زبان Flashcards
(100 cards)
1
Q
Resilient
A
انعطافپذیر
ارتجاعی
2
Q
Withstand
A
تحمل کردن
تاب آوردن
3
Q
Correspond 2
A
مطابقت داشتن
مکاتبه کردن
4
Q
Collaborate
A
همکاری کردن
5
Q
Offend
A
حمله کردن
قانونشکنی
اهانت
6
Q
Converse 2
A
مکالمه کردن
تضاد
7
Q
Disperse
A
پراکنده کردن
متفرق کردن
Scatter
8
Q
Attribute
A
نسبت دادن
صفت، ویژگی
9
Q
Transfer
A
منتقل کردن
10
Q
Transform
A
تغییر شکل دادن
11
Q
Transmit
A
انتقال دادن
فرستادن
12
Q
Discreet
A
محتاط
13
Q
Discrete
A
مجزا
گسسته
14
Q
Pacify
A
آرام کردن
تسکین دادن
15
Q
Comprise
A
شامل بودن
16
Q
Compromise
A
مصالحه کردن، سازش
17
Q
Immense
A
عظیم، وسیع
18
Q
Enrich 2
A
غنی کردن، ارتقا دادن
19
Q
Suspend
A
تعلیق کردن
20
Q
Exhaust 3
A
خسته کردن
اگزوز
تخلیه کردن
21
Q
Exhaustive
A
جامع، کامل
22
Q
Holistic
A
همهجانبه، کلگرا
23
Q
Severity
A
شدت، سختی
24
Q
Despite
A
علیرغم، با وجود
25
Subside
فروکش کردن
26
Subsidy
یارانه
27
Adolescent
نوجوان
28
Elevate
بالا بردن
| ارتقا دادن
29
Multitude
بسیار، فراوان
30
Reciprocal
متقابل، دوطرفه
31
Verdict
رأی، نظر، حکم دادگاه
32
Undertake
به عهده گرفتن
33
Undergo
متحمل شدن
34
Devour
بلعیدن
35
Detour
مسیر انحرافی
36
Justice
عدالت
37
Derive
ناشی شدن، مشتق شدن
38
Deprive
محروم کردن
39
Intrude
به زور وارد شدن
سرزده آمدن
مزاحم شدن
40
Intrusive
سرزده، ناخوانده
41
Suspect
سوءظن داشتن
42
Witness
شهادت دادن
| شاهد
43
Starvation
قحطی، خشکسالی
44
Famine
قحطی، خشکسالی
45
Halt
متوقف کردن
46
Conscientious
وظیفهشناس، درستکار
47
Millennium
هزاره
48
Adequate
کافی
49
Hesitate
تردید داشتن، مکث کردن
50
Saturated
اشباعشده
51
Duplicate
کپی کردن
| کپی
52
Facet
جنبه، منظر
53
Mingle
مخلوط کردن، آمیختن
54
Unlikely
بعید، غیرمحتمل
55
Compel
وادار کردن، مجبور کردن
56
Compelsury
اجباری
57
Trap
دام، تله
58
Tranquility
آرامش، سکون
59
Enact
قانونگذاری کردن
60
Biwilder
سردرگم کردن، گیج کردن
61
Revise
تجدیدنظر کردن، اصلاح کردن
62
Fugitive
فراری، پناهنده
63
Collapse
فرو ریختن، نابود شدن
64
Anomaly
غیرعادی، نامتعارف
65
Ambush
کمین کردن، کمین
66
Promising
نویدبخش، امیدوارکننده
67
Establish
تأسیس کردن
68
Substitute (v&n)
تعویض کردن، جانشین
69
Denote
نشانگر چیزی بودن
70
Donor
اهداکننده
71
Dominate=Predominate
مسلط، غالب
72
Obligate
مجبور کردن
73
Obligatory
واجب، الزامی
74
Analogous
مشابه، قابل قیاس
75
Resolve 2
تصمیم گرفتن
| حل و فصل کردن
76
Resolution 3
تصمیم جمعی
راه حل
وضوح تصویر
77
Proportion
نسبت، سهم
78
Adjacent
مجاور، همجوار
79
Discriminate
تبعیض قائل شدن،
| تمیز دادن، تشخیص دادن
80
Magnify
درشت کردن
81
Confine
محدودکردن
82
Deter
جلوگیری کردن
83
De’fer 2
به تعویق انداختن
| احترام گذاشتن
84
‘Differ
تفاوت داشتن
85
Tempest
طوفان
86
Dejected
افسرده و غمگین
87
Heed
توجه کردن، توجه
88
Heedless
بیتوجه، غافل
89
Depart
ترک کردن (برای سفر)
90
Coincide
همزمان بودن، مصادف شدن
91
Debt
بدهی، قرض
92
Debtor
بدهکار
93
Resist
مقاومت کردن
94
Tend
تمایل داشتن
95
Tendency
گرایش، علاقه
96
Compete
رقابت کردن
97
Competence
شایستگی، لیاقت
98
Compensate
جبران کردن، غرامت دادن
99
Thorough
تمام و کمال، کامل
100
Jagged
دندانهدار