1500-DEF Flashcards
(118 cards)
1
Q
Dam
A
سد - آب بند
2
Q
Damage
A
خسارت زدن - زیان زدن
3
Q
Daughter
A
دختر
4
Q
Deal
A
معامله کردن
5
Q
Debate
A
بحث - مذاکرات پارلمانی
6
Q
Debt
A
بدهی
7
Q
Declare
A
اظهار داشتن
8
Q
Decrease
A
کاهش دادن - کاهش یافتن
9
Q
Defeat
A
شکست دادن
10
Q
Defend
A
دفاع کردن - حمایت کردن
11
Q
Deficit
A
کمبود - کسر - کمبود درآمد
12
Q
Define
A
معین کردن - تعریف کردن
13
Q
Delegate
A
نماینده - وکیل
14
Q
Demonstrate
A
تظاهرات - نشان دادن
15
Q
Denounce
A
تهدید کردن - متهم کردن
16
Q
Deny
A
حاشا کردن
17
Q
Depend
A
وابسته بودن - توکل کردن
18
Q
Deplore
A
دلسوزی کردن بر
19
Q
Deploy
A
جبهه گیری - به حالت صف درآوردن - قشون
20
Q
Depression
A
افسردگی
21
Q
Desire
A
آرزو کردن
22
Q
Device
A
ابزار
23
Q
Direct
A
دستور دادن - امر کردن
24
Q
Dirt
A
خاک - کثیف
25
Disarm
خلع سلاح کردن
26
Discuss
بحث کردن
27
Disease
بیماری - مریضی
28
Dismiss
روانه کردن
29
Dispute
جدال کردن - مباحثه کردن
30
Dissident
مخالف
31
Dive
شیرجه رفتن
32
Document
سند - مدرک - نوشته
33
Drop
افتادن
34
Drown
غرق کردن - غرق شدن
35
Drug
دارو - مخدر
36
During
در مدت - هنگام
37
Duty
تکلیف - ماموریت
38
early
بزودی
39
ease
راحت کردن
40
east
شرق
41
ecology
علم عادت و طرز زندگی موجودات و نسبت آنها با محیط - بوم شناسی
42
economy
اقتصادی
43
edge
لبه
44
education
آموزش و پرورش
45
effect
اثر - نتیجه
46
effort
تلاش - تقلا
47
either
یا - یکی از دو
48
elect
برگزیدن
49
embassy
سفارت
50
emotion
احساسات
51
employ
استخدام کردن
52
enforce
اجرا کردن(با زور)ن - از بین بردن
53
engineer
مهندس
54
enough
کافی
55
especially
مخصوصا
56
establish
دایر کردن - تاسیس کردن
57
estimate
برآورد کردن
58
ethnic
نژادی - قومی
59
even
حتی
60
event
واقعه - اتفاق
61
ever
همیشه
62
every
همه - هر کس
63
evidence
دلیل - گواه - مدرک
64
evil
بدخواهانه
65
except
باستثنای - بجز
66
exchange
معاوضه کردن - تبادل کردن
67
excuse
معذرت
68
exercise
تمرین - ورزش
69
exile
تبعید کردن
70
exist
زیستن - بودن
71
expand
توسعه دادن - بسط دادن
72
expect
چشم داشتن - انتظار داشتن
73
expel
بیرون انداختن - اخراج کردن
74
experience
تجربه کردن
75
experiment
آزمایش - تجربه
76
expert
ماهر - متخصص
77
explain
شرح دادن - توضیح دادن
78
explode
منفجر شدن - ترکیدن
79
explore
سیاحت کردن - اکتشاف کردن
80
express
اظهار داشتن - بیان داشتن
81
extend
ادامه دادن - دراز کردن
82
extreme
بی نهایت - خیلی زیاد
83
extremist
افراطی - تندرو
84
fair
منصفانه - بیطرفانه
85
fall
سقوط کردن - افتادن
86
false
غلط - دروغ
87
famous
مشهور - معروف
88
fear
ترسیدن
89
federal
ائتلافی - اتحادی - فدرال
90
feed
خوراک دادن - پروردن
91
fertile
حاصلخیز - پر ثمر
92
few
معدود - اندک - کم
93
field
زمین - صحرا - کشتزار
94
fine
جریمه - خیلی خوب - خیلی کوچک
95
fireworks
آتش بازی
96
firm
استوار - محکم - ثابت
97
fit
اندازه بودن
98
fix
کار گذاشتن
99
flee
گریختن - فرار کردن
100
float
جسم شناور روی آب
101
flood
سیل
102
floor
کف - کف اتاق - کف زمین
103
flow
جاری بودن - روان شدن
104
fluid
سیال - روان
105
fly
پرواز کردن
106
follow
پیروی کردن از - دنبال کردن
107
fool
نادان - احمق
108
force
مجبور کردن
109
foreign
خارجی - بیگانه
110
form
شکل دادن - ساختن
111
former
سابق
112
forward
جلو - پیش
113
frighten
ترساندن
114
fun
شوخی - بازی
115
fuel
سوخت
116
full
پر - مملو
117
funeral
مراسم دفن
118
future
آینده - بعدی