words Flashcards
(16 cards)
standout
ترجمه فارسی: برجسته، متمایز، چشمگیر
مثال در جمله انگلیسی:
She was the standout player on the team because of her incredible skills.
(او بهخاطر مهارتهای فوقالعادهاش بازیکن برجسته تیم بود.)
journey
ترجمه فارسی: سفر، مسافرت، مسیر
مثال در جمله انگلیسی:
Our journey across the country took two weeks and was full of amazing experiences.
(سفر ما در سراسر کشور دو هفته طول کشید و پر از تجربههای شگفتانگیز بود.)
deployment
ترجمه فارسی: استقرار، بهکارگیری، مستقر کردن
مثال در جمله انگلیسی:
The deployment of new software improved the company’s productivity significantly.
(استقرار نرمافزار جدید به طور قابل توجهی بهرهوری شرکت را افزایش داد.)
stunning
ترجمه فارسی: خیرهکننده، بسیار زیبا یا جذاب، حیرتآور
مثال در جمله انگلیسی:
The view from the mountaintop was absolutely stunning.
(نمای قله کوه کاملاً خیرهکننده بود.)
robustness
ترجمه فارسی: استحکام، قدرت، مقاومت، دوام
مثال در جمله انگلیسی:
The robustness of the new phone model makes it resistant to drops and water damage.
(استحکام مدل جدید گوشی باعث میشود در برابر افتادن و آسیب آب مقاوم باشد.)
seamlessly
ترجمه فارسی: بدون درز، یکپارچه، بدون وقفه یا مشکل
مثال در جمله انگلیسی:
The app integrates seamlessly with your existing software, making everything easier to manage.
(این اپلیکیشن بهصورت یکپارچه با نرمافزارهای فعلی شما ادغام میشود و همه چیز را آسانتر میکند.)
adapt
ترجمه فارسی: وفق دادن، سازگار شدن، تطبیق دادن
مثال در جمله انگلیسی:
Animals have to adapt to their environments to survive.
(حیوانات باید برای بقا با محیطهای خود سازگار شوند.)
ensuring
ترجمه فارسی: تضمین کردن، مطمئن شدن، فراهم کردن
مثال در جمله انگلیسی:
The manager is responsible for ensuring that the project meets its deadline.
(مدیر مسئول تضمین این است که پروژه به موعد مقرر برسد.)
flawless
ترجمه فارسی: بیعیب و نقص، بدون خطا
مثال در جمله انگلیسی:
She gave a flawless performance in the play.
(او اجرای بیعیب و نقصی در نمایش داشت.)
effortless
معنی فارسی: بدون زحمت، آسان، بیدردسر
🔹 مثال در جمله:
She danced with such grace that it looked completely effortless.
او با چنان ظرافتی میرقصید که کاملاً بدون زحمت به نظر میرسید.
invitation
معنی فارسی: دعوتنامه، دعوت
🔹 مثال در جمله:
I received an invitation to her wedding next month.
من یک دعوتنامه برای مراسم عروسی او در ماه آینده دریافت کردم.
seasoned
معنی فارسی: باتجربه، کارکشته — (در مورد غذا) مزهدار شده، چاشنیزده
🔹 مثال در جمله (معنی باتجربه):
He’s a seasoned programmer with over 10 years of experience.
او یک برنامهنویس باتجربه با بیش از ۱۰ سال سابقه است.
🔹 مثال در جمله (معنی مزهدار شده):
The chicken was perfectly seasoned with herbs and spices.
مرغ با ادویهها و سبزیجات کاملاً مزهدار شده بود.
newcomer
معنی فارسی: تازهوارد، شخص جدید
🔹 مثال در جمله:
As a newcomer to the city, she found it hard to make friends at first.
به عنوان یک تازهوارد به شهر، در ابتدا پیدا کردن دوست برایش سخت بود.
eager
معنی فارسی: مشتاق، پر اشتیاق، علاقهمند
🔹 مثال در جمله:
The students were eager to learn about the new project.
دانشآموزان مشتاق بودند درباره پروژه جدید یاد بگیرند.
whole
معنی فارسی: تمام، کامل، سراسر
🔹 مثال در جمله:
He ate the whole pizza by himself!
او تمام پیتزا را بهتنهایی خورد!