فقه Flashcards
(11 cards)
توضیح و شرح این عبارت جناب شهید ثانی در شرح کتاب لمعه را می خواستم: «و لو نوى الوقفَ فيما يفتقر إلى القرينة وقع باطنا و دُيَّنُ بِنِيَّتِهِ لو ادعاه أو ادعى غيرَه»
جناب شهید ثانی می فرماید: اگر واقف لفظي را بر زبان جاري کرد که دلالت صريح بر وقف نداشته باشد و به عبارت ديگر اگر قرار باشد دلالت بر وقف نمايد ميبايست همراه با قرينهاي باشد، اما ايشان اين قرينه را در کلامش ذکر نکرد، آنگاه آنچه ايشان در نيت گرفته باشد و قصد کرده باشد به همان ملزم ميشود، حال اگر ادعا کرد که وقف را قصد کرده است، آنگاه وقف براي ايشان واقع ميشود و اگر ادعا کرد با جاري کردن فلان صيغه، غير وقف را قصد کرده است، همان بر ايشان لازم ميآيد. مثلاً فرض کنيد که شخصي اينطور ميگويد: «حَبَّستُ المالَ الفلاني»، و معلوم نشود که مقصود ايشان وقف بوده است يا چيز ديگري بوده است، آنگاه اگر ايشان بگويد مرادم از اين صيغه، وقف بوده است، پس وقف برايش واقع ميشود و إلا هر آنچه نيت کرده باشد، همان ميشود
مراد از تنجیز در عقود چیست؟
تنجیز در مقابل تعلیق می باشد و در عقود یا ایقاعات نباید معلق به شرط یا وصفی باشد. مراد از شرط، یعنی امری که وقوع آن محتمل است، مانند: اگر زید بیاید این جنس را به شما وقف می کنم، و مراد از وصف، یعنی امری که وقوع آن حتمی است لکن الان محقق نیست، مثل اینکه هرگاه خورشید طلوع کند، آنگاه این جنس را به شما وقف می کنم، در هر دو صورت فوق عقد واقع نمی شود، اما اگر عقد یا ایقاع، معلق به وصف یا شرطی شود که الان محقق است، مانعی از برای آن نیست، مثلاً واقف می داند که امروز جمعه است و بگوید: «اگر امروز جمعه باشد، این را به شما وقف می کنم.»
تفاوت قراض و مضاربه در چیست؟
جناب شیخ طوسی در کتاب المبسوط في فقه الإمامية، ج3، ص: 167، در خصوص قراض و مضاربه می فرمایند: این دو لفظ در اصطلاح فقه به یک معنا هستند، و مراد از آنها یعنی اینکه انسان مالی را به دیگری بدهد تا او با این مال کار کند و سپس سود آن به نسبت بین آنها تقسیم شود.
حال لغت قراض، لغت اهل حجاز است و لغت مضاربه، لغت اهل عراق است. در خصوص اشتقاق لفظ «قراض» دو احتمال بیان شده است:
احتمال اول: این واژه از قرض و به معنای قطع مشتق شده باشد، یعنی صاحب مال بخشی از سرمایه و دارایی خودش را قطع می کند و می کَنَد و به عامل می دهد تا او با این سرمایه کار کند و سود حاصله را تقسیم کنند.
احتمال دوم: این واژه از مقارضه به معنای مساوات و موازات مشتق شده باشد، که در این صورت دو معنا را افاده می کند:
معنای اول: صاحب مال، مال را می دهد و صاحب عمل، عمل را انجام می دهد، لذا بین این دو مساوات و موزانه وجود دارد، یکی کار را انجام می دهد و دیگری سرمایه را تامین می کند.
معنای دوم: هر کدام از دیگری در مقابل منفعت حاصله مساوی هستند.
تفاوت درهم و دینار چیست؟
درهم و دینار از جمله ارزهای رایج زمان پیامبر و ائمه عليهم السلام بوده است که در امور شرعی و حقوقی نیز به کار می رفته و امروزه هم در برخی از این امور استفاده می شود. دینار، سکه ای از جنس طلا و درهم از نقره بوده. دینار شرعی تقریباً 24/4 گرم و بنابر نظر برخی دیگر، تقریباً 46/4 گرم است، و هر درهم نیز برابر با نیم مثقال نقره است.
فرق قیمت و ثمن در چیست؟
این دو از دو جهت با هم فرق دارند: 1- ثمن آن چیزی است که در عقد بیع بعنوان عوض مبیع داده می شود اما قیمت هم در عقد بیع و هم غیر بیع بعنوان عوض داده می شود. 2- ثمن چیزی است که بایع و مشتری با هم مشخص می کند، حال ممکن است از مقدار واقعی آن کالا بیشتری باشد یا مساوی باشد یا کمتر باشد، اما قیمت، موافق واقع و مساوی مقدار مالیت آن عوض می باشد
مراد از تعذر و تعسر در مباحث فقهی چیست.
تعذر در جایی است که عادتا محال است، بخلاف تعسر که اگر چه محال نیست، لکن همراه با عسر و سختی و حرج می باشد.
از آنجائی که واژه «قضاء» در فقه استعمالات متفاوتی دارد، لذا جمیع معانی آن را بیان فرمائید
مرحوم میرازی قمی در کتاب قوانین خود و مقداد سیوری حلی درر کتاب نضد القواعد الفقهية على مذهب الإمامية(ص 205) پنج معنا را برای این واژه آورده اند:
معنای اول: گاهی «قضاء» به معنای فعل یا همان اداء بکار می رود، مانند: «فإذا قضیت الصلاة»[الجمعة/10] و «إذا قضیتم مناسککم» [البقرة/10]
معنای دوم: انجام دادن آن چیزی که در وقت معینش فوت شده است، این همان معنای مصطلحی است که در صورت اطلاق، منصرف به همین معنا می شود، مثلاً هرگاه شخصی به جهت خواب، در وقت معین برای نماز صبح آن را بجا نیاورد، آنگاه می بایست نماز فوت شده را بعداً قضایش را بجا بیاورد.
معنای سوم: تدارک آن چیزی که وقت معینی دارد، حال یا با شروع آن فعل، مانند: اعتکاف و یا فعلی که وجوبش فوری است مانند: حج. حال اگر شخصی این اعمال را در وقت خودش بجا نیاورد و یا عملش را فاسد و باطل کند، آنگاه می بایست مجددا آن را بجا آورد، به همین اتیان مجدد نیز قضاء گفته می شود، اگر چه نیت قضاء نمی کند. باید توجه داشت که فرق معنای دوم و سوم در این است که معنای دوم اتیان فعل در هر زمانی است که مکلف بخواهد اما معنای سوم اتیان فعل در وقت معین است و در هر زمانی نیست. مثلاً هرگاه شخص نماز صبحش قضاء شود، هر زمان که بخواهد می تواند مجددا آن را بجا آورد و نیت قضاء می کند، اما در حج واجب این چنین نیست، بلکه می بایست سال بعد آن را بجا آورد، چه اینکه نیت قضاء کرده باشد یا نکرده باشد.
معنای چهام: اتیان آن چیزی که مخالف با وضع اولیه اش می باشد، مثلاً هرگاه گفته می شود: تشهد و سجده بعد از سلام قضاء شود، این بمعنای قضاء مصطلح نیست، بلکه مراد این است که این دو را بعد از سلام نماز بجا بیاور، اگر چه حمل این معنا به معنای اول نیز امکان پذیر است.
معنای پنجم: گاهی به معنای همان معنای مصطلح بکار می رود، لکن آن چیزی که اتیان می شود غیر از ماتی به اولیه است، مثلاً هرگاه گفته می شود: «الجمعة یقضی ظهراً» یعنی هرگاه شخصی نماز جمعه را که واجب است - علی فرض وجوب- در وقتش بجا نیاورد، آنگاه می بایست آن را قضاء نماید و قضایش به اتیان نماز ظهر است.
برخی معانی دیگر را نیز اضافه کرده اند:
معنای ششم: به معنای حکم کردن است، مانند: «یقضی بالحق» أي: یحکم.
معنای هفتم: به معنای امر کردن است، مانند: «و قضی ربک أن لا تعبدوا إلا إیاه»[الإسراء/23].
معنای هشتم: به معنای خلق کردن، مانند: «فقضاهن سبع سماوات»[فصلت/12].
باید توجه داشت اگر چه برای واژه «قضاء» معانی متعددی ذکر شد، لکن امر چندان سخت نیست و در متون فقهی و سایر متون با استفاده از قرائن موجود، معنای مورد نظر فهمیده می شود، و اگر چنانچه امر مشتبه شود، همانطور که گفته شد، در صورت اطلاق، انصراف به همان معنای مصطلح - معنای دوم - دارد
مراد شهید اول از این عبارت: «قضية کل إجارة المنع من نقیضها» در کتاب الإجارة چه می باشد.
جناب شهید اول در کتاب الإجارة، دو مسأله را مطرح می کند:
مساله اول: اگر چنانچه مستأجر به اجیرش بگوید: اگر روز جمعه فلان کالا را برایم ببری، هزار دینار به تو می دهم و اگر روز شنبه ببری، پانصد درهم می دهم، یعنی بنا بر دو فرض، دو اجرت قرار بدهد، آنگاه نظر أقرب آن است که این عقد اجاره صحیح است.
مساله دوم: اگر چنانچه مستأجر به اجیرش بگوید: اگر روز جمعه فلان کالا را برایم ببری، هزار دینار به تو می دهم و اگر روز شنبه ببری، چیزی به تو نمی دهم. در این مساله، مشهور فقهاء قائل به این شده اند که چنین عقد اجاره ای باطل است.
حال جناب مصنف ذیل همین مساله دوم قولی را مطرح می کند که هیچ فقیهی قائل به آن نشده است و این قول صرفا متعلق و مختص به ایشان است و در غیر از کتاب لمعه در کتاب دیگری از مصنفات جناب شهید اول نیز ذکر نشده است. ایشان می فرماید: اقتضای هر عقد اجاره ای، منع از نقیض آن است، یعنی در غیر از مورد اجاره خاص، چیزی به اجیر تعلق نمی گیرد. مثلاً وقتی مستأجر شخصی را اجیر می کند و می گوید: این کالا را فلان روز به فلان جا ببر، مرادش این است که اگر روز دیگر این کالا را جابجا کنی، اجرتی به تو تعلق نمی گیرد و این مقتضای جمیع عقود اجاره است، حالا در ما نحن فیه نیز این چنین است. یعنی هرگاه مستأجر بگوید: اگر این کالا را روز جمعه ببری هزار درهم به تو می دهم و اگر روز شنبه ببری چیزی به تو نمی دهم، در واقع در این مسأله، مستأجر بر اقتضای اجاره، تاکید کرده است و این فرق با صورت اطلاق ندارد.
فروض مساله:
فرض اول: فرض کنید مستأجر این طور بگوید: اگر روز جمعه این کالا را ببری، هزار درهم به تو می دهم. همه اتفاق نظر دارند که این عقد اجاره صحیح است و با اصول و قواعد شرعی اجاره هم تطبیق دارد و احدی آن را باطل نمی داند. در همین فرض اگر چنانچه اجیر، در غیر روز جمعه، کالا را نقل بدهد، چیزی به او تعلق نمی گیرد و این مقتضای هر عقد اجاره ای است.
فرض دوم: فرض کنید مستأجر این طور بگوید: اگر روز جمعه این کالا را ببری، هزار درهم به تو می دهم و اگر روز شنبه ببری، چیزی به تو نمی دهم. این فرض نیز همانند فرض قبل است، با این تفاوت که در خصوص غیر مورد اجاره - روز شنبه - تصریح به عدم پرداخت اجاره شده است، چرا که با عقد اجاره خاص – روز جمعه – مخالفت شده است.
تعدی و تفریط که موجب ضمان است به چه معناست؟
مقصود از تعدی، انجام دادن کاری است که فعل آن جایز نیست و مقصود از تفریط، ترک کاری است که واجب بوده است، مثلاً فرض کنید مالی به امانت در نزد شخصی می باشد، حال اگر این شخص تعدی و تفریط نکند، شرعاً ضامن نیست، اما اگر جهت نگهداری آن مال، می بایست کاری انجام می داده است و انجام ندهد، به این تفریط گفته می شود و اگر کاری را نمی بایست انجام بدهد و انجام بدهد، به این تعدی گفته می شود.
تفاوت سه واژه «اداء»، «إعاده» و «قضاء» در عبارات فقهی به چه صورت است.
اداء به معنای اتیان فعل در وقت معین شده برای انجام آن فعل می باشد. که این خود ممکن است سه حالت داشته باشد: حالت اول: وقت فعل با وقت معین شده دقیقا یکی باشد، مانند روزه ماه مبارک رمضان که از اذان صبح تا مغرب که فعل با زمان داده شده مطابقت دارد. حالت دوم: زمان انجام فعل، بیشتر از زمان داده شده باشد، مانند اتیان نماز ظهر از وقت ظهر شرعی تا زمانیکه به اندازه چهار رکعت نماز به غروب وقت باقی باشد. حالت سوم: وقت انجام فعل، کمتر از زمان معین شده باشد، که چنین فعلی نداریم و تشریع آن توسط شارع مقدس قبیح است.
إعاده: به معنای اتیان مجدد فعل در زمان معین شده برای انجام آن فعل می باشد. مثلاً شخصی نماز ظهرش را بدون طهارت خوانده است، حال بعد از اتمام نماز می بایست در همان وقت باقی مانده مجددا نمازش را بجا آورد. ضمنا باید توجه داشت، اعاده صرفا در جایی است که وقت اتیان فعل از وقت معین شده کمتر باشد(حالت دوم)، و إلا در غیر از این حالت اعاده معنا ندارد و می بایست قضاء کند.
قضاء: به معنای اتیان فعل در خارج از زمان معین شده برای انجام آن فعل می باشد. مثلاً شخصی می بایست در وقت تعیین شده برای نماز ظهر، نمازش را بجا آورد اما بنا به هر دلیلی تکلیفش را انجام نمی دهد، آنگاه ایشان می بایست در زمان دیگری قضای این نمازش را بجا آورد.
آیا کلمه «سبعین» در روایت: «عن ابى بصير، قال: سئل ابو عبد اللّه عليه السلام عن المتعة أ هي من الاربع؟ فقال: لا و لا من السبعين.» خصوصیتی دارد یا خیر؟
در این روایت شریفه جدای از بحث دلالی و سندی آن، استعمال کلمه «سبعین» کنایه از کثرت و زیادی است و عرب در کلامش بسیار زیاد این واژه را به معنای مبالغه بکار می برد و مراد آنها تحدید و حصر نیست، لذا خود این عدد خصوصیتی در اینجا ندارد، مانند استعمال «المائة و الالف» که این نیز در کلام عرب بسیار پر کاربرد است و خصوصیتی از حیث عددی ندارد و مراد همان مبالغه و کثرت است. کما اینکه در آیه شریفه: «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُم» [توبه/80] عدد سبعین خصوصیتی ندارد و مراد ایشان این نیست که اگر برای آنها بیش از هفتاد بار استغفار کنی آنگاه استغفارت پذیرفته می شود، بلکه مراد این است که هر اندازه استغفار کنی باز هم استغفارت در حق آنها پذیرفته نمی شود.