فارسی Flashcards
لغات (402 cards)
1
Q
ادبار
A
بدبختی، سیه روزی؛ متضادّ اقبال
2
Q
اقبال
A
خوشبختی، سعادت
3
Q
توفیق
A
آن است که خداوند، اسباب را موافق
خواهش بنده، مهیّا کند تا خواهش او به نتیجه برسد؛
سازگار گردانیدن
4
Q
تیره رایی
A
بد اندیشی
5
Q
چاشنی بخش
A
آنچه برای اثر بخشی بیشتر کلام به آن اضافه می شود
6
Q
حلاوت
A
شیرینی
7
Q
نژند
A
خوار و زبون
8
Q
جیب
A
گریبان. یقه
9
Q
چنگ
A
نوعی ساز که سر آن خمیده است و تار دارد
10
Q
حمیت
A
غیرت، جوانمردی، مردانگی
11
Q
دغل
A
نادرست، حیله گر
12
Q
دون همت
A
کوتاه همت ،دارای طبع پست و کوتاه اندیشه
13
Q
زنخدان
A
چانه
14
Q
شغال
A
جانوری از تیره ی سگان که جزو رشته ی گوشتخواران است
15
Q
شل
A
دست و پای از کار افتاده
16
Q
شوریده رنگ
A
آشفته حال
17
Q
غیب
A
پنهان، نهان از چشم
18
Q
فرو ماندن
A
متحیر شدن
19
Q
قوت
A
رزق، خوراک
20
Q
اطبا
A
ج طبیب ، پزشکان
21
Q
افگار
A
مجروح، خسته
22
Q
ایزد
A
خدا
23
Q
برنشستن
A
سوار شدن
24
Q
بی شبهت
A
بی تردید
25
نوقیع
مُهر یا امضای پادشاهان و بزرگان در ذیل
یا بر پشت فرمان یا نامه؛ توقیع کردن: مُهرزدن یا
امضا کردن
26
چاشتگاه
هنگام چاشت، نزدیک ظهر
27
حشم
خدمتکاران
28
خطوات
جمع خطوه ، قدم ها ، گام ها
29
خیر خیر
سریع ، آسان
30
خیلتاش
هریک از سپاهیانی که از یک دسته باشند
31
دربایست
نیاز. تندستی
32
درست
تندرست
33
دوال
چرم و پوست ، یک دوال = یک لایه از چیزی
34
رقعت
نامه، نامه ی کوتاه ، یادداشت
35
روضه
باغ ، گلزار
36
زایل شدن
نابود شدن
37
زر پاره
قراضه و خرده زر ، زر سکه شده
38
سبحان الله
ک و منزّه است خدا (برای بیان شگفتی
به کار می رود؛ معادل ِ «شگفتا»
39
ستدن
ستادن ، دریافت کردن
40
سرسام
تورّم سر و مغز و پرده های آن که یکی از
نشانه های آن، هذیان بوده است
41
سور
جشن
42
شبگیر
سحرگاه، پیش از صبح
43
شراع
سایه بان
44
صعب
دشوار
45
صلت
انعام، جایزه، پاداش
46
صیغت
زمین زراعتی؛ ض َ یعَتک: زمین زراعتی کوچک
47
عارضه
حادثه
48
علت
بیماری
49
عقد
گردنبند
50
غرامت زده
تاوان زده
51
غزو
جنگ کردن با کافران
52
فارغ شدن
اسوده شدن از کار
53
فراخ تر
اسوده تر
54
فراغ
آسودگی
55
فرود سرای
اندرونی، اتاقی در خانه که پشت اتاقی
یوز: یوزپلنگ، جانوری شکاری، کوچک تر از پلنگ
دیگر واقع شده باشد، مخصوص زن و فرزند و
که با آن به شکار آهو و مانند آن می روند.
خدمتگزاران
56
فیروزه فام
به رنگ فیروزه
57
قضا
تقدیر
58
کافی
با کفایت
59
کران
ساحل
60
کراهیت
ناپسندی
61
کوشک
قصر و کاخ
62
گداختن
ذوب کردن
63
گسیل گردن
روانه کردن
64
لختی
اندکی
65
لله درکما
خدا به شما برکت و نیکی دهد
66
مبشر
نوید دهنده
67
متقارب
نزدیکی به هم
67
68
محجوب
پنهان، مستور، پوشیده
69
مخنقه
گردن بند
70
مرغزار
سبزه زار
71
مطرب
آواز خوان
72
مقرون
پیوسته
73
موکد
تکید شده
74
ناو
کشتی
75
ندیم
همنشین
76
نکت
نکته ها
77
نماز پیشین
نماز ظهر
78
وبال
گناه
79
ورز
گناه
80
همایون
خجسته
81
یوز
یوزپلنگ
82
افسر
تاج و کلاه پادشاهان
83
باره
اسب
84
برومند
میوه دار
85
پرورده
پرورش یافته
86
جمله
همه
87
جهانگیر
گیرنده ی عالم
88
جهد
تلاش
89
چاره گری
تدبیر
90
خویشان
جمع خویش، اقوام
91
رایت
پرچم
92
سرشت
فطرت
93
غایت
پایان
94
گزاف کاری
زیاده روی
94
محمل
کجاوه
95
موسم
زمان
96
استحقاق
سزاواری
97
اصناف
جمعِ صنف، انواع، گونه ها، گروه
98
اعزاز
بزرگداشت
99
الوهیت
خدایی
100
بعد
دوری
101
تعبیه کردن
قرار دادن
102
تلبیس
حقیقت را پنهان کردن، حیله و مکر به کار
بردن، نیرنگ سازی
103
جلت
بزرگ است
104
حضرت
استانه ، پیشگاه . درگاه
105
خزاین
ج خزینه ، گنجینه ها
106
خلیفت
خليفه، جانشين
107
رافت
مهربانی ، شفقت
108
ربوبیت
الوهيّت و خدايي، پروردگاري
109
رغبت
میل ، اراده
110
سست عنصر
بی اراده
111
طوع
فرمان برداری
112
عنایت
توجه ، لطف ، احسان
113
غنا
بی نیازی
114
قبضه
یک مشت از هر چیزی
115
قرب
نزدیک شدن ، همجواری
116
کبریایی
منسوب به کبریا ، خداوند تعالی
117
متلالی
درخشان
118
مذلت
فرومایگی
119
مشتبه
شتباه کننده، دچار اشتباه؛ مشتبِه
اشتباه افتادن
120
مششع
درخشان ، تابع
121
مقرب
آن كه نزدیک به كسي شده و در نزد او منزلت
پيدا كرده است.
122
ملکوت
عالم غیب ، جهان بالا
123
نفایس
ج نفیسه ، چیز های نفیس و گران
124
وسائط
معِ وسيطه يا واسطه، آنچه به مَدَد یا از طریق
آن به مقصود می رسند.
125
هیئت
شکل، ظاهر، دسته ای از مردم
126
تشییع
همراهی و مشایعت کردن جنازه تا گورستان
127
خوش لقا
زیبارو ، خوش سیما
128
رضوان
هشت، نام فرشته ای که نگهبان بهشت است
129
دمار از کسی کشیدن
دمار از کسی برآوردن؛ کنایه
از نابود کردن کسـی
129
خرگه
خرگاه، خیمه به ویژه خیمۀ بزرگ
130
سیماب گون
: به رنگ جیوه، جیوه ای؛ سیماب: جیوه
131
گران
سنگین
132
اذن
اجازه
133
اعطا
واگذاری
134
افراط
زیاده روی ، مقابل تفریط
135
بختک
موجود خیالی یا سیاهی ای که روی شخص
خوابیده می افتد؛ کابوس
136
تحت المایگی
: تحت الحمایه بودن؛ تحت الحمایه
ولایات: جمعِ ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر
به موجب پیمانی با یک کشور نیرومند، تحت حمایت
او درمی آید و در عوض، امتیازات و اختیاراتی به
او می دهد. تحت الحمایگی دربارة یک سرزمین، یکی از اشکال استعمار و مرحله
تبدیل کامل به مستعمره است.
137
تفریط
کوتاهی کردن در کاری
138
توازن
تعادل ، برابری
139
جنون
شیفتگی ، شیدایی
140
چنبره زدن
زدن: چنبر زدن، حلقه زدن، به صورت خمیده و
حلقه وار جمع شدن
141
خصال
جمعِ خصلت، خوی ها ، خواه نیک باشد یا بد
142
داراسطنه
پایتخت؛ در دورۀ صفوی و قاجار، عنوان
بعضی از شهرها که شاهزاده یا ولیعهد در آن اقامت
داشت
143
درایت
آگاهی، دانش، بینش
144
زبونی
فرومایگی، درماندگی
145
زنبورک
نوعی توپ جنگی کوچک دارای دوچرخ که
در زمان صفویه و قاجاریه روی شتر می بستند.
146
شاق
ارزومند ، مشتاق
147
صفیر
صدای بلند و تیز
148
طاقت فرسا
توان فرسا
149
غیرت
حمیت
150
کورسو
نور اندک
151
معبد
پرستشگاه
152
مقرر
معلوم، تعیین شده
153
موعد
هنگام و زمان
154
موزون
هماهنگ
155
نهیب
فریاد بلند
156
وجد
سرور و شادمانی
157
ولایات
جمعِ ولایت؛ مجموعه شهرهایی که تحت نظر
به موجب پیمانی با یک کشور نیرومند، تحت حمایت
والی اداره می شود؛ معادل شهرستان امروزی
158
زهد
پارسایی
159
شبگرد
شب رو
160
شریعت
شرع ، آیین
161
صنم
بُت، معشوق زیبارو (مجازاً)
162
عازم
رهسپار، راهی
163
قَدس َ الله روحه العَزیز
خداوند، روح عزیز او را
پاک گرداند.
164
منفق
هم سو ، هم عقیده
165
محضر
حل ّ حضور، مجازاً مجلس درس یا مجلسی
که در آن، سخنان قابل استفاده گفته می شود
166
مرشد
ن که مراحل سیروسلوک را پشت سر گذاشته
و سالکان را راهنمایی و هدایت می کند؛ مُراد، پیر،
مقابل ِ مُرید و سالک
167
ملک
فرشته
168
مناسک
جمعِ مَنس ِ ک، اعمال عبادی، آیین های دینی
169
وعظ
پند دادن ،اندرز
170
پالیز
باغ ، جالیز
171
تحفه:
ارمغان ، هدیه
172
تمکن
توانگری
173
تهیت
شادباش گفتن
174
چابک
تند و فرز
175
دستخوش
آنچـه یا آن کـه در معرض چیـزی قرار
گرفتـه یـا تحت غلبه و سـیطرۀ آن اسـت؛ بازیچه
176
سبک سری
سهل انگاری
177
شاب
برنا، جوان
178
شائبه
شک اندازنده دربارۀ وجود چیزی، و به
مجاز، عیب و بدی یا نقص در چیزی؛ بی شائبه: بدون
آلودگی و با خلوص و صداقت، پاک، خالص
179
شعر تمثیلی
شعر نمادین
180
صباحت
زیبایی
181
عندلیب
بلبل
182
فرخنده
مبارک ، خجسته
183
فرط
بسیاری
184
گیوه
نوعی کفش با رویه ای دست باف
185
لطایف
ج لطیفه، نکته های دقیق و ظریف ، سخنان نرم و دل پذیر
186
لفاف
پارچه و کاغذی که بر چیزی پیچند
187
متعصب
غیرتمند
188
مسرت
شادی ، خوشی
189
مسرور
شادمان ، خشنود
190
مشیت
اراده ،خواست
191
میثاق
عهد و پیمان
192
نکبت بار
شوم و ایجادکنندۀ بدبختی و خواری
193
نمد
رچه کلفت که از کوبیدن و مالیدن پشم یا کُرک
به دست می آید و از آن به عنوان فرش استفاده می کنند
یا کاه و بالّاپوش می سازند؛ بالّاپوش ِ نمدی
194
آغوز
اوّلین شیری که یک ماده به نوزادش می دهد
و سرشار از موادّ مقوّی است.
195
آماس
وَرَم، تَورّم؛ آماس کردن: گنجایش پیدا کردن،
متورّم شدن
196
استققا
نام مرضی که بیمار، آب بسیار خواهد.
197
انعطاف
نرمش، آمادگی برای سازگاری با دیگران،
محیط و شرایط آن
198
بالبداهه
بدون اندیشه قبلی
199
بذله گو
شوخ ، لطیفه پرداز
200
به نقد
در حال حاضر ، در وضعیت مورد نظر
201
وادی
سرزمین
202
ولی
دارندۀ بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر ،
دوست
203
همپا
همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با
هم کاری انجام می دهند.
204
آدینه
روز جمعه
205
انکار
باور نکردن، نپذیرفتن، نفی کردن
206
بیعت
یمان، عهد، پیمان بستن برای فرمان برداری
و اطاعت از کسی
207
چنبر
حلقه و هر چیز حلقه مانند،کمند، قلّا ّ ده
208
رستن
رها شدن، نجات یافتن
209
روحانی
منسوب به روح ، معنوی، ملکوتی
210
سیمینه
منسوب به سیم، سیمین، اشیای ساخته شده
از سیم یا نقره
211
مدار
مسیری معمولاً دایره ای شکل که در آن چیزی
به دور چیز دیگر می چرخد؛ مسیر
212
مرهم
هر دارویی که روی زخم گذارند، التیام بخش
213
منکر
انکار کننده، نا باور
214
آوری
بی گمان ، بی تردید
215
اژدها پیکر
در شکل و هیئت اژدها، دارای نقش اژدها
216
اساطیر
معِ اسطوره؛ افسانه
و داستان ها خدایان و پهلوانان ملل قدیم
217
بار
اجازه ، رخصت
218
باره
اسب
219
برگ
وشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه
220
تابناک
درخشان ، نورانی
221
جرس
زنگ
222
جولان
تاخت و تاز
223
چاووش
: آن که پیشاپیش زائران حرکت می کند و با
صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می خواند.
224
خاره
سنگ خارا ، سنگ
225
راهوار
اسب خوش حرکت و تندرو، اسب و شتر خوش راه
226
رحیل
از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر
کردن
227
رشحه
قطره و چکه
228
رفت
رفتن ، زدون
229
رکاب
حلقه ای فلزی که در دو طرف زین اسب
آویخته می شود و سوار پا در آن می گذارد
230
سترگ
بزرگ ، عظیم
231
علم
پرچم
232
فرض
واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی
نهاده شده باشد، لازم، ضروری
233
کران
طرف ، جهت، کنار
234
کلاف
نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند
ریسمان پیچیده گرد دوک
235
محوطه
پهنه، میدانگاه، صحن
236
مشک
خیک ، کیسه ای از پوست گوسفند
237
نیلی
به رنگ نیل ،کبود
238
محضر
: استشهادنامه، متنی که ضح ّ اک برای تبرئۀ
الحاح: اصرار، پافشاری کردن
خویش به امضای بزرگان حکومت رسانده بود.
239
موبد
روحانی زردشتی، مجازاً دانشمند، دانا
240
نفیر
صدای بلند ،فریاد
241
هنر
فضیلت، استعداد، شایستگی، لیاقت
242
یکایک
ناگهان
243
آوردگاه
میدان جنگ، نبردگاه
244
ابرش
اسبی که دارای پوست خال دار یا رنگ به
رنگ (به ویژه سرخ و سفید) است. در اینجا مطلق
اسب منظور است.
245
امتناع
سرباز زدن از انجام کاری یا قبول کردن
سخنی، خودداری کردن
246
برافراختن
برافراشتن، بلند کردن
247
پور
فرزند مذکّر، پسر
248
تپیدن
بی قراری و اضطراب نمودن، لرزیدن از ترس
249
حبیب
دوستدار، یار، از القاب رسول اکرم
250
حرب
جنگ و نزاع
251
الحاح
اصرار، پافشاری کردن
252
بازارگاه
بازار ، جای خرید و فروش ،در متن درس مقصود اهل بازار
253
پایمردان دیو
دستیاران حکومت ،حکومت بیداد
254
پشت پای
روی پا ، سینه پا
255
ترگ
کلاه خود
256
تفرج
گشت و گذار، تماشا، سیر و گردش
257
خجسته
فرخنده ، مبارک
258
خوالیگر
آشپز
259
درفش
پرچم
260
درفش کاویان
درفش ملّی ایران در عهد ساسانی،
(کاویان یا کاویانی: منسوب به کاوه)
261
دژم
خشمگین
262
زخم درای
ضربۀ پتک؛ درای، در اصل زنگ کاروان
است.
263
سپردن
پای مال کردن و زیر پا گذاشتن
264
سپهپد
فرمانده و سردار سپاه
265
سبک
سریع ،شتابان
266
سروش
فرشتۀ پیام آور، فرشته
267
شمار گرفتن
حساب پس دادن
268
غو
فریاد، بانگ و خروش، غریو
269
فایق
دارای برتری، مسلّط، چیره
270
فریاد خواندن
فریاد خواسـتن، طلـب یاری کردن،
دادخواهـی کردن
271
گزر گاوسر
گرزی که سر آن شبیه سرِ گاو بوده است
272
گیهان خدیو
خدای جهان
273
لاف
سخنان بی پایه و اساس، دعوی باطل، ادّعا؛
لاف زدن: خودستایی کردن، ادّعای باطل کردن
274
مجرد
صرف ، تنها
275
تعاون
یکدیگر را یاری کردن، یاری رساندن
276
تکفل
عهده دار شدن
277
تگ
دویدن
278
تیمار
مواظبت، مراقبت؛ تیمار داشتن: مراقبت کردن
279
ثقت
اطمینان، خاطر جمعی
280
جال
دام و تور
281
جال
دام و تور
282
حبه
دانه
283
خایب
نا امید ، بی بهره
284
دها
زیرکی ، هوشمندی
285
راه تافتن
راه را کج کردن ، تغییر مسیر دادن
286
رخصت
اجازه، اذن دادن
287
ریاحین
جمع ریحان ، گیاهان خوشبو
288
زمرد
سنگ قيمتي به رنگ سبز
289
زهاب
آبی که از سنگی یا زمینی می جوشد
290
ستیزه روی
گشتاخ و پر رو
291
سر
رئیس
292
سیادت
سروری ، بزرگی
293
شکاری
منسوب به شکار ، صید ،نخجیر
294
صافی
پاک، بی غش ، خالص
295
طاعن
سرزنشگر، عیب جو
296
عقده
گره
297
قفا
پشت گردن و ذنبال و پی
298
گرازان
خرامان ، در حال گرازیدن و به ناز و تکبر راه رفتن
299
گشن
انبوه ، پر شاخ و برگ
300
متصید
شکارگاه
301
متواتر
پی در پی
302
مجادله
جدال و ستیزه
303
مطاوعت
فرمان بری
304
خدو
آب دهان، بزاق
305
دستوری
رخصت ، اجازه دادن ، دستوری خواستن
306
رزمگه
مخفف ، رزمگاه و میدان جنگ
307
ژنده
بزرگ ، عظیم
308
ژیان
خشمناک ، خشمگین
309
سهم
ترس
310
سهمگین
هراس انگیز ، ترس آور
311
ضرب
زدن ، کوفتن
312
غزا
پیکار
313
غضنفر
شیر
314
قبا
نوعی جامۀ جلو باز که دو طرف جلوی آن با دکمه
بسته می شود.
315
کیش
آیین ، دین ، مذهب
316
کیش
آیین، دین، مذهب
317
کیمیا
ماده ای فرضی که گمان پیشینیان ، فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره
318
منزه
پاک و بی عیب
319
هژبر
شیر
320
اختلاف
رفت و آمد
321
استخلاص
رهایی جستن، رهایی دادن
322
اعتذار
عذرخواهی، پوزش خواهی
323
التفات
توجّه
324
امام
راهنما، پیشوا
325
اولی تر
شایسته تر ، سزاوار تر
326
اهمال
کوتاهی، سهل انگاری کردن
327
بر اثر
به دنبال؛ اثر: ردّپا
328
تخلص
رهایی
329
تاثر
اثر پذیری ، اندوه
330
تعلیمی
عصای سبکی که به دست گیرند
331
تلمذ
شاگردی کردن، آموختن
332
چرتکه
برای محاسبات ریاضی
333
چله
ه کمان که انتهای تیر در آن قرار دارد و با
ملول: سست و ناتوان، آزرده
کشیدن و رها کردن آن، تیر پرتاب می شود.
334
رفعت
اوج بلندی
335
سو
دید
336
شماتت
: سرکوفت، سرزنش، ملّامت
337
شوربا
آش ساده که با برنج و سبزی می پزند.
338
صورتک
چهره ای مصنوعی که چهره ی اصلی را می پوشاند
339
عیار
خالص، سنجه، مقابل غش و ناپاکی
340
فرام
قاب عینک
341
فرنگی مآب
کسی که به آداب اروپاییان رفتار می کند،
ورطه: مهلکه، خطر و دشواری
متجدّد
342
فرنگی مابی
به شیوه ی فرنگی ها و اروپایی ها
343
قداره
جنگ افزاری شبیه شمشیر پهن و کوتاه؛
قدّاره کش: کسی که با توس ّ ل به زور، به مقاصد خود
ابلاغ: رساندن نامه یا پیام به کسی
می رسد.
344
قلا
کمین کردن
345
مطلق
رها شده
346
مطوقه
طوق دار
347
مظاهرت
یاری کردن
348
معونت
یاری ، کمک
349
ملالت
سرزنش
350
ملول
سست و ناتوان
351
مناصحت
اندرز دادن
352
منقطع
قطع شده ، بریده
353
مواجب
جمعِ موجب، وظایف و اعمالی که انجام آن
بر شخص واجب است.
354
مواضع
ج موضع ، جای ها
355
موافق
همراه ، همفکر
356
موالات
با کسی دوستی و پیوستگی داشتن، دوستداری
357
مودت
دوستی و محبت
358
ناحیت
ناحیه ، سرزمین
359
نزه
با صفا
360
همگنان
همه
361
ورطه
مهلکه ، خطر و دشواری
362
وقیعت
بد گویی
363
ابلاغ
رساندن نامه ، پیام
364
ارک
قلعه ، دژ
365
بر بر
با دقت ، خیره خیره
366
بور شدن
خجالت زده شدن
367
یغور
درشت
368
بریزگر
دهقان ، گشاورز
369
چراغدان
جایی یا ظرفی که در آن چراغ بگذارند.
370
بر
بیابان ، خشکی
371
رستن
نجات یافتن، رها شدن
372
ریشخند
تمسخر
373
شعف
خوشی ، شادمانی
374
مبدل
دگرگون ، تغییر داده شده
375
مطلق
بی قید و شرط
376
معتبر
محترم
377
مفرح
شادی بخش ، نشاط آور
378
مقید
گرفتار ، بسته شده ، در قید شده
379
ممد
مدد دهنده ، یاری دهنده
380
هلهله
سرو صدای همراه با شادی و شور و شوق، خروش
381
چالاک
چابک
382
حشر
روز قیامت
383
عصیان
نافرمانی
384
هول
ترس
385
قوال
در اینجا مقصود بازیگر نمایش های دوره گردی
است.
386
کذا
چنان ، آن چنانی
387
کلون
قفل چوبی که پشت در نصب می کنند و در را
با آن می بندند
388
کمیسیون
اژۀ فرانسوی؛ هیئتی که وظیفۀ بررسی
و مطالعه دربارۀ موضوعی را برعهده دارد؛ جلسه
(مجازاً)؛ کمیسیون کردن: تشکیل جلسه دادن
389
متحجددانه
نو گرانه
390
محقر
کوچک ، حقیر
391
مخاطره
خود را در خطر انداختن
392
مساحمه
آسان گرفتن
393
مسحور
شیفته
394
مشروعیت
منطبق بودن رویه های قانون گذاری و
اجرایی حکومت با نظر مردم آن کشور
395
مضحک
خنده آور
396
مغتنم
با ارزش، غنیمت شمرده؛ مغتنم شمردن:
غنیمت شمردن
397
مهملی
بی کارگی و تنبلی
398
نخ قند
نوعی نخ که از الیاف کَنَف ساخته می شود.
399
موقر
با وقار