4 Flashcards
(78 cards)
1
Q
cliché
A
كليشه ، تكرار مكررات
2
Q
climax
A
اوج ، نقطه اوج
3
Q
close
A
صميمى ، صميمانه ، نزديك ، دقيق ، تعطيل كردن
4
Q
cloth
A
پارچه ، دستمال
5
Q
collaborate
A
با هم همكارى داشتن ، باهم كار كردن ، همكارى كردن
6
Q
collaborator
A
همكار ، شريك ، همدست دشمن ، خبرچين
7
Q
collide
A
تصادف كردن ، به يكديگر برخورد كردن ، به هم خوردن
8
Q
colonies
A
دسته جمعى
9
Q
colossal
A
بزرگ
10
Q
terrorize
A
به ترس انداختن ، وحشت ايجاد كردن
11
Q
wingspan
A
پهناى بال ، فاصله بين دو بال پرنده
12
Q
combat
A
مبارزه كردن ، جنگيدن ، نبرد كردن
13
Q
commandingly
A
به صورت دستورى ، دستورانه
14
Q
commence
A
اغاز كردن/شدن ، شروع كردن
15
Q
comment
A
نظر ، اظهارنظر ، حرف ، گفتگو
16
Q
Shrewd ( Adjective )
A
زيرك
17
Q
Shrewdly ( Adverb )
A
بازيركى
18
Q
Shrewdness ( Noun )
A
زيركى
19
Q
homespun
A
ساده
20
Q
commitment
A
تعهد ، قول ، عهد ، پيمان
21
Q
commodity
A
كالا ، جنس ، محصول
22
Q
commonly
A
عمومًا ، معمولًا
23
Q
transparent
A
شفاف
24
Q
opaque
A
مات ، كدر
25
community
مردم ، گروه ، جمعيت
26
particular
مخصوصًا ، خاص ، ويژه
27
compatible
سازگار ، منطبق ، موافق
28
compel
مجبور كردن ، اجبار كردن
29
compensate
جبران كردن ، خسارت دادن
30
Concave
مقعر
31
refractive error
خطا شكست نور
32
nearsightedness
نزديك بينى
33
complain
شكايت كردن ، ايراد گرفتن
34
complicated
پيچيده ، مشكل ، دشوار
35
component
سازنده ، تشكيل دهنده ، جز
36
enriched
غنى شده
37
propellant
نيرو محرك ، محرك
38
composed
ارام ، خوددار ، مركب ، تركيب شده ، تشكيل شده ، خونسرد
39
delivered a two hour speech
يك سخنرانى دو ساعته برگزار كرد
40
comprehensible
قابل فهم ، قابل درك
41
compromise
توافق ، سازش ، مصالحه ، اشتى ، لطمه زدن ، به خطر انداختن
42
Sought ( p.p seek )
دنبال كردن ، جستجو كردن
43
Compulsive
بى اختيار ، ناخواسته ، بى اراده
44
overeating
خوردن بيش از حد
45
compulsory
اجبارى ، ناخواسته
46
conceal
پنهان كردن ، مخفى كردن
47
concentrated
متمركز ، شديد ، غليظ ، فشرده
48
nucleus
هسته مركزى ، هسته
49
conclusive
قطعى ، قاطع ، مسلم
50
concomitant
توأم ، همزمانى ، همراه ، ملازم ، ملزوم
51
concur
هم رأى بودن ، همزمان بودن ، مقارن بودن ، راضى بودن
52
condemn
محكوم كردن
53
deceitful
فريبكارانه
54
conducive
موجب ، سرچشمه ، منشأ ، مساعد ، مناسب
55
conductor
رهبر اركستر ، بليط فروش ، راهنما
56
confide
گفتن ، محرمانه گفتن ، اعتماد كردن ، درميان گذاشتن
57
wound
زخم
58
confident
مطمئن ، خاطرجمع ، قابل اعتماد
59
confine
محدود كردن ، منحصر كردن
60
confirm
تاييد كردن ، اثبات كردن ، تثبيت كردن
61
conflagration
حريق بزرگ ، جنگ ، كشت و كشتار ، فاجعه
62
aid
كمك
63
Fan
وزيدن
64
fanned
وزيده شد
65
Engulf
فراگرفت ، احاطه كرد
66
conflict
اختلاف ، تضاد ، تعارض
67
As far as the committee is concerned
تا انجايى كه به اين كميته مربوط مى شود
68
conflicting
متضاد ، متعارض
69
conform
سازگار كردن ، هماهنگ كردن ، وفق دادن ، تاييد كردن ، مطابقت
70
confound
متحير كردن ، متعجب كردن ، مبهوت كردن
71
confusion
اغتشاش ، اشفتگى ، سردرگمى
72
omissions
حذفيات
73
conquer
پيروز شدن ، غلبه كردن
74
consent
رضايت ، موافقت ، اجازه ، توافق
75
consequences
نتايج ، پيامد ، عواقب
76
conservation
حفظ ، نگهدارى
77
manuscript
دست نوشته
78
deterioration
