی گل را با کاستن گیاهان هرز زینت میدهد و زمانی ان را ابیاری میکند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

گهی از بهر او خوابش رمیده

گهی از خار او دستش خلیده

A

گاهی به خاطر ان بوته ی گل بی خوابی میکشد و زمانی با خار ان بوته ی گل دستش زخمی میشود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

به امید ان همه تیمار بیند

که تا روزی بر او گل بار بیند

A

به ان امید ان همه را متحمل میشود که روزی ان بوته گل دهد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

نبینی ان که دارد بلبلی را

که از بانگش طرب خیزد دلی را

A

ایا نمیبینی انکه بلبلی دارد که با اوازش دلشاد میشود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

دهد او را شب و روز اب و دانه

کند او را ز عود و ساج خانه

A

شب و روز (پیوسته) ان بلبل را اب و دانه میدهد و با گیاهان خوش بو و مرغوب برایش اشیانه میسازد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

بدو باشد همیشه خرم و کش

بر ان امید که بانگی کند خوش

A

و به امید انکه بلبل اواز زیبایی برایش بخواند همیشه با او خوش و خرم است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

همیشه تا براید ماه و خورشید

مرا باشد به وصال یار امید

A

.تا زمانی که ماه و خورشید در اسمان طلوع میکند (تا دنیا برقرار است) من به وصال محبوب امیدوارم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

مرا در دل درخت مهربانی

به چه ماند؟ به سرو بوستانی

A

ایا میدانی در دل من درخت مهربانی و محبت مانند چیست؟مانند سروی است که در بوستانی روییده است

17
Q

مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟ به سرو بوستانی
(مفهوم)

A

عشق من به تو (محبوب) ماندگار است

18
Q

نه شاخش خشک گردد روز سرما

نه برگش زرد گردد روز گرما

A

نه در سرمای زمستان شاخه هایش خشک میگردد و نه به گرمای زیاد برگ هایش زرد و خشک میشود

19
Q

نه شاخش خشک گردد روز سرما
نه برگش زرد گردد روز گرما
(مفهوم)

A

وصف عشق و محبت عاشق به معشوق

20
Q

همیشه سبز و نغز و ابدار است

تو پنداری که هر روزش بهار است

A

همیشه سرسبز و دلکش و شاداب است مثل اینکه هر روز برای ان درخت مهربانی بهار است

21
Q

ترا در دل درخت مهربانی

به چه ماند ؟ به گلزار خزانی

A

در دل تو درخت عشق و محبت مانند چیست ؟مانند گلزاری در فصل پاییز است

22
Q

ترا در دل درخت مهربانی
به چه ماند ؟ به گلزار خزانی
(مفهوم)

A

دل تو از عشق و وفا و محبت خالی است

23
Q

برهنه گشته و بی بار مانده

گل و برگش برفته خار مانده

A

که ان گلزار لخت و بدون ثمر مانده و گل و برگش از بین رفته و فقط خار بد روی ان باقی مانده است

24
Q

منم چون شاخ تشنه در بهاران

تویی همچون هوای ابر و باران

A

من همچون شاخه ی گیاهی تشنه در فصل بهارم و تو همچون هوای ابری و بهاری هستی

25
منم چون شاخ تشنه در بهاران تویی همچون هوای ابر و باران (مفهوم)
حیاتم وابسته به عشق توست
26
نبرم از تو امید ای نگارین | که تا از من نبرد جان شیرین
ای معشوق زیبا تا زنده ام از وصال تو نا امید نمیشوم چون نا امید شدن از وصال تو باعث مرگم میشود
27
مرا تا عشق صبر از دل براندست | بدین امید جان من بماندست
از زمانی که عشق تو صبر و شکیبایی را ازمن گرفته من به امید دیدار تو زنده ام و جان در بدن دارم
28
نسوزد جان من یکباره در تاب | که امیدت زند گه گه بر او اب
امید به وصال تو اتش جدایی را بر من سرد میکند و حیات تازه به من میبخشد
29
نسوزد جان من یکباره در تاب که امیدت زند گه گه بر او اب (مفهوم)
امید به وصال تو باعث میشود که من از غم دوریت نمیرم
30
گر امیدم نماند وای جانم | که بی امید یک ساعت نمانم
وای به حال من اگر امید به دیدار دباره ی تو را نداشتم زیرا یک لحظه بدون امید دیدار تو نمیتوانستم زنده بمانم
31
ای صبح دم ببین که کجا میفرستت | نزدیک افتاب وفا میفرتمت
ای صبح دم (قاصد و پیک شاعر) توجه کن که تو را به کجا میفرستم تورا به نزد محبوبم که سرچشمه ی وفاداری است میفرستم
32
این سربه مهر نامه بدان مهربان رسان | کس را خبر مکن که کجا میفرتمت
ای صبح دم این نامه ی سربسته و مهرو موم شده (سخنان و اسرار عاشقانه ام)را به محبوب مهربانم برسان و به کسی مگو که تورا به کجا میفرستم
33
تو پرتو صفایی از ان بارگاه انس | هم سوی بارگاه صفا میفرستمت
ای صبح دم تو جلوه ای از بارگاه ازلی محبوبی به ابن دلیل به عنوان قاصد تو را به صوی بارگاه محبوبم میفرستم
34
باد صبا دروغ زن است و تو راست گوی | ان جا به رغم باد صبا میفرستمت
باد صبا دروغ گوست و اسرار عاشقانه ام را فاش میکند اما تو راست گویی و در مخالفت با باد صبا تو را به نزد محبوبم میفرستم
35
زرین قبا، زره زن از ابر سحر گهی | کان جا چو پیک بسته قبا میفرستمت
از ابر سحر گهی زره ای برای قبای زرینت فراهم کن زیرا تو را همچون پیک بسته قبا (اماده و مهیّا ) میفرستم
36
دست هوا به رشته ی جان بر ، گره زده است | نزد گره گشای هوا میفرستمت
هوا و هوس خود را به رشته ی جان گره زده است ای صبح دم تو را نزد گره گشای عشق (خدا), میفرتم که مرا از بند هوا و هوس برهاند
37
جان یک نفس درنگ ندارد ، گذشتنی است | ورنه بدین شتاب چرا میفرتمت
چون عمر یک لحظه درنگ ندارد و در حال گذر است (, اعتمادی به زنده ماند و بقای عمر نیست ) وگر نه تو را با این عجله به نزد محبوب نمیفرستادم
38
این درد ها که بر دل خاقانی امده است | یک یک نگر که بهر دوا میفرستمت
ای صبح دم با دقت به این درد هایی کهاز عشق بر جان ما وارد شدهتوجه کن زیرا من تو را برای درمان درد هایم به نزد محبوب میفرستم