Ko Flashcards
(304 cards)
ist …. Vorzunehmen
باید انجام شود (عبارت رسمی برای بیان اینکه کاری باید صورت گیرد)
گذشته: nahm vor – hat vorgenommen
جمله مثال:
Bei der Anmeldung ist eine Gebühr vorzunehmen.
در هنگام ثبتنام باید هزینهای پرداخت شود.
überweisen
انتقال دادن (مثلاً پول به حساب بانکی)
گذشته: überwies – hat überwiesen
جمله مثال:
Er hat das Geld auf mein Konto überwiesen.
او پول را به حساب من منتقل کرد
Nachweis zu führen
باید مدرک یا اثباتی ارائه شود (عبارت رسمی برای الزام به اثبات یک موضوع یا ارائه سند)
گذشته فعل führen: führte – hat geführt
جمله مثال:
Für die Anmeldung ist ein Nachweis der Sprachkenntnisse zu führen.
برای ثبتنام باید مدرکی دال بر مهارت زبان ارائه شود.
Anschreiben
نامهی رسمی (بهویژه نامهی انگیزشی یا همراه با درخواست شغلی)
نوع: اسم (das Anschreiben)
جمع: die Anschreiben
جمله مثال:
Das Anschreiben sollte individuell auf die Stelle abgestimmt sein.
نامهی انگیزشی باید متناسب با موقعیت شغلی تنظیم شده باشد
Einschreibung
نامنویسی، ثبتنام (در مؤسسهای مانند دانشگاه)
نوع: اسم (die Einschreibung)
جمع: die Einschreibungen
جمله مثال:
Die Einschreibung für das neue Semester beginnt im August.
ثبتنام برای ترم جدید در ماه اوت آغاز میشود.
gebürtig
زاده شده در (اصالتاً از جایی بودن، مثلاً «اصالتاً اهل…» )
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Er ist gebürtig aus Zürich, lebt aber jetzt in Bern.
او اصالتاً اهل زوریخ است، اما اکنون در برن زندگی میکند
hager
لاغر، نحیف (معمولاً به بدن باریک و کمعضله اشاره دارد)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Er sieht sehr hager aus, weil er lange krank war.
او خیلی لاغر به نظر میرسد چون مدتها بیمار بوده است
ausgedrückt
بیانشده، ابرازشده (شکل Partizip II فعل ausdrücken)
جمله مثال:
Er hat seine Meinung klar ausgedrückt.
او نظرش را بهروشنی بیان کرد
Übergewicht
اضافهوزن (حالتی که وزن بدن بیشتر از حد نرمال یا سالم است)
نوع: اسم (das Übergewicht)
جمله مثال:
Übergewicht kann das Risiko für viele Krankheiten erhöhen.
اضافهوزن میتواند خطر بسیاری از بیماریها را افزایش دهد
übergewichtig
دارای اضافهوزن، چاق
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Das Kind ist leicht übergewichtig und muss sich mehr bewegen.
این کودک کمی اضافهوزن دارد و باید بیشتر تحرک داشته باشد
füllig
چاق، پُراندام، درشتاندام (اغلب بهصورت مؤدبانه یا مثبت برای اشاره به کسی با اندام درشت یا پُرتر به کار میرود)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Sie ist füllig, aber sehr selbstbewusst und elegant.
او پُراندام است، اما بسیار بااعتمادبهنفس و شیکپوش است.
Vollschlank
پُراندام، نسبتاً چاق (اصطلاحی مودبانه و مثبت برای توصیف اندامی بین متناسب و چاق؛ معمولاً در توصیف ظاهر بدن استفاده میشود)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
In der Anzeige wurde eine vollschlanke Frau mit freundlichem Lächeln beschrieben.
در آگهی، زنی پُراندام با لبخندی دوستانه توصیف شده بود
kräftig
نیرومند، پرقدرت، تنومند (هم برای قدرت بدنی به کار میرود، هم برای توصیف اندام یا شدت چیزی مثل رنگ، طعم، صدا و…)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Er ist ein kräftiger Mann, der schwer körperlich arbeitet.
او مردی نیرومند است که کار بدنی سنگینی انجام میدهد
Statur
جثه، هیکل، ساختار بدنی (اندازه و فرم کلی بدن یک فرد)
نوع: اسم (die Statur)
جمع: die Staturen
جمله مثال:
Trotz seiner kleinen Statur ist er sehr stark und sportlich.
با وجود جثهی کوچکش، او بسیار قوی و ورزشکار است.
korpulent
چاق، تنومند (اصطلاحی نسبتاً رسمی و مودبانه برای توصیف افراد چاق یا پُراندام)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Der korpulente Mann betrat langsam den Raum.
مرد چاق بهآرامی وارد اتاق شد
Mager
لاغر، نحیف (اغلب با بار منفی یا برای نشان دادن کمبود وزن غیرسالم به کار میرود؛ همچنین برای مواد غذایی کمچربی استفاده میشود)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Nach der langen Krankheit wirkte sie sehr mager.
بعد از بیماری طولانی، او بسیار لاغر به نظر میرسید
dürr
لاغر و خشک (اغلب خیلی لاغر و استخوانی، با بار معنایی منفی و اشاره به ضعف یا کمبود تغذیه)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Nach der langen Hungersnot war er dürr und schwach.
پس از قحطی طولانی، او لاغر و ضعیف بود.
Pferdeschwanz
دم اسبی (مدل بستن مو که در آن موها در پشت سر جمع و با کش بسته میشوند، شبیه دم اسب)
نوع: اسم (der Pferdeschwanz)
جمع: die Pferdeschwänze
جمله مثال:
Sie trug ihre langen Haare in einem hohen Pferdeschwanz.
او موهای بلندش را به صورت دم اسبی بالا بسته بود
Perücke
کلاهگیس (موهای مصنوعی که برای پوشاندن سر یا تغییر ظاهر استفاده میشوند)
نوع: اسم (die Perücke)
جمع: die Perücken
جمله مثال:
Nach der Chemotherapie trug sie eine Perücke, die wie ihre echten Haare aussah.
بعد از شیمیدرمانی، او کلاهگیسی پوشید که شبیه موهای واقعیاش بود.
Vollbart
ریش کامل (ریشی که تمام نواحی صورت را میپوشاند)
نوع: اسم (der Vollbart)
جمع: die Vollbärte
جمله مثال:
Er trägt seit Jahren einen dichten Vollbart.
او سالهاست که یک ریش پُرپشت کامل دارد.
Dreitagebart
ریش سهروزه (ریش کوتاه و تهریش مانند که معمولاً ظاهری شیک و مردانه دارد)
نوع: اسم (der Dreitagebart)
جمع: die Dreitagebärte
جمله مثال:
Mit einem gepflegten Dreitagebart sieht er besonders attraktiv aus.
با یک ریش سهروزهی مرتب، او بسیار جذاب به نظر میرسد
Schmuddelig
کثیف، ژولیده، نامرتب (برای توصیف ظاهر یا وضعیت محیطی که تمیز و مرتب نیست)
نوع: صفت (Adjektiv)
جمله مثال:
Die Kinder kamen nach dem Spielen völlig schmuddelig nach Hause.
بچهها بعد از بازی کاملاً ژولیده به خانه برگشتند
Zerknittert
چروک، مچالهشده (اغلب برای لباس یا کاغذ استفاده میشود)
نوع: صفت (Partizip II از zerknittern)
جمله مثال:
Er trug ein zerknittertes Hemd zum Vorstellungsgespräch.
او با پیراهنی چروکشده به مصاحبه کاری آمد.
Gespenst
شبح، روح (موجود خیالی یا ترسناک در افسانهها)
نوع: اسم (das Gespenst)
جمع: die Gespenster
جمله مثال:
Die Kinder hatten Angst vor dem Gespenst im Keller.
بچهها از شبحِ داخل زیرزمین میترسیدند