Health Flashcards
(150 cards)
1
Q
cough
A
سرفه کردن
2
Q
sneeze
A
عطسه کردن
3
Q
runny nose
A
آبریزش بینی
4
Q
feel nauseous
A
حالت تهوع داشتن
5
Q
sore
A
زحم -جراحت
6
Q
throat
A
گلو
7
Q
sore throat
A
گلو درد
8
Q
fever
A
تب
9
Q
bruise
A
کبود شدگی، تباره، ضغطه، ضرب، کوبیدن، زدن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن
10
Q
swollen
A
ورم کرده، مغرور، متورم، اماس کرده
11
Q
bleeding
A
خون ریزی
12
Q
knee
A
زانو
13
Q
wounded
A
مجروح، جریحه دار
14
Q
elbow
A
آرنج
15
Q
sprained
A
پیچ خوردگی قسمتی از بدن مثل پا
16
Q
ankle
A
مچ پا
17
Q
sprained ankle
A
پیچ خوردگی مچ پا
18
Q
slip
A
لیز خوردن، لغزیدن
19
Q
bang
A
کوبیدن
20
Q
dizzy
A
گیج شدن
21
Q
feel dizzy
A
سرگیجه
22
Q
faint
A
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن
23
Q
conscious
A
هوشیار، ملتفت، باخبر، اگاه، وارد، بهوش
24
Q
quite
A
واقعا، تماما، کاملا، بکلی
25
swell
ورم کردن،متورم شدن
26
suffer
تحمل کردن، متحمل شدن، رنج بردن
27
deprivation
محرومیت
28
sleep deprivation
اختلال خواب
29
tight schedule
برنامه فشرده
30
astronaut
فضانورد
31
to suffer from sleep deprivation
رنج بردن از اختلال خواب
31
to suffer from sleep deprivation
رنج بردن از اختلال خواب
32
boost
تقویت کردن
| ترقی دادن
33
catch up on sleep
خوابیدن
| به خواب رفتن
34
stamina
استقامت
| مقاومت
35
to catch up on
کمبود یا عقب افتادگی در چیزی را جبران کردن
36
physical stamina
قوای جسمی
37
likely to
احتمالا، مطمئنا
38
suffer from health problem
از مشکلات سلامتی رنج بردن
39
to stay up through the night
کل شب را بیدار ماندن
40
vital
اساسی، حیاتی، واجب، وابسته بزندگی
41
well-being
سلامت و آرامش
| تندرستی
42
on a regular basis
به طور منظم، شسته و رفته، با نظم و ترتیب
43
otherwise
وگرنه
| درغیراینصورت
44
as well
همچنین
بعلاوه
بهمان درجه
45
nutrient
ماده مغذی، ماده مقوی از لحاظ غذایی، مغذی
46
strikes me
| It strikes me that
وقتی میخواهیم بگیم که موضوعی را میدانیم و از آن آگاهیم.
| برام جالبه که
47
nutritious
مغذی
48
indigestion
سوء هاضمه، بد گواری، دیر هضمی، رودل
49
nonetheless
با اینحال، بااین وجود، با اینحال
50
tiring
خسته کننده
51
indoor
داخلی، خانگی، درونی، زیر سقف
52
convenient
مناسب، راحت، راه دست
53
tedious
خسته کننده، کسل کننده، ناراضی
54
the other day
چند روز(شب) پیش
55
lead to
منجر شدن به
56
tend
گرایش- تمایل
57
tend to
ex : There are also private health centers but they tend to be generally more expensive.
اغلب
58
revenue
درآمد
سرانه
سود سهام
59
devote
اختصاص دادن
| وقف کردن
60
privilege
امتیاز
| دارای امتیاز یا حق ویژه
61
underprivilege
درمضیقه
تنگدست
محروم
62
as far as
1- تا آنجایی که
| 2- تا، تا فاصله ای که، تاانجاکه
63
health conscious
کسی که نسبت به سلامت تغذیه و سبک زندگیش آگاه و مراقبه
64
sedentary
نشسته
غیرمتحرک
غیر مهاجر
65
the way I see it
از نگاه من ، از دیدگاه من
66
consequence
پیامد
نتیجه
عاقبت
67
first hand
از نزدیک
68
unconsciously
ناخوداگاه
| ناآگاهانه
69
examine
امتحان کردن
| آزمون کردن
70
serve
بکار رفتم
| بدرد خوردن
71
sensible
محسوس، بارز، لامسهای
72
undoubtedly
مسلما
73
likelihood
احتمال
74
besides
کنار، بعلاوه، در کنار، گذشته از این، وانگهی، باضافه، در جوار، از پهلو، از جلو، سوا، سوای، غیر، غیر از
75
to a certain extent
تا اندازه ای، به مقدار معینی
76
emphasis
تاکید، تکیهء صدا، قوت، ضربه، اهمیت، تکیه
77
nationwide
ملی، سرتاسری، وابسته به همه ی ملت یا کشور، در سرتاسر کشور
77
nationwide
ملی، سرتاسری، وابسته به همه ی ملت یا کشور، در سرتاسر کشور
78
urgently
باصرار، مصرانه، بفوریت، با فوریت، بطورضرور
79
blue collar worker
میشه کارگر
| ولی White - collar میشه: کارمند
80
opt
انتخاب کردن، برگزیدن
81
dietary
مربوط به رژیم غذایی
82
pupil
دانش آموز
83
poor eating habits
عادت های غذایی غلط
84
to indulge in sth
در چیزی زیاده روی کردن
85
to eat balanced diet
رژیم غذایی صحیح داشتن
86
sensible
معقول
87
sensible eating plan
عادت غذایی معقول
88
intake
مصرف
| میزان مصرف
89
intake
مصرف
| میزان مصرف
90
obesity
اضافه وزن
| چاقی بیش از حد
91
obese
چاق
| فربه
92
fatty food
غذای چرب
93
spinal
نخاغی
| وابسته به پشت
94
heredity
وراثت
95
twist
پیچ خوردن
| پیچاندن
96
heal
شفاء دادن، التیام دادن، خوب کردن
97
on second thought
پس از تفکر مجدد (درباره ی چیزی)
98
apparently
ظاهرا
99
the downsides
جنبه های منفی
100
outweigh
ارجح تر بودن
101
excess
زیادی
| فزونی
102
stroke
سکته مغزی
103
Proper nutrition
| Eating a balanced diet led to proper nutrition and better physical health.
تغذیه مناسب
104
soaking wet
| I got soaking wet and caught a cold.
خیلی خیس
| موش آب کشیده
105
flu
آنفولانزا
106
catch a chill
چاییدن
| سرماخوردن
107
pneumonia
ذات الریه، سینه پهلو، التهاب ریه
108
Contract a disease
ابتلا به بیماری
109
lung
ریه
110
breast
سینه
| پستان
111
arthritis
| develop arthritis
آرتروز، ورم مفاصل، اماس مفصل
112
Alzheimer's disease
| develop Alzheimer's disease
بیماری آلزایمر
113
asthma
| suffer from asthma
آسم
114
hay fever
| suffer from hay fever
تب یونجه
115
suffer from backache
رنج بردن از کمردرد
115
suffer from backache
رنج بردن از کمردرد
116
diarrhoea
diarrhea
have an attack of diarrhea
اسهال
117
be diagnosed with
تشخیص داده شده
118
sustain
تحمل کردن
| رنج بردن
119
vigorous
قوی، شدید، نیرومند، زورمند
120
stick
چسبیدن
121
sickness
مریضی
122
excruciating
(موجب درد شدید روحی یا جسمی) جانفرسا، طاقت فرسا، جانگداز، بی تابگر، شدید، بسیار، حاد
123
unbearable
طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تاب ناپذیر
124
incurable
علاج ناپذیر
125
cure
علاج
سالم کردن
شفا دادن
126
annoy
رنجاندن
| عذاب دادن
127
ailment
بیماری مزمن
128
trivial
بی اهمیت
| ناچیز
129
life-threatening
کشنده
130
intensely
زیاد، سخت، شدیدا، بشدت، جدا، بطور جدی
131
dull ache
درد مبهم
132
prescribe
تجویز کردن
| نسخه نوشتن
133
relieve
کم کردن
تسکین دادن
تسلی دادن
134
alleviate
آرام کردن
کم کردن
سبک کردن
135
splitting headache
سردرد وحشتناک
136
enthusiast
علاقه مند
137
out of breath
از نفس افتادن
138
flabby
چاق
| شکم گنده
139
weight training
وزنه زدن
140
How come?
چی شده که
| چطور شده که
141
drastic
اساسی
| بنیادی
142
stay off
فاصله گرفتن
| ترک کردن
143
takeaways
غذای آماده
144
doubt
شک و تردید
145
sweet tooth
دوستار شیرینی
146
resist
مقاومت کردن
| ایستادگی کردن
147
in advance
از قبل
| از پیش