درس هفتم Flashcards
(27 cards)
بدان که از جملۀ نامهای حُسن یکی جمال است و یکی کمال. و هر چه موجودند از روحانی و جسمانی، طالب کمال اند
آگاه باش که یکی از نامهای نیکویی، زیبایی و یکی سرآمد بودن و رسیدن به تعالی است. و همه موجودات، اعم از ملکوتی و مادی (زمینی)، خواهان رسیدن به کمال و تعالیاند
مفهوم: کمالجویی در سرشت همه موجودات است
هیچ کس نبینی که او را به جمال میلی نباشد؛ پس چون نیک اندیشه کنی، همه طالبِ حُسن اند و در آن میکوشند که خود را به حُسن رسانند
معنی: هیچ موجودی را نمیبینی که به زیبایی تمايلی نداشته باشد؛ پس اگر خوب فکر کنی، درمییابی که همه موجودات به دنبال رسیدن به حسناند و تلاش میکنند که خود را به حسن برسانند.
مفهوم: زیباییدوستی و جمالپرستی همه موجودات
و به حُسن که مطلوبِ همه است دشوار میتوان رسیدن؛ زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود؛ الّا به واسطۀ عشق
معنی: [البته] رسیدن به حسن که مقصود و هدف همه است، دشوار است؛ زیرا رسیدن به حسن تنها به وسیله عشق امکانپذیر است
مفهوم: ۱.دستیابی به حسن دشوار است
۲.عشق کلید رسیدن به حسن است
و عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید.
معنی: عشق هر کسی را نمیپذیرد و در هر جایی (دلی) اقامت نمیکند و به هرکسی چهرهاش را نشان نمیدهد
مفهوم: هر کسی شایستگی درک عشق را ندارد
محبّت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند. و عشق خاص تر از محبّت است؛ زیرا که همه عشقی محبّت باشد؛ امّا همه محبّتی عشق نباشد
دوست داشتن وقتی به اوج خود میرسد، ان را عشق مینامند. پس عشق والاتر از دوست داشتن است؛ زیرا همه عشقها نوعی دوست داشتناند ولی همه دوستیها عشق نیستند
مفهوم: برتری عشق بر محبت
و محبّت خاص تر از معرفت است؛ زیرا که همه محبّتی معرفت باشد؛ امّا همه معرفتی محبّت نباشد
معنی: و دوست داشتن و محبت والاتر از معرفت و شناخت است؛ زیرا همه دوستیها نوعی شناختاند اما هر شناختی دوستی و محلت نیست
مفهوم: برتری محبت بر معرفت
پس اوّل پایه، معرفت است و دوم پایه، محبّت و سیُم پایه، عشق. و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازد.
پس پله اول سیر و سلوک عارفانه شناخت است و پله دوم محبت و پله سوم عشق است. پس برای رسیدن به عالم عشق، که بالاترین درجه از سیر و سلوک است، باید از پله های نردبان معرفت و محبت بالا رفت
مفهوم: معرفت و محبت نردبان رسیدن به عشق است
در عشق قدم نهادن کسی را مسلمّ شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند
معنی: قدمنهادن در راه عشق برای کسی امکانپذیر و قطعی است که دلبسته خواهشهای نفسانی نباشد و وجود مادی خود را ترک کند و عشق را بر نفس خود ترجیح دهد
مفهوم: لزوم ترک وجود مادی و خود نفسانی در راه عشق
عشق، آتش است، هر جا که باشد، جز او رخت، دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و به رنگ خود گرداند.
معنی: عشق همچون آتش است، هرجا و در هر دلی که باشد بهجز او چیز دیگری در آنجا اقامت نمیکند. به هرجا و هر دل که میرسد، میسوزاند و آن را با خود همرنگ میگرداند
مفهوم: گدازندگی، انحصارطلبی،ویرانگری و غلبه عشق
در عشق کسی قدم نهد کِش جان نیست
با جان بودن به عشق در سامان نیست
معنی: کسی میتواند در راه عشق قدم بگذارد که هستی و وجود مادی خود را رها کرده باشد. دلبستگی به وجود مادی خود در مسیر عشق میسر و سزاوار نیست
مفهوم: ۱.ضرورت ترک تعلقات مادی در راه عشق
۲.پاکبازی عاشق
ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است، و لابد هر چه به واسطۀ آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طالبان
ای دوست! به خدا رسیدن واجب و ضروری است؛ پس به ناچار از دیدگاه جویندگان حق، داشتن هر چیزی که وسیله رسیدن به خدا باشد، واجب است
مفهوم: ضرورت نزدیکی به خداوند و فراهم کردن زمینههای آن
عشق، بنده را به خدا برساند؛ پس عشق از بهر این معنی، فرضِ راه آمد
معنی: عشق انسان را به خدا میرساند؛ پس به همین دلیل عشق در راه رسیدن به واحب شد
مفهوم: عشق لازمه رسیدن به خداست
کار طالب آن است که در خود جز عشق نطلبد
معنی: وظیفه جوینده حق آن است که در وجود خود فقط عشق بخواهد
مفهوم: بیتعلقی عاشق حقیقی
وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! حیات از عشق میشناس و مَمات بی عشق مییاب
معنی: هستی عاشق از عشق است؛ بدون عشق نمیتواند زندگی کند! زندگی واقعی را در عشقورزی بدان و مرگ را در بیخبری از عشق
مفهوم: ۱.هستی و حیات عاشق به عشق است
۲.حیاتبخشی عشق
سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقلها افزون آید.
معنی: ديوانگی عشق از زیرکی درک دنیای مادی ارزشمندتر است. دیوانگی عشق بر همه عقلها برتری دارد
مفهوم: برتری عشق بر عقل مادی
هر که عاشق نیست، خودبین و پرکین باشد، و خودرای بود. عاشقی بی خودی و بی رایی باشد.
معنی: هرکسی که عاشق نباشد، خودخواه، ستیزهجو و تکرو میشود. نشانه عاشق حقیقی ازخودرستگی (رهایی از خواهشهای نفسانی) و رهایی از اندیشههای خودخواهانه است
مفهوم: تقابل عشق و خودبینی
در عالم پیر هر کجا برنایی است
عاشق بادا که عشق خوش سودایی است
معنی:[ای کاش] در این دنیای کهن هر کجا جوانی هست، عاشق باشد؛ زیرا که عشق دیوانگی زیبایی است(عشق معامله سودمندی است)
مفهوم: ۱.طلب عشق برای هر انسانی
۲.ارزشمندی عشق
ای عزیز، پروانه، قوت از عشق آتش خورد، بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان آتش بیند؛
ای دوست! پروانه(عاشق) از آتش(عشق) روزی میخورد، بدون آتش(عشق) آرام و قرار ندارد و وقتی به درون آتش میرود، وجود مادیاش فنا میشود و دیگر وجود ندارد. تا جایی که آتش عشق او را به مقامی میرساند که همه جهان را آتش(عشق) میپندارد
مفهوم: ۱.روزی عاشق عشق است
۲.بیقراری و از خودبیخود شدن
چون به آتش رسد، خود را بر میان زند. خود نداند فرقی کردن میان آتش و غیر آتش، چرا؟ زیرا که عشق، همه خود آتش است.
معنی: [پروانه] وقتی به آنش میرسد، خود را به درون آتش میزند(فنا شدن در عشق) دیگر تفاوتی بین آتش و غیر آتش نمیداند، چرا؟ زیرا عشق، سراسر مانند آتش همهجا را فرا میگیرد
مفهوم: ۱.فنا شدن عاشق در عشق
۲.جانفشانی عاشقانه
این حدیث را گوش دار که مصطفی علیه السّلام گفت: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» گفت: «او بندۀ خود را عاشق خود کند، آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید: تو عاشق و محبِّ مایی، و ما معشوق و حبیب توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».
معنی: به این سخن پیامبر دقت کن که فرمود:”وقتی خدا بنداهای را دوست داشته باشد، او را عاشق خود میکند و خود نیز عاشق او میشود؛ پس به بنده میگوید: ای بنده من، تو عاشق و دوستدار منی و من معشوق و محبوب تو، چه بخواهی، چه نخواهی”
مفهوم: ۱.عشقورزی خدا به انسان
۲.بیاختیاری عاشق در عشق
بیم آن است کز غم عشقت
سر بر آرد دلم به شیدایی
معنی: ترسم از آن است که از غم عشقت، سراپای وجودم به دیپانگی و شوریدگی مشهور شود
مفهوم: شیدایی و شوریدگی عاشق
درد هرکس را که بینی در حقیقت چاره دارد
من ز عشقت با همه دردی که دارم ناگریزم
معنی: درد هرکسی را که میبینی، حقیقتا درمانی دارد اما من ناچارم که درد عشقت را همواره تحمل کنم
مفهوم: ۱.درمانناپذیری درد عشق
۲.ناگزیری از عشق
ببین آخر که آن پروانهٔ خوش
چگونه میزند خود را به آتش
چو از شمعی رسد پروانه را نور
درآید پرزنان پروانه از دور
معنی: ببین که سرانجام، آن پروانه عاشق و زیبا چگونه به میان آتش میرود. همین که نوری از شمع(معشوق) به پروانه میرسد، پروازکنان از دوردست خود را به شمع میرساند
مفهوم: ۱.پاکبازی و فنا شدن عاشق در عشق
۲.اشتیاق فراوان عاشق به وصال معشوق
صبر بر داغِ دل سوخته باید چون شمع
لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست
معنی: به دست آوردن لیاقت حضور در ضیافت عشق تو کار سادهای نیست؛ برای همین باید مانند شمع هنگام سوختن و داغ دیدن، صبور بود
مفهوم: ۱.ضرورت تحمل رنجها و صبوری در راه عشق
۲. فقط عاشقان دلسوخته شایسته عشق و وصالاند