Ordi 17th Flashcards
(70 cards)
1
Q
retrieval
A
بازیابی
2
Q
commission
A
ماموریت دادن،کمیسیون،گماشتن
3
Q
jargon
A
زبان فنی،اصطلاحات
4
Q
revelation
A
وحی،آشکار سازی،الهام
5
Q
narrative
A
حکایت،روایت،داستان
6
Q
although
A
بااینکه،اگرچه
7
Q
haste
A
عجله،شتاب
8
Q
predecessor
A
متصدی پیشین،جد
9
Q
resonate
A
تشدید کردن
10
Q
ambiguity
A
سخن مشکوک،ابهام
11
Q
assess
A
براورد کردن،ارزیابی کردن،تعیین کردن
12
Q
gross
A
بزرگ کردن،جمع کردن
13
Q
by far
A
بسیار،بمراتب
14
Q
overtake
A
سبقت گرفتن بر،رسیدن به،رد شدن از
15
Q
tendency
A
گرایش،تمایل،میل
16
Q
dictatorial
A
استبدادی،دیکتاتوری،مربوط به دیکتاتور
17
Q
fascist
A
فاشیست
18
Q
frustrate
A
هیچ کردن،باطل کردن،عقیم کردن،فکر کسی را خراب کردن
19
Q
proceed
A
اقدام کردن،پیش رفتن
20
Q
lawsuit
A
دادخواهی،طرح دعوی در دادگاه
21
Q
proceeds
A
عایدات،وصولی
22
Q
proceedings
A
اقدامات،عملیات
23
Q
appoint
A
منصوب کردن،گماشتن،معین کردن
24
Q
shareholder
A
سهیم،سهم دار،صاحب سهم
25
directory
فهرست راهنما،کتاب راهنما
26
populate
دارای جمعیت کردن،مسکون کردن
27
peasant
دهاتی،رعیت،روستایی،کشاورز
28
colony
مستعمره،مستملکات،جرگه
29
valuation
ارزیابی،بها،ارزشگذاری
30
executive
اجرایی،جامع،مجری
31
itch
خارش،جرب،خارش کردن،خاریدن
32
bruise
ضرب،کبودشدگی
33
take over
تحویل گرفتن،به عهده گرفتن،مسلط شدن
34
turn over
ورق زدن(leaf)،برگرداندن،وارونه کردن
35
kettle
کتری
36
sin
گناه،گناه ورزیدن
37
problematic
غامض،گیج کننده
38
approve
تصویب کردن،موافقت کردن
39
inquire
پرسیدن،تحقیق کردن،پرسش کردن
40
emerge
آشکار شدن،پیدایش
41
hinder
مانع شدن،واقع در عقب
42
deceive
گول زدن،فریب دادن،فریفتن
43
suggestive
اشاره کننده،پیشنهاد کردنی
44
memorable
جالب،هائز اهمیت،یادآوردنی
45
so far
عجالتا،تا اینجا،تا کنون
46
wander
سرگردان بودن
47
stitch
بخیه زدن،کوک،بخیه
48
wound
زخم،جراحت
49
lung
جگر سفید،ریه
50
vein
ورید،رگ
51
nasty
تند و زننده،زشت
52
psychiatrist
روانپزشک
53
providing
مشروط بر اینکه
on condition that
as long as
so long as
54
cut down
تقلیل دادن،خرد کردن
55
scoop
خبر داغ دست اول،ملاقه،چمچه
56
distribute
توزیع کردن،پخش کردن
57
launch
به آب انداختن،پرتاب کردن،راه انداختن،شروع کردن
58
restructure
با سازمان کردن،دگرگون کردن
59
scatter
پراکنده کردن،متفرق کردن
60
windmill
آسیاب بادی،آسیاب وار چرخیدن
61
expose
در معرض گذاشتن،نمایش دادن،نمایاندن
62
tap
شیر آب،از شیر آب جاری کردن،قلاویز،ضربت آهسته،آهسته زدن
63
transparent
روشن،شفاف،پشت نما
64
laid-back
relaxed, calm, unhurried; easygoing, worry-free
65
cosmopolitan
وابسته به همه جهان، بينالمللي
66
dormitory
خوابگاه، شبانه روزي (مثل سربازخانه، مدرسه وغيره
67
suburb
حومه شهر، برون شهر
68
Megalopolis
شهر بسيار بزرگ، بزرگ شهر
69
urban
شهري، مدني، اهل شهر، شهر نشين
70
inhabitant
ساكن، اهل، مقيم، زيست كننده در