Algemen 2 Flashcards

1
Q

Kaars

A

شمع

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

Roos

A

رز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

Giraffe

A

زرافه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Broodje hamburger

A

ساندویچ همبرگر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Schorpioen

A

عقرب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

Zee

A

دریا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

Limonade

A

لیموناد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

Indiaan

A

هندی

مثال‌ها:
1. “De Indiaan draagt een kleurrijke kleding.”
(هندی لباس رنگارنگی می‌پوشد.)

  1. “Hij is geboren in India, dus hij is een Indiaan.”
    (او در هند به دنیا آمده است، بنابراین او یک هندی است.)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

Tandpasta

A

خمیردندان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

Tandenborstel

A

مسواک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Steengrill

A

گریل سنگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Poes

A

گربه ماده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

Tent

A

چادر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

Gloeilamp

A

لامپ رشته ای

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Brillenboekje

A

دفترچه عینک
نسخه (نمره عینک) تاریخ تمدید یا جزئیات مربوط خرید

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Cowboy

A

کابوی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

Borstel

A

فرچه- برس

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

Boer

A

کشاورز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

Krop sla

A

کاهو

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

Plant

A

گیاه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

Zandstrand

A

ساحل شنی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

Lucht

A

هوا

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

Grasveld

A

چمنزار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

Voetenbankje

A

استراحتگاه پا
وسیله برای استراحت به پاها در منار مبلمان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Drol
مدفوع
26
Koe
گاو
27
Chips
چیپس
28
Gehaktbal
کوفته گوشت چرخ کرده غذای سنتی هلندی
29
Zuurkool
کلم ترشی غذای سنتی هلندی
30
Hond
سگ
31
Hondstrouw
وفاداری سگ
32
Hondsdagen
روزهای بسیارگرم روزهای گرم تابستانی
33
Voetballer
فوتبالیست
34
Lucifer
فندک مثال‌ها: 1. *"Kun je de lucifer aansteken?"* (می‌توانی فندک را روشن کنی؟) 2. *"De lucifers liggen op de tafel."* (چوب‌های کبریت روی میز قرار دارند.) ستاره صبح در مسیحیت شیطان یا ابلیس گفته میشود
35
Broodrooster
توستر نان
36
Sinaasappelsap
آب پرتقال
37
Theezakje
کیسه چایی
38
Stofzuiger
جاروبرقی
39
Bitterbal
بیتربال
40
T-shirt
تیشرت
41
Cactus
کاکتوس
42
Grasmaaier
ماشین چمن زن
43
Mobiele telefoon
موبایل- تلفن همراه
44
Sinterklaas
سینترکلاس
45
Boom
درخت به صدای انفجار یا ضربه شدید هم گفته میشود پایه یا بازوی جرثقیل/ دکل در مهندسی سازه ها
46
Papieren zakdoek
دستمال کاغذی
47
gevoelig
حساس / آسیب پذیر 1. *حساس از نظر عاطفی*: - *"Ze is een gevoelig persoon."* (او یک فرد حساس است.) 2. *حساس به لمس یا درد*: - *"Mijn huid is gevoelig voor de zon."* (پوستم در برابر آفتاب حساس است.) 3. *حساس در مورد موضوعات خاص*: - *"Dit onderwerp is te gevoelig om over te praten."* (این موضوع برای صحبت کردن خیلی حساس است.) 4. *حساس در زمینه‌های علمی یا فنی* (مثل حساسیت ابزار یا تجهیزات): - *"De apparatuur is zeer gevoelig voor veranderingen in temperatuur."* (دستگاه بسیار حساس به تغییرات دما است.)
48
spijsvertering
هضم ، گوارش De dikke darm speelt een belangrijke rol in de spijsvertering. روده بزرگ نقش مهمی در گوارش دارد
49
stijf
سفت- خشک 1. *سفت یا سخت بودن عضلات*: - *"Mijn nek is stijf na het lange zitten."* (گردنم پس از نشستن طولانی سفت شده است.) 2. *خشک و غیرقابل حرکت (به ویژه در مورد مواد یا اشیاء)*: - *"De verf is stijf geworden."* (رنگ خشک شده است.) 3. *سفت و سخت در رفتار یا حالت*: - *"Hij heeft een stijf gezicht."* (او صورت سفت و عبوسی دارد.)
50
Bot / botten
استخوان / استخوان ها
51
opluchting
آرامش/ تسکین/ احساس راحتی 1. *"Na het horen van het goede nieuws voelde ik een enorme opluchting."* (پس از شنیدن خبر خوب، احساس آرامش زیادی کردم.) 2. *"Ze zuchtte van opluchting toen de vergadering voorbij was."* (او از روی آرامش آه کشید وقتی که جلسه تمام شد.) 3. *"Het was een opluchting om eindelijk thuis te zijn na de lange reis."* (این یک آرامش بود که پس از سفر طولانی بالاخره به خانه رسیدم.)
52
aan de lijn zetten
وصل کردن به خط Mag ik mijn vriend aan de lijn zetten zodat hij voor mij kan vertalen?"* (آیا می‌توانم دوستم را به خط وصل کنم تا برای من ترجمه کند؟)
53
ernstige
جدی-خطیر 1. *جدی در مورد وضعیت یا مشکل*: - *"Het is een ernstige ziekte."* (این یک بیماری جدی است.) 2. *مهم و حساس*: - *"Er is een ernstige situatie ontstaan."* (یک وضعیت جدی پیش آمده است.) 3. *شدید یا بحرانی*: - *"Ernstige verwondingen"* (زخم‌های شدید یا جدی)
54
gevolgen
عواقب - پیامدها 1. *عواقب یک عمل یا تصمیم*: - *"De gevolgen van zijn beslissing waren zwaar."* (عواقب تصمیم او سنگین بود.) 2. *پیامدهای یک حادثه یا وضعیت*: - *"De gevolgen van de storm waren enorm."* (پیامدهای طوفان بسیار زیاد بود.) 3. *اثر یا نتیجه یک وضعیت خاص*: - *"We moeten de gevolgen van deze veranderingen goed begrijpen."* (ما باید پیامدهای این تغییرات را به خوبی درک کنیم.)
55
levensbedreigend
*"تهدید کننده زندگی"* یا *"مرگبار"* 1. *تهدید کننده زندگی*: - *"De verwondingen waren levensbedreigend."* (زخم‌ها تهدیدکننده زندگی بودند.) 2. *مرگبار یا کشنده*: - *"Een levensbedreigende ziekte."* (یک بیماری تهدیدکننده زندگی.) 3. *وضعیت یا شرایطی که ممکن است منجر به مرگ شود*: - *"Hij had een levensbedreigende allergische reactie."* (او واکنش آلرژیک تهدیدکننده زندگی داشت.)
56
onverwachts
*غافلگیرکننده* یا *ناگهانی* - *"Het was een onverwachte gebeurtenis."* (این یک اتفاق غافلگیرکننده بود.) 2. *غیرمنتظره*: - *"De onverwachte regen verstoorde de plannen."* (باران غیرمنتظره برنامه‌ها را بهم ریخت.) 3. *چیزی که به طور پیش‌بینی نشده اتفاق می‌افتد*: - *"Zijn onverwachte reactie was verrassend."* (واکنش غیرمنتظره او شگفت‌انگیز بود.)
57
zenuwstelsel
سیستم عصبی - *"Het zenuwstelsel regelt veel van de lichaamsfuncties."* (سیستم عصبی بسیاری از عملکردهای بدن را تنظیم می‌کند.) - *"MS tast het zenuwstelsel aan."* (ام اس به سیستم عصبی آسیب می‌زند.) سیستم عصبی به دو قسمت اصلی تقسیم می‌شود: 1. *سیستم عصبی مرکزی* (CZS): شامل مغز و نخاع است. 2. *سیستم عصبی محیطی* (PZS): شامل تمام اعصاب خارج از مغز و نخاع است.
58
stijfheid
سفتی - خشکی 1. *سفتی عضلات یا مفاصل* (مثلاً به دلیل ورزش یا بیماری): - *"Na het sporten had ik stijfheid in mijn benen."* (بعد از ورزش، در پاهایم سفتی احساس کردم.) 2. *خشکی یا احساس محدودیت در حرکت*: - *"De stijfheid in haar nek werd erger na de slaap."* (سفتی در گردن او بعد از خواب بدتر شد.) 3. *سفت شدن بدن یا بخش‌هایی از آن*: - *"Stijfheid is een veelvoorkomend symptoom bij artritis."* (سفتی یک علامت شایع در آرتروز است.)
59
geheugenverlies
*"از دست دادن حافظه"* یا *"فراموشی"* - *"Geheugenverlies kan optreden na een hersenschudding."* (فراموشی ممکن است پس از ضربه مغزی رخ دهد.) - *"Hij lijdt aan geheugenverlies door de ziekte."* (او به دلیل بیماری دچار از دست دادن حافظه است.) !
60
ongeluk
تصادف
61
bacterie
باکتری
62
ernstige
جدی 1. *جدی در مورد وضعیت یا مشکل*: - *"Het is een ernstige ziekte."* (این یک بیماری جدی است.) 2. *مهم و حساس*: - *"Er is een ernstige situatie ontstaan."* (یک وضعیت جدی پیش آمده است.) 3. *شدید یا بحرانی*: - *"Ernstige verwondingen"* (زخم‌های شدید یا جدی)
63
infectieziekte
بیماری عفونی
64
lever
کبد
65
ontsteking
التهاب 1. *التهاب به علت عفونت یا آسیب*: - *"Hij heeft een ontsteking aan zijn knie."* (او التهاب در زانویش دارد.) 2. *التهاب در اثر بیماری*: - *"De ontsteking werd veroorzaakt door een bacteriële infectie."* (التهاب ناشی از یک عفونت باکتریایی بود.) 3. *التهاب عمومی یا در نواحی مختلف بدن*: - *"Longontsteking is een ernstige ziekte."* (پنومونی (التهاب ریه) یک بیماری جدی است.)
66
hersenvliezen
غشاهای مغز کاربرد *"hersenvliezen"*: 1. *غشاهای محافظ مغز*: - *"De hersenvliezen beschermen de hersenen tegen schade."* (غشاهای مغزی از مغز در برابر آسیب‌ها محافظت می‌کنند.) 2. *التهاب غشاهای مغزی*: - *"Meningitis is een ontsteking van de hersenvliezen."* (مننژیت یک التهاب غشاهای مغزی است.) ساختار غشاهای مغزی: غشاهای مغزی به سه لایه اصلی تقسیم می‌شوند: 1. *Dura mater*: لایه خارجی ضخیم که محافظت اصلی را فراهم می‌کند. 2. *Arachnoidea*: لایه میانه که به‌عنوان یک غشا نازک و رشته‌ای عمل می‌کند. 3. *Pia mater*: لایه داخلی نازک که به‌طور نزدیک به مغز و نخاع متصل است. این غشاها نقش بسیار مهمی در حفاظت از مغز و نخاع در برابر آسیب‌های فیزیکی و عفونت‌ها دارند. !
67
Overdag
در طول روز ، روزانه k werk overdag en ‘s avonds heb ik tijd voor mijn hobby’s. • ترجمه: من در طول روز کار می‌کنم و عصرها برای سرگرمی‌هایم وقت دارم.
68
Langs
کنار ، در امتداد We wandelen langs de rivier om van het uitzicht te genieten. ما کنار رودخانه قدم می‌زنیم تا از منظره لذت ببریم
69
De firma
شرکت، نمایندگی شرکت‌های تجاری کوچک یا متوسط De firma specialiseert zich in duurzame energie. این شرکت در زمینه انرژی پایدار تخصص دارد
70
De onderneming
بیزینس، شرکت، کسب و کار شرکت Het opstarten van een nieuwe onderneming brengt altijd risico’s met zich mee. راه‌اندازی یک کسب‌وکار جدید همیشه با ریسک‌هایی همراه است
71
opstarten
راه اندازی
72
De zaak
تجارت، کسب و کار، موضوع، پرونده Mijn ouders hebben een kleine zaak in de stad. والدینم یک کسب‌وکار کوچک در شهر دارند • Dit is een belangrijke zaak. (این یک موضوع مهم است.) • De advocaat werkt aan een moeilijke zaak. (وکیل روی یک پرونده سخت کار می‌کند.)
73
Het bedrijf
شرکت Het bedrijf heeft een nieuw product op de markt gebracht. شرکت یک محصول جدید به بازار عرضه کرده است
74
Het strand
ساحل We gaan morgen naar het strand als het mooi weer is. اگر هوا خوب باشد، فردا به ساحل می‌رویم
75
De boulevard
بلوار ، خیابان پهن Op de boulevard kun je heerlijk wandelen en winkelen. می‌توانی در بلوار به‌خوبی قدم بزنی و خرید کنی
76
De boerenkool
سبزی زمستانی هلندی n de winter eten Nederlanders vaak boerenkool met worst. هلندی‌ها در زمستان اغلب کلم‌برگ با سوسیس می‌خورند یک نوع سبزی زمستانی است که در غذاهای سنتی هلند، به‌ویژه در کنار سوسیس، استفاده می‌شود
77
bijzonder
خاص
78
Orgaan
عضو بدن / سازمان یا نهاد De lever is een belangrijk orgaan in het menselijk lichaam. (کبد یک عضو مهم در بدن انسان است. De Europese Unie is een belangrijk orgaan voor internationale samenwerking. (اتحادیه اروپا یک نهاد مهم برای همکاری‌های بین‌المللی است.
79
Verkeerd
اشتباه / غلط Ik heb het verkeerde nummer gebeld. (من شماره اشتباهی را گرفتم.
80
Saai
خسته‌کننده / کسل‌کننده Deze film is echt saai, ik val bijna in slaap. (این فیلم واقعاً خسته‌کننده است، تقریباً خوابم برد.
81
De kring
حلقه / دایره We zitten in een kring tijdens de vergadering. (ما در یک دایره در جلسه نشسته‌ایم.
82
Invalide
معلول / ناتوان جسمی Hij heeft een invalide parkeerkaart. (او کارت پارکینگ معلولین دارد.
83
Irritant
آزاردهنده / اعصاب‌خردکن Het is zo irritant als mensen niet luisteren. (خیلی اعصاب‌خردکن است وقتی مردم گوش نمی‌دهند.
84
Ergelijk
آزاردهنده / رنج‌آور Het is ergelijk hoe langzaam de bus rijdt. (خیلی آزاردهنده است که اتوبوس این‌قدر آهسته حرکت می‌کند.
85
Overburen
همسایه های روبه رو Onze overburen zijn erg vriendelijk en behulpzaam. (همسایه‌های روبه‌روی ما خیلی مهربان و کمک‌رسان هستند.
86
De kroeg
بار / میخانه Zullen we vanavond naar de kroeg gaan? (امشب بریم به بار؟
87
Tegenover
روبه‌روی / مقابل Het park ligt tegenover het ziekenhuis. (پارک روبه‌روی بیمارستان قرار دارد.
88
Overkant
آن طرف / طرف دیگر De supermarkt is aan de overkant van de straat. (سوپرمارکت در آن طرف خیابان است.
89
Behulpzaam
کمک‌رسان / یاری‌دهنده / مفید De leraar is altijd behulpzaam bij het maken van huiswerk. (معلم همیشه در انجام تکالیف کمک‌رسان است. Tijdens de vergadering was iedereen behulpzaam bij het oplossen van de problemen. (در طول جلسه، همه در حل مشکلات کمک‌رسان بودند.)
90
Vergadering
جلسه / نشست De vergadering begint om tien uur in de ochtend. (جلسه ساعت ده صبح شروع می‌شود. Tijdens de vergadering was iedereen behulpzaam bij het oplossen van de problemen. (در طول جلسه، همه در حل مشکلات کمک‌رسان بودند.)
91
Kust
ساحل We brengen onze vakantie door aan de kust. (تعطیلاتمان را در کنار ساحل می‌گذرانیم.) توضیح: به مناطق کنار دریا یا اقیانوس اشاره دارد
92
Rolstoel
ویلچر Hij gebruikt een rolstoel na zijn ongeluk. (او بعد از تصادف از ویلچر استفاده می‌کند.
93
Kampioen
قهرمان Zij is de kampioen van het toernooi geworden. (او قهرمان مسابقات شد.
94
Competitie
رقابت / لیگ Onze voetbalclub speelt in een sterke competitie. (باشگاه فوتبال ما در یک لیگ قوی بازی می‌کند.
95
Al
همه، تمام/ حتی/ زودتر، پیش از این 1. همه / تمام • مثال: Ik heb al gegeten. (من قبلاً غذا خورده‌ام.) • توضیح: در اینجا al به معنای “قبلاً” است و نشان می‌دهد که کاری در گذشته انجام شده است. 2. حتی • مثال: Al de kinderen waren aanwezig. (حتی تمام بچه‌ها حضور داشتند.) • توضیح: در اینجا al به معنای “حتی” است، که نشان می‌دهد همه افراد یا چیزها شامل گروه خاصی هستند. 3. زودتر / پیش از این • مثال: Hij is al weg. (او قبلاً رفته است. 1. برای اشاره به “قبلاً” یا “پیش‌تر” (زمان گذشته) • Ik ben al naar de winkel geweest. (من قبلاً به فروشگاه رفته بودم.) • Ze heeft al gegeten. (او قبلاً غذا خورده است.) • We zijn al vertrokken. (ما قبلاً راه افتاده‌ایم.) 2. برای اشاره به “تمام” یا “همه” • Al mijn vrienden komen naar het feest. (تمام دوستانم به مهمانی می‌آیند.) • De kinderen zijn al klaar met hun huiswerk. (بچه‌ها تمام کارهای خانه‌شان را کرده‌اند.) • Al het eten is op. (تمام غذا تمام شده است.) 3. برای تاکید بر “حتی” • Al mijn collega’s waren verbaasd. (حتی تمام همکارانم شگفت‌زده بودند.) • Ze heeft al de moeilijkste vragen beantwoord. (او حتی سخت‌ترین سوالات را پاسخ داده است.) 4. برای اشاره به زمان “زودتر” یا “هنوز” (در جملات منفی) • Hij heeft het al niet gedaan. (او هنوز این کار را انجام نداده است.) • De trein is al vertrokken. (قطار قبلاً حرکت کرده است.) • Ik heb al geen tijd meer. (من دیگر وقت ندارم.) 5. برای استفاده در جملات سوالی، اشاره به “آیا” • Heb je al gegeten? (آیا قبلاً غذا خورده‌ای؟) • Is het al tijd om te gaan? (آیا وقت رفتن شده است؟) • Is hij al klaar? (آیا او تمام کرده است؟) 6. برای معنای “در حال حاضر” یا “اکنون” در برخی مواقع • Ze woont al jaren in Amsterdam. (او سال‌هاست که در آمستردام زندگی می‌کند.) • We wachten al op jou. (ما در حال حاضر منتظر تو هستیم.
96
insgelijks
*"همچنین"* یا *"همچنین برای شما"* این واژه مشابه واژه‌های *"you too"* یا *"likewise"* در زبان انگلیسی است. مثال‌های کاربردی: 1. *"Fijne dag!"* (روز خوبی داشته باشی!) - *"Insgelijks!"* (همچنین!) 2. *"Gelukkige verjaardag!"* (تولدت مبارک!) - *"Insgelijks!"* (تولدت مبارک برای شما هم!) مثال‌ها: 1. *A*: *"Gezondheid!"* (صحت و سلامت!) *B*: *"Insgelijks!"* (همچنین برای شما!) 2. *A*: *"Fijne avond!"* (شب خوبی داشته باشی!) *B*: *"Insgelijks!"* (همچنین برای شما!) 3. *A*: *"Veel plezier!"* (لذت ببر!) *B*: *"Insgelijks!"* (همچنین برای شما!) 4. *A*: *"Veel geluk!"* (برای تو آرزوی موفقیت دارم!) *B*: *"Insgelijks!"* (همچنین برای شما!) 5. *A*: *"Jij ook een mooie dag!"* (برای تو هم یک روز خوب آرزو می‌کنم!) *B*: *"Insgelijks!"* (همچنین برای شما!) 6. *A*: *"Fijne weekend!"* (آخر هفته خوبی داشته باشی!) *B*: *"Insgelijks!"* (همچنین برای شما!) 7. *A*: *"Rustige nacht!"* (شب آرامی داشته باشی!) *B*: *"Insgelijks!"* (همچنین برای شما!)
97
Brandweer
آتش نشانی 1. De brandweer kwam snel aan om het vuur te blussen. آتش‌نشانی به‌سرعت رسید تا آتش را خاموش کند. 2. Bel 112 als je de brandweer nodig hebt. اگر به آتش‌نشانی نیاز داری، با ۱۱۲ تماس بگیر. 3. De brandweerman redde de kat uit de boom. آتش‌نشان گربه را از روی درخت نجات داد
98
brandende
در حال سوختن، سوزان به عنوان اسم در این حالت، “brandende” به‌عنوان اسم استفاده می‌شود، معمولاً با “de” یا “het” می‌آید و به چیزی که در حال سوختن است اشاره می‌کند 1. De brandende was van ver te zien. سوختگی (چیز در حال سوختن) از دور قابل مشاهده بود. 2. De brandende in het huis veroorzaakte veel rook. آتش‌سوزی در خانه باعث ایجاد دود زیادی شد. ۲. مثال‌های “Brandende” به‌عنوان صفت (Bijvoeglijk naamwoord) در این حالت، “brandende” یک ویژگی از یک اسم را توصیف می‌کند. 1. De brandende kaars stond op tafel. شمع سوزان روی میز قرار داشت. 2. Hij had een brandende pijn in zijn arm. او دردی سوزان در بازویش داشت. 3. De brandende zon maakte de dag extreem heet. خورشید سوزان روز را به‌شدت گرم کرده بود 1. Hij keek naar de brandende kaars op tafel. او به شمع در حال سوختن روی میز نگاه کرد. 2. Ze had een brandende pijn in haar knie. او در زانویش یک درد سوزان داشت. 3. De brandende zon maakte het erg warm. خورشید سوزان هوا را خیلی گرم کرده بود
99
Brandende
درحال سوختن، سوزان به عنوان صفت در این حالت، “brandende” یک ویژگی از یک اسم را توصیف می‌کند. 1. De brandende kaars stond op tafel. شمع سوزان روی میز قرار داشت. 2. Hij had een brandende pijn in zijn arm. او دردی سوزان در بازویش داشت. 3. De brandende zon maakte de dag extreem heet. خورشید سوزان روز را به‌شدت گرم کرده بود
100
drugs
مواد مخدر داروها (medicijnen): برای اشاره به داروهای تجویزی و درمانی. 2. مواد مخدر (drugs): برای اشاره به مواد غیرقانونی مانند کوکائین یا هروئین. مثال‌ها: ✅ داروها (medicijnen): • فارسی: “پزشک داروهایی برای درد تجویز کرد.” • هلندی: “De dokter heeft medicijnen voorgeschreven tegen de pijn.” ✅ مواد مخدر (drugs): • فارسی: “او به جرم داشتن مواد مخدر دستگیر شد.” • هلندی: “Hij werd gearresteerd voor het bezit van drugs.”
101
drugsbaas
رئیس باند قاچاق، سلطان مواد مخدر ✅ فارسی: “پلیس موفق شد یک سلطان مواد مخدر را دستگیر کند.” ✅ هلندی: “De politie is erin geslaagd een drugsbaas te arresteren