Before Flashcards
(31 cards)
exception
استثنا
[ ik-sep-shuh n ]
context
زمینه، شرایط
[ kon-tekst ]
apply
زدن به، مالیدن به. به کار بردن. سعی و مراقبت کردن. مناسب بودن، وارد بودن، مراجعه کردن، درخواست کردن از، درخواستنامه پر کردن.
[ uh-plahy ]
tailor
دوخت و دوز کردن، سازگار کردن، جور کردن، مناسب کردن
[ tey-ler ]
suit
جور کردن، متناسب کردن، متوافق کردن. شایستن، مناسب بودن، (جامه) دست، کت و شلوار، پیراهن و دامن
[ soot ]
adopt
به فرزندی (فرزند خواندگی) پذیرفتن ،اقتباس کردن ،اتخاذ کردن، اختیار کردن، انتخاب کردن ،قبول کردن، تصویب کردن
[ uh-dopt ]
foreword
پیشگفتار
[ fawr-wurd, -werd, fohr- ]
justification
توجیه، انگیزهنمایی، برهاننمایی، علتنمایی. حقانیت، مجوز
[ juhs-tuh-fi-key-shuh n ]
themes
موضوع، باره، جستار، فرهشت، مضمون ،(امور هنری) تم، بنمایه ،(امریکا - آموزش) انشا، رسالهی کوتاه، خود نوشت
[ theem ]
appraisal
برآورد، ارزیابی (در بررسی میزان خسارت و یا تعیین ارزش چیزی)، تخمین، ارزشیابی
[ uh-prey-zuh l ]
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن، سزیدهسنجی کردن، اولویت بندی کردن
[ prahy-awr-i-tahyz, -or- ]
schedule
برنامه، زمانبندی، برنامهی زمانبندی شده، ترتیب زمانی، جدول زمانی
[ skej-ool, -ool, -oo-uhl; British shed-yool, shej-ool ]
procedure
شیوه، فراروند، روش، گواسه، طرز عمل، رویه، روال، اسلوب عملکرد، پردازه
[ pruh-see-jer ]
progress
پیشرفت کردن، ترقی کردن، پیش رفتن، جلورفتن
[ noun prog-res, -ruhs or, esp. British, proh-gres; verb pruh-gres ]
peer
(به ویژه از نظر قانون یا رتبه) برابر، همال، همگن، هم تراز، هم سنخ، هم رتبه، نظیر، هم ارج ،هم سن و سال، هم سن، همسال ،(قدیمی) برابر بودن (با)، همگن شدن یا بودن//// (با کنجکاوی یا دقت) نگاه کردن، خیره شدن به، زل زل نگاه کردن، چشم دوختن به ،پدیدار شدن، سر در آوردن، در آمدن
[ peer ]
process
فرایند، روند، جریان. فرایند کردن، بهعمل آوردن، پرداخت کردن
[ pros-es; especially British proh-ses ]
journey
سیر، گذشت (از یک مرحله یا زمان و غیره به مرحلهی دیگر)
[ jur-nee ]
guideline
خط مشی، معیار عمل، رهنمود، رهبرد، شاقول، دستورالعمل، مهار
[ gahyd-lahyn ]
initiate
آغاز کردن، آغازیدن، پای پیش نهادن، شروع کردن
[ verb ih-nish-ee-eyt; adjective, noun ih-nish-ee-it, -eyt ]
boundary
مرز، حد، سرحد، کران
[ boun-duh-ree, -dree ]
consideration
تفکر، تامل، بررسی دقیق، پاداش، مزد، اجرت، دستمزد. اهمیت.
[ kuhn-sid-uh-rey-shuhn ]
embed
. در بر گرفتن، در خود جادادن (آجر و غیره) کار گذاشتن، قرار دادن
[ verb em-bed; noun em-bed ]
outline
“نمای بیرونی. خلاصه، رئوس مطالب، بروننما کردن، برونخط کشیدن، خلاصه کردن، کوتهوار کردن, نقشهی کلی (بدون جزئیات)، طرح کلی
“[ out-lahyn ]
alignment
توازن، تنظیم، همصف بودن، همراستایی، هممحوری. همکاری، پیوند، اتحاد. خط محور، ردیف، صف، مسیر، خطکشی، خرند
[ uh-lahyn-muh nt ]