Work And Business Flashcards

Question

Barman (male) Barmaid (female)

Answer 1

خیلی سخت

Answer 2

خدمات معدنی - کشوری

Answer 3

اینروزها

Answer 4

جای خالی

Answer 5

حسابداری

Answer 6

سود آور - پر‌منفعت

Answer 7

حرفه ها

Answer 8

بخش های بازار

Answer 9

صلاحیت ها

Answer 10

Selling goods to people directly in shops, on the internet, etc خرده فروشی

Answer 11

مدیریت as a admin

Answer 12

تولید

Answer 13

تحقیقات بازار

Answer 14

human resources (often abbreviated HR) منابع انسانی

Answer 15

مالی - سرمایه Financial (adj) مالی

Answer 16

استخدام Recruit (v) استخدام کردن

Answer 17

استخدام

Answer 18

استخدام

Answer 19

بخش Public sector = controlled by government Private sector = controlled by private CO

Answer 20

ثبت نام کردن Register (n)

Answer 21

چشم انداز خوب

Answer 22

Difficult to do but interesting and enjoyable Challenge (n) چالش برانگیز

Answer 23

به عنوان جایزه

Answer 24

I was promoted (passive) ارتقا - ترفیع گرفتن Promotion (n) ترفیع

Answer 25

جابه جا شدن

Answer 26

بخش - قسمت - شعبه

Answer 27

یکدفعه

Answer 28

همه چیز بد شروع شد

Answer 29

استفا دادن (Syn) resign (اخطار) اعلام به ترک شغل

Answer 30

اخراج شدن He was sacked for being rude Was given the sack Got the sack Was fired Was dismissed

Answer 31

Eg: People were made redundant مردم بیکار شدن

Answer 32

(Syn) unemployed بیکار- از کار افتاده

Answer 33

جای دیگر - نقطه دیگر

Answer 34

تعیین کردن Passive = was appointed منصوب‌شد

Answer 35

راه های کار

Answer 36

شغل آزاد

Answer 37

مزایا و معایب

Answer 38

آزاد Freelance (adv)

Answer 39

پاسخگو بودن به کسی Not accountable to anyone, you are your own boss

Answer 40

بینش به چیزی Have/give sb insight into sth

Answer 41

وضعیت بهتر(بهتربودن) (Opp) be worse off

Answer 42

صرفاً You don't have to rely solely on one company شما مجبور‌نیستید که صرفا تکیه کنید به یک شرکت

Answer 43

برقراری تعادل بین A با B Eg: it easier to balance work and family responsibilities. برقراری تعادل بین مسئولیت های کار و خانوادگی آسان تر است.

Answer 44

(Adj) guaranteed تضمین (N) guarantee ضمانت

Answer 45

(Syn) extra اضافی افزوده

Answer 46

رویارویی ، برخورد Eg: you will encounter quiet periods, a degree of isolation, and perhaps loneliness. شما با دوره های آرام، درجه ای از انزوا و شاید تنهایی مواجه خواهید شد.

Answer 47

جلوگیری کردن- مختل کردن Eg: work can get in the way of your home life and your free time کار می تواند زندگی خانگی و اوقات فراغت شما را مختل کند

Answer 48

درجه ای از .... - cooking requires a degree of skill - i have a (greater) degree of freedom in my new job. - i can do what i like, to a degree. (Syn) to an extent پخت و پز نیاز به درجه ای از مهارت دارد - من در شغل جدیدم آزادی (بیشتری) دارم. - من می توانم کاری را که دوست دارم انجام دهم، تا حدی. (Syn) تا حدی

Answer 49

کار در یک تیم

Answer 50

قسمتی از یک تیم

Answer 51

هدف مشترک

Answer 52

پرورش دادن - تشویق کردن (Syn) encourage - promote

Answer 53

روحیه ی تیمی

Answer 54

همکاری با کسی

Answer 55

بازخورد متقابل Mutual respect/trust احترام/اعتماد متقابل

Answer 56

Fulfilling انجام انجام دادن (Syn) rewarding پاداش دادن

Answer 57

احساس ارزشمند بودن

Answer 58

گوناگون - متنوع

Answer 59

مناسب بودن Eg: if someone doesn't fit in, that can be disruptive for the whole team اگر کسی مناسب نباشد، می تواند برای کل تیم مخرب باشد

Answer 60

سرکوب کردن Prevent sth from growing, developing or continuing

Answer 61

شرکت - پروژه - سرمایه کذاری- تشکیلات اقتصادی

Answer 62

ابتکار عمل فردی (شخصی)

Answer 63

دور شدن از چیزی Eg: individuals can sometimes get away with being lazy افراد گاهی اوقات می توانند از تنبلی دور شوند

Answer 64

محل‌کار

Answer 65

یک‌ اختلاف صنعتی

Answer 66

حل و فصل اختلاف

Answer 67

یک اختلاف حساب

Answer 68

درهم شکستن - تجزیه کردن

Answer 69

ورقه رای - رای گیری رای دادن با ورقه

Answer 70

ایست - مکث

Answer 71

بسته شدن - خاتمه دادن (v) بسته (n) Eg: attempt to halt the closure of 2,500 post offices تلاش برای توقف تعطیلی 2500 اداره پست

Answer 72

در‌خطربودن

Answer 73

تسلیم شدن Eg: if the management give in to the demands اگر مدیریت تسلیم خواسته ها شود

Answer 74

سابقه

Answer 75

تمایل داشتن به چیزی Eg : who may feel more inclined to step up کسانی که ممکن است تمایل بیشتری به پیشرفت داشته باشند

Answer 76

پیش رفت کردن- بالا بردن

Answer 77

حق الزحمه دستمزد A high/low wage

Answer 78

استاندارد تعیین کردن یک سابقه ایجاد کنید مثال زدن قرار ملاقات گذاشتن یک حد تعیین کنید

Answer 79

مزایای جانبی Syn perk امتیاز

Answer 80

یک حقوق بازنشستگی ؟

Answer 81

یک پاداش سالیانه ؟

Answer 82

بیمه سلامت یا دندانپزشکی ؟

Answer 83

مرخصی استعلاجی با حقوق ؟

Answer 84

مرخصی مادری(زایمان)/ پدری؟

Answer 85

کمیسیون (در مورد مشاغل خاص)

Answer 86

چه حقوقی (حقی) داری ؟

Answer 87

حق عضویت در اتحادیه اصناف ؟

Answer 88

آیا شما حق اعتصاب دارید ؟ Entitled = محق - موکل - حق

Answer 89

حق حداقل تعطیلات با حقوق ؟

Answer 90

حقوق‌بازنشستگی A state/company pension بازنشستگی ایالتی/شرکتی

Answer 91

درمان دندان پزشکی

Answer 92

مرخصی سالانه مرخصی بدون حقوق مرخصی استعلاجی

Answer 93

اتحادیه اصناف

Answer 94

حق - محق - موکل

Answer 95

اعتصاب -ضربت be/go on strike اعتصاب کردن

Answer 96

حداقل دستمزد/کارمزد

Answer 97

مدیریت زمان

Answer 98

چند یادآوری مهم

Answer 99

یاداشت کردن Write sth quickly (Syn) make a note of sth Eg: do you note down jobs you have to do on a daily basis ? آیا کارهایی را که باید روزانه انجام دهید یادداشت می کنید؟

Answer 100

به صورت روزانه

Answer 101

اساس On a day-to-day basis On a daily basis On a weekly basis On regular basis به صورت روزانه به صورت روزانه به صورت هفتگی به صورت منظم

Answer 102

یادآور- تذکر Remind sb (of/about sth) (v) یادآورکردن به کسی چیزی رو Eg: do you put up reminders in the office about these aims ? آیا در مورد این اهداف در دفتر یادآوری می کنید؟

Answer 103

اولویت بندی کردن Priority (n) اولویت A high priority A low priority A top priority یک اولویت بالا یک اولویت کم یک اولویت درجه یک

Answer 104

انجام‌ دادن - به انجام رساندن (Syn) achieve رسیدن - بدست آوردن

Answer 105

به چیزی پایبند بودن Eg : stick to your priorities, no matter what happens? به اولویت های خود پایبند باشید، مهم نیست چه اتفاقی می افتد؟

Answer 106

یک چیز در یک‌زمان Eg: do you focus on one thing at a time ? آیا در یک زمان روی یک چیز تمرکز می کنید؟

Answer 107

پیش بینی کردن - انتظار داشتن Eg: do you try to anticipate so you can organize tasks and responsibilities آیا سعی می کنید پیش بینی کنید تا بتوانید وظایف و مسئولیت ها را سازماندهی کنید

Answer 108

محول‌ کردن - نمایندگی دادن چیزی به کسی - وکالت دادن Eg: do you delegate tasks and responsibilities as far as possible ? آیا تا آنجا که ممکن است وظایف و مسئولیت ها را محول می کنید؟

Answer 109

ضرب الاجل Eg: do you set deadlines for tasks and stick to them ? آیا برای کارها ضرب الاجل تعیین می کنید و به آنها پایبند هستید؟

Answer 110

مهم نیست (Syn) whatever هرچه Eg: no matter what happens, don't panic مهم نیست چه اتفاقی می افتد، وحشت نکنید (Syn) wherever هرکجا Eg: you'll find work no matter where you are مهم نیست کجا باشید، کار پیدا خواهید کرد

Answer 111

استرس ایمیل

Answer 112

قطع کردن - منقطع کردن - حرف دیگری را قطع کردن Interrupted by قطع شده توسط Interruption (n) وقفه - انقطاع

Answer 113

اعصاب Eg: your nerves are on edge اعصابت خورده

Answer 114

غرق شدن در چیزی Overwhelming (adj) خردکننده Eg: overwhelmed by the endless stream غرق در جریان بی پایان

Answer 115

بی پایان - بی انتها - بی حد

Answer 116

استرس گرفتن stress out (phrasal verb) استرس دادن - تحت فشار قرار دادن Eg: stress out everyone but themselves همه را تحت فشار قرار می دهند جز خودشان

Answer 117

بی درنگ - فوری (Adj) prompt سریع - بی‌درنگ Eg: the pressure to respond to them promptly فشار برای پاسخ فوری به آنها

Answer 118

ناامیدشده Frustrated نا امید شده Frustrated or frustrating نا امید کننده

Answer 119

مولد - سازنده (adj)

Answer 120

بهره وری- حاصلخیزی - سودمندی Producing تولید

Answer 121

ضربه بدی ضربه شدید ضربه سخت

Answer 122

از کنترل خارج شدن تحت کنترل بودن Eg: it is getting out of control داره از کنترل خارج میشه Eg: it is under control تحت کنترل است

Answer 123

Keep sth, money or time نگه داشتن چیزی (پول یا زمان برای چیزی) Eg: the advice is set aside two or three specific email reading times each day. توصیه ها هر روز دو یا سه بار خاص برای خواندن ایمیل کنار گذاشته می شود.

Answer 124

Describe: a plague is a serious fast-spreading disease which often result in death. in the title, it is used metaphorically and describes something that causes a lot of trouble. طاعون یک بیماری جدی است که به سرعت گسترش می یابد و اغلب منجر به مرگ می شود. در عنوان به صورت استعاری استفاده شده و چیزی را توصیف می کند که دردسرهای زیادی ایجاد می کند. Eg: the new office workers plague کارمندان جدید دفتر دردسر هستند

Answer 125

جریان Describe: a stream is a small river, but here it means 'a continuous flow of things' نهر یک رودخانه کوچک است، اما در اینجا به معنای "جریان مداوم چیزها" است.

Answer 126

سیل Describe: a flood is large amount of water from a river or rain, but in the next it means 'a large quantity of something arriving at the same time'. سیل مقدار زیادی آب از یک رودخانه یا باران است، اما در بعدی به معنای "مقدار زیادی از چیزی است که در همان زمان می رسد". Eg: by this flood of correspondence با این سیل مکاتبات

Answer 127

تجارت جهانی

Answer 128

تصاحب کسب و کار

Answer 129

تصاحب قریب الوقوع

Answer 130

رهبری Under sb's leadership زیر رهبری کسی بودن

Answer 131

سابق The former president رئیس جمهور سابق The former boss رئیس سابق

Answer 132

پشتیبانی Backing of (V) back (syn) (v) support پشتیبانی از Eg: backing of corporate finance پشتیبانی مالی از شرکت ها

Answer 133

شرکت های بزرگ دارای شخصیت حقوقی connected with a corporation: corporate finance امور مالی شرکت corporate strategy استراتژی شرکت

Answer 134

برپاکردن-برگزار کردن Eg: a new group is now mounting a fresh takeover bid mount a challenge mount a campaign یک گروه جدید اکنون در حال برگزاری یک پیشنهاد خرید جدید است یک چالش برپا کنید یک کمپین راه اندازی کنید

Answer 135

پیشنهاد - مزایده(n) (V) پیشنهاد کردن - مناقصه کردن

Answer 136

دستورالجلسه Eg: offer is on agenda for the next meeting of shareholders پیشنهاد برای جلسه بعدی سهامداران در دستورالجلسه است

Answer 137

سهامدار

Answer 138

نتیجه - عواقب - حاصل Eg: and this time the outcome could be different. و این بار نتیجه می تواند متفاوت باشد.

Answer 139

دست سافتن به یک معامله Eg: city analysts believe Cavendish could strike a deal within weeks. تحلیلگران شهری بر این باورند که کاوندیش می تواند ظرف چند هفته به یک معامله دست یابد. Strike a deal دست یافتن به معامله(توافق) Make a deal ساخت یک معامله(معامله کردن) Conclude a deal نتیجه یه معامله(منعقد کردن)

Answer 140

راه اندازی Eg: setting off a new round of mergers and acquisitions راه اندازی دور جدیدی از ادغام ها و تملک ها

Answer 141

تصاحب- خرید (سهام) Describe: in a takeover, one company takes control of another company by buying most of its shares. در یک تصاحب، یک شرکت با خرید بیشتر سهام آن، کنترل شرکت دیگری را به دست می گیرد.

Answer 142

تصاحب - خرید(تملک) Describe: in an acquisition, one company buys another company which cannot offer its shares for sale to the public. در یک خرید، یک شرکت شرکت دیگری را خریداری می کند که نمی تواند سهام خود را برای فروش به عموم عرضه کند.

Answer 143

ادغام Describe: in a merger, two companies agree to join and form a single company. در یک ادغام، دو شرکت برای پیوستن و تشکیل یک شرکت واحد موافقت می کنند.

Answer 144

تشریح فعالیت های تجاری

Answer 145

(Syn) Increase value or amount (prices, temperature, etc) افزایش ارزش یا میزان (قیمت یا دما یا ....) Eg: share have climbed in recent weeks سهم در هفته های اخیر افزایش یافته است

Answer 146

(Syn) rocket اوج گرفتن - افزایش وحشتناک Eg: prices have soared this year قیمت ها در سال جاری اوج گرفته است

Answer 147

سقوط - فروپاشی Eg: Market collapse in the wake of coup سقوط بازار در پی کودتا

Answer 148

در‌پی‌ چیزی یا کسی بودن Eg: wake of coup در پی کودتا

Answer 149

کودتا Describe: A sudden change of government that is illegal and often violent تغییر ناگهانی حکومت که غیرقانونی و اغلب خشونت آمیز است

Answer 150

دنبال کردن Eg: JPS still pursuing hostile takeover despite opposition با وجود مخالفت همچنان به دنبال تصرف خصمانه است

Answer 151

خصومت آمیز خمصانه

Answer 152

رسیدن

Answer 153

اوج Eg: shares reach a new peak سهام به اوج جدیدی می رسد Reach a peak (of) رسیدن به اوج

Answer 154

Decrease (price, temperature, etc) کاهش یافتن - سرازیری رفتن - سقوط کردن Eg: sales plunge by 40% کاهش ۴۰ درصدی فروش (Syn) plummet سقوط شدید

Answer 155

(N) موضوع - مسائل (V) صادر شدن - انتشار دادن - بیرون آمدن - خارج شدن Eg: Denham's issues fresh profit warning دنهام اخطار سود جدید صادر می کند

Answer 156

(Syn) new جدید

Answer 157

(V)شناور شدن - از بین رفتن Eg: Ibisco floats possible store closures ایبیسکو بسته شدن (شناورشدن)فروشگاه های احتمالی را اعلام می کند

Answer 158

یک تجارت موفق

Answer 159

سازنده - تولید کننده (Syn) producer (V) manufacture تولید کردن

Answer 160

کلاه ایمنی

Answer 161

تاسیس کردن (PP) founded تاسیس شد Founder موسس

Answer 162

تخته های موج‌ سواری Surfer موج‌سوار

Answer 163

متنوع کردن - گوناگون ساختن (N) diversification گوناگونی - تنوع بخشی Describe: introduce a wider range of products معرفی طیف وسیع تری از محصولات

Answer 164

بهره وری - استفاده کردن (N) exploitation بهره برداری Eg: he was able to exploit a gap in the market. او‌ توانست از شکاف موجود در بازار استفاده کند

Answer 165

شکاف در بازار

Answer 166

پتانسیل

Answer 167

حفاظت

Answer 168

(V) نگه داشتن - حفظ کردن (N) retention حفظ

Answer 169

خدمه قایق نجات

Answer 170

وفق پیداکردن - تطبیق شدن Eg: it would have to be adapted for their use باید برای استفاده آنها تطبیق داده شود

Answer 171

سرمایه گذاری (V) invest in sth سرمایه گذاری کردن روی چیزی

Answer 172

گرفتن

Answer 173

وام بانکی Take out a (bank) loan

Answer 174

خلاقانه - نوآورانه (V) innovate نواوری کردن (N) innovation نوآوری

Answer 175

راه اندازی کردن Launch (n) راه اندازی

Answer 176

مورد - پرونده

Answer 177

قرارداد Sign a contract قرارداد امظا کردن

Answer 178

A business company شرکت - کمپانی Eg: and the firm has always used customer feedback and refine و شرکت همیشه از بازخورد مشتری و اصلاح استفاده کرده است

Answer 179

بازخورد Give sb feedback (on sth)

Answer 180

پالودن - پالاییدن - تصفیه کردن - اصلاح کردن

Answer 181

شراکت - مشارکت Eg: a good partnership یک‌ شراکت خوب

Answer 182

جلو‌ بودن از کسی یا چیزی Eg: keep ahead of our rivals از رقبای خود جلوتر باشیم

Answer 183

رقیب (Syn) competitor رقیب

Answer 184

دربعضی‌ موارد (In some situations) Eg: I got a reply immediately, but in some cases you have to wait weeks. من بلافاصله پاسخ دریافت کردم، اما در برخی موارد باید هفته ها صبر کنید.

Answer 185

در این مورد (If that is the situation) (اگر شرایط اینطور باشد) Eg: I'm busy on Monday.Ok, in that case, I'll call you on Tuesday من دوشنبه سرم شلوغه. باشه، در این صورت، سه شنبه با شما تماس می گیرم

Answer 186

در هرصورت Eg: the traffic will be bad. In any case, we'll be there on time, so don't worry. ترافیک بد خواهد بود در هر صورت به موقع می رسیم، پس نگران نباشید.