G 1 Flashcards

(108 cards)

1
Q

achievement

A

/əˈtʃiːv.mənt/
noun [ C or U ]
something very good and difficult that you have succeeded in doing

پیشرفت، موفقیت، دست‌آورد،

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

action

A

noun
/ˈæk.ʃən/
the process of doing something, especially when dealing with a problem or difficulty:

عمل، حرکت،
عملیات نظامی، حمله،

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

activity

A

noun
/ækˈtɪv.ə.ti/
the situation in which a lot of things are happening or people are moving around
فعالیت،
کار، عمل،

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

adjective

A

noun [ C ]
/ˈædʒ.ek.tɪv/
a word that describes a noun or pronoun
صفت
وابسته، فرعی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

advert

A

noun [ C ]
UK
/ˈæd.vɜːt/
مورد توجه قرار دادن، عطف کردن به، اشاره کردن به
(بیشتر در انگلیس) مخفف: advertisement‏

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

advertisement

A

noun [ C ]
/ədˈvɜː.tɪs.mənt/
آگهی، (مخفف آن: ad)
عمل آگهی دادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Already

A

adverb
/ɔːlˈred.i/
از پیش، قبلا،تا حالا
هم‌اکنون، همین حالا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

ambient

A

adjective [ before noun ]

/ˈæm.bi.ənt/
فراگیر، محیط، در همه طرف

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

analysis

A

noun
/əˈnæl.ə.sɪs/
تجزیه و تحلیل،

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

another

A

determiner, pronoun
/əˈnʌð.ər/
یکی دیگر
دیگر، متفاوت،

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

answer

A

noun [ C ]
/ˈɑːn.sər/
پاسخ، جواب
تلافی، تلافی کردن،

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Anthropology

A

noun [ U ]
/ˌæn.θrəˈpɒl.ə.dʒi/
مردم شناسی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

anyone

A

pronoun
/ˈen.i.wʌn/
رجوع شود به: anybody

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

anybody

A

pronoun
/ˈen.iˌbɒd.i/
هرکس،
آدم (مشهور یا مهم و غیره)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

appearance

A

noun
/əˈpɪə.rəns/
پیدایش، ظهور
ظاهر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

appreciate

A

verb
/əˈpriː.ʃi.eɪt/
سپاسگزار بودن، قدردانی کردن
(در مورد قیمت و ارزش) بالا رفتن یا بردن، ترقی کردن (در مقابل: depreciate)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

depreciate

A

verb [ I or T ]
/dɪˈpriː.ʃi.eɪt/
از ارزش انداختن یا افتادن، (ارزش) تنزل کردن یا دادن، کم بها کردن یا شدن، استهلاک پیدا کردن (مخالف: appreciate)
ناچیز شمردن، کوچک شمردن، قدرناشناسی کردن، ارج کاهی کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

Ask

A

verb
/ɑːsk/
پرسیدن
خواستن
طلب کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

associated

A

adjective
/əˈsəʊ.si.eɪ.tɪd/
(در عنوان موسسات و شرکت‌ها) وابسته به‌هم، همبسته

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

at all

A

adverb
/ˌət ˈɔːl/
اصلا، ابدا
به هر صورت، تحت هر شرایطی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

at the moment

A

phrase
now:
فعلا، اکنون، حالا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

attempt

A

verb [ T ]
/əˈtempt/
کوشش
سعی کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

beautiful

A

adjective
/ˈbjuː.tɪ.fəl/
زیبا، قشنگ
(حرف ندا) عالی‌!، به به‌!

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

because

A

conjunction
/bɪˈkəz/
زیرا
because of به خاطر، به دلیل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
before
reposition, adverb, conjunction /bɪˈfɔːr/ از پیش ترجیح
26
begin
verb [ I or T ] /bɪˈɡɪn/ آغاز کردن یا شدن اصلا، کمترین to begin with 1- اولا، در آغاز 2- از پیش
27
below
adverb, preposition /bɪˈləʊ/ زیر، پایین کمتر از از درون مادون شان، ناشایسته در جهنم، به عالم اسفل
28
beneath
preposition /bɪˈniːθ/ زیر، در زیر پوشیده از نابرازنده، مادون شان
29
beside
preposition /bɪˈsaɪd/ پهلوی، کنار در مقایسه با، نسبت به به جز، به غیر از نامربوط
30
better
adjective /ˈbet.ər/ بهتر ،بیشتر ، بهتر بودن از ،بهتر کردن، حالت تفضیلی صفت: good‏ و حالت تفضیلی قید well‏
31
between
preposition, adverb /bɪˈtwiːn/ میان، لا، بین متفقا، باهم
32
Biology
/baɪˈɒl.ə.dʒi/ زیست شناسی
33
bit
noun [ C ] /bɪt/ (در افسار اسب) دهانه، دهنه، لبیشه ،مهار کمی، قدری زمان گذشته و اسم مفعول فعل: bite‏ (کامپیوتر) بیت
34
Book
noun /bʊk/ کتاب دستک، دفتر، دفتر روزانه موضوع یا مطلب به خصوصی، مجموعه‌ی مطالب مربوط به موضوعی، (جمع) مطلب مورد مطالعه، درس جا رزرو کردن
35
Boring
adjective /ˈbɔː.rɪŋ/ سوراخ ساز ملالت‌آور خسته کننده
36
break
verb /breɪk/ شکستن، خرد کردن یا شدن نقض کردن، تخلف کردن (رابطه و غیره) قطع کردن، قهر کردن، قطع وقفه، (در مدرسه و غیره) تنفس
37
brother
noun [ C ] /ˈbrʌð.ər/ برادر دوست بسیار صمیمی
38
builder
noun [ C ] /ˈbɪl.dər/ انسان یا حیوان سازنده کسی که کارش ساختن بنا می‌باشد، معمار،
39
button
noun [ C ] /ˈbʌt.ən/ دکمه دکمه کردن هر چیز دکمه مانند:
40
calm
adjective /kɑːm/ آرام آرام کردن یا شدن
41
favour
noun UK (US favor) /ˈfeɪ.vər/ (انگلیس) رجوع شود به:
42
favor
noun, verb [ T ] /ˈfeɪ.vər/ لطف تبعیض لطف کردن طرفداری کردن، موافق بودن کمک کردن به، تسهیل کردن، آسان کردن شباهت داشتن به (به ویژه در چهره)
43
carefully
adverb /ˈkeə.fəl.i/ دقیق، با احتیاط (در مورد کار و غیره) دقیقا انجام شده (قدیمی) غمگین، بیمناک
44
carpenter
noun [ C ] /ˈkɑː.pɪn.tər/ نجار نجاری کردن
45
Carry out
phrasal verb with carry verb /ˈkær.i/ انجام دادن، (از مرحله نقشه‌ریزی) به مرحله‌ی عمل رساندن، به انجام رسانیدن تلافی کردن، انتقام گرفتن
46
carry
verb /ˈkær.i/ حمل کردن بردن، رساندن (حسابداری - ریاضی) از یک ستون (یا صفحه یا زمان) به ستون دیگر (و غیره) بردن، وارد نمودن، ثبت کردن، انتقال دادن، نقل کردن تحمل کردن، نگهداشتن آبستن بودن، حامله بودن، باردار بودن تحت تاثیر قرار دادن
47
carry conviction
جدی بودن، باور کردنی بودن
48
carry forward
- ادامه دادن به، پرداختن به 2- (دفتر داری) از یک ستون یا صفحه یا دفتر یا حساب به دیگری انتقال دادن یا بردن
49
carry off
1- کشتن 2- (جایزه و غیره) بردن 3- (کار مشکلی را) با موفقیت انجام دادن
50
carry on
1- رفتار کردن، پرداختن به 2- (مثل سابق) عمل کردن، ادامه دادن 3- (عامیانه) ادا و اصول در آورن، رفتار بچگانه یا افراط آمیز داشتن‌4- رابطه‌ی نامشروع داشتن 5- انجام دادن
51
carry out
انجام دادن، (از مرحله نقشه‌ریزی) به مرحله‌ی عمل رساندن، به انجام رسانیدن
52
carry out (or take) reprisal
تلافی کردن، انتقام گرفتن
53
carry over
1- باقی‌ماندن، به جا ماندن 2- انتقال دادن، (از ستون یا صفحه و غیره) به ستون (و غیره‌ی) دیگر بردن 3- به تعویق انداختن 4- ادامه‌دادن
54
carry the (or a) torch for someone
(امریکا - خودمانی) سخت عاشق کسی بودن (معمولا بدون آنکه طرف بداند)
55
carry the ball
(عامیانه) مسئولیت به عهده گرفتن، کارها را در دست گرفتن
56
carry the can
(انگلیس - خودمانی) تقصیر را به عهده گرفتن
57
carry the day
(در جنگ یا مناظره و غیره) برنده شدن
58
carry through
1- انجام دادن، نایل شدن 2- رزق دادن، نگهداشتن، رساندن
59
carry weight
مهم بودن، اهمیت داشتن، دارای نفوذ بودن
60
carry weight
مهم بودن، نفوذ داشتن، خر (کسی) رفتن
61
carryall
کالسکه‌ی یک اسبه (دارای جا برای چندین مسافر) ساک (مسافرتی)، کیسه یا سبد بزرگ، چمدان جادار
62
carry-cot
(انگلیسی) صندلی کودک، سبد بچه، ساک بچه
63
carrying charge
(در خریدهای قسطی) بهره و سایر هزینه‌های اضافی (که بابت مانده‌ی اقساط پرداخت می‌شود)
64
carryings-on
رفتار غیراخلاقی یا خل‌وار یا افراط‌آمیز، رابطه‌ی نا مشروع
65
carry-on
وابسته به این نوع چمدان ،(در سفر با هواپیما) چمدان دستی، چمدان کوچک (که بتوان با خود به هواپیما برد و زیر صندلی یا در اشکاف بالای سر جا داد)
66
carryout
(امریکا- در رستوران‌ها) وابسته به غذا که از رستوران به منزل می‌برند (carry‏-out‏ هم می‌نویسند)
67
carry-over
از ستون (یا صفحه یا دفتر و غیره) به دیگری نقل کردن
68
conviction
noun /kənˈvɪk.ʃən/ محکومیت، گناه، دادباختگی اعتقاد راسخ، یقین، (مهجور) مجاب‌سازی
69
cartoon
noun [ C ] /kɑːˈtuːn/ (تصویر غلو آمیز و هجو آمیز شخص یا مکان و غیره) کاریکاتور، طنز نقش
70
chance
noun /tʃɑːns/ شانس احتمال، تصادف به سرنوشت واگذار کردن تصادفا روی دادن
71
change
verb /tʃeɪndʒ/ تغییر دادن یا کردن مبادله کردن صرافی کردن
72
character
noun /ˈkær.ək.tər/ شخصیت خصلت نشانه، علامت
73
chat
verb /tʃæt/ صحبت دوستانه (گیاه شناسی) بذر بالدار (مثل تخم افرا)
74
chatty
adjective /ˈtʃæt.i/ پر حرف (سخن یا نوشتار) خودمانی
75
Cheerful
adjective /ˈtʃɪə.fəl/ شاد مشتاق
76
chef
noun /ʃef/ آشپز
77
Chemistry
noun /ˈkem.ɪ.stri/ شیمی تاثیر عاطفی متقابل، جاذبه‌ی جنسی متقابل
78
classmate
noun /ˈklɑːs.meɪt/ همکلاس
79
Coffee
noun /ˈkɒf.i/ قهوه
80
Colleague
noun /ˈkɒl.iːɡ/ همکار
81
college
noun /ˈkɒl.ɪdʒ/ دانشکده
82
comedy
noun /ˈkɒm.ə.di/ (رویداد) خنده‌دار
83
comic
adjective /ˈkɒm.ɪk/ مضحک
84
companion
noun /kəmˈpæn.jən/ رفیق همراه (کشتی) ،پلکان (که یک طبقه‌ی کشتی را با طبقه‌ی دیگر مرتبط می‌کند)، نردبان پلکانی
85
complete
verb /kəmˈpliːt/ کامل تمام ماهر تمام کردن
86
concentrate
verb /ˈkɒn.sən.treɪt/ متمرکز کردن یا شدن عصاره، شیره
87
confidence
noun /ˈkɒn.fɪ.dəns/ اعتماد اعتماد به نفس (self-confidence هم می‌گویند) راز داری راز
88
confident
adjective /ˈkɒn.fɪ.dənt/ مطمئن دارای اعتماد به نفس (self-confident هم می‌گویند)، بی‌باک
89
Congratulation
noun /kənˌɡrætʃ.əˈleɪ.ʃən/ تبریک (جمع) تبریک می‌گوییم‌!، مبارک‌
90
continuous
adjective /kənˈtɪn.ju.əs/ پیوسته (ریاضی) متصل، پیوسته (دستور زبان) استمراری
91
contraction
noun /kənˈtræk.ʃən/ (عضلات) انقباض (اقتصاد) رکود
92
conversation
noun /ˌkɒn.vəˈseɪ.ʃən/ گفتگو مذاکره (دوستانه و غیر رسمی) (قدیمی) روش زندگی، رفتار
93
correct
adjective /kəˈrekt/ تصحیح کردن ادب کردن درست، صحیح (بیماری یا عیب و غیره) بهبود بخشیدن
94
cough
verb /kɒf/ سرفه سرفه کردن
95
count
verb /kaʊnt/ شمردن، حساب کردن، ارزش داشتن، اهمیت داشتن کنت (عنوان اشرافی اروپایی که در انگلیس معادل است با: earl‏)
96
country
noun /ˈkʌn.tri/ کشور، میهن ملت، مردم (کشور یا ایالت)، ناحیه، سرزمین، روستایی، وابسته به دشت و صحرا
97
course
noun /kɔːs/ پیشرفت، تحول، (زمان) طول، طی مسیر، جهت روش. راه، روند، پی‌درپی بودن، دوره (آموزش) کلاس. دوره‌ی آموزشی تعقیب کردن، (تند) رفتن، کورس دادن، مسابقه دادن
98
cover
verb /ˈkʌv.ər/ پوشاندن. پنهان کردن. حفاظت کردن،.
99
Creative
adjective /kriˈeɪ.tɪv/ خلاق
100
Crime
noun /kraɪm/ جرم. گناه (عامیانه) قابل تاسف
101
Current
adjective /ˈkʌr.ənt/ کنونی، فعلی در گردش رایج جریان هوا تمایل، جهت (برق) جریان
102
decide
verb /dɪˈsaɪd/ اراده کردن، تصمیم گرفتن داوری کردن، تعیین کردن به نتیجه رسیدن باعث شدن
103
definition
noun /ˌdef.ɪˈnɪʃ.ən/ معنی، تعریف تعیین (حدود چیزی) شرح، بیان، توضیح (ضریب قدرت عدسی و عینک) قدرت (عکس و غیره) میزان وضوح
104
describe
verb /dɪˈskraɪb/ شرح دادن، تعریف کردن وصف کردن رسم کردن
105
description
noun /dɪˈskrɪp.ʃən/ شرح، تعریف جور، گونه ترسیم، کشیدن متن توصیفی
106
develop
verb /dɪˈvel.əp/ رشد یافتن یا دادن، توسعه یافتن یا دادن پرورش دادن تبدیل کردن یا شدن تحول پیدا کردن آباد شدن (گیاه) روییدن نیرومند کردن یا شدن پیشرفت کردن
107
diagram
noun /ˈdaɪ.ə.ɡræm/ نمودار نمودار ساختن جدول، نقشه
108
difficult
adjective /ˈdɪf.ɪ.kəlt/ دشوار، سخت بدقلق، سخت‌گیر