درس چهاردهم Flashcards
(21 cards)
استغنا
بینیازی؛
در اصطلاح، بینیازی سالک از هر چیز جز خدا
اعانت
یاری دادن،
یاری
افسرده
منجمد
سرمازده
اکناف
ج کَنَف
اطراف
کنارهها
اولی
شایسته؛
اولیتر: شایستهتر (با آنکه “اولی” خود صفت تفضیلی است؛ در گذشته به آن “تر” افزودهاند)
تجرید
در لغت به معنای تنهایی گزیدن؛
ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛
در اصطلاح تصوف، خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست
تَعَب
رنج و سختی
تفرید
دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن،
فرد شمردن و یگانه دانستن خدا؛
تفرید را عطار در معنی گم شدن عارف در معروف به کار میبرد؛ یعنی وقتی که در توحید غرق شد، آگاهی از این گمشدگی را گم کند و به فراموشی سپارد
دعوی
ادعا،
ادعای خواستن یا داشتن چیزی؛
معنی و دعوی دو نفهوم متقابل و متضادند.
معنی، حقیقتی است که نیاز به اثبات ندارد و دعوی لافی است تهی از معنی
زاد
توشه
خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه می برند؛
سن و سال
سروش
پیامآور
فرشته پیامآور
شگرف
قوی
نیرومند
شیدا
عاشق
دلداه
صدر
طرف بالای مجلس
جایی از اتاق و مانند ان که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص مییابد؛
مجازاً ارزش و اعتبار
کلان
دارای سن بیشتر
گرمرو
مشتاق
به شتاب رونده و چالاک،
کوشا
گرده
قرص نان
نوعی نان
مخاصمت
دشمنی
خصومت
مصاحبت
همنشینی
هم صحبت داشتن
مقالات
ج مقالت،
گفتارها
سخنان
وادی
سرزمین
صحرا و بیابان