a Flashcards
(493 cards)
بخش از بدن پرندگان و بعضی حیواناته که غذا رو موقت نگه میدارن تا بعد هضم کنه، چینه دان
craw (n)
چیزی که برای کسی خیلی ناراحتکننده یا غیرقابل قبول باشه و توی دلش گیرکنه ( اصطلاح )
Stick in someone’s craw
و اقعاً برام قابل قبول نیست که او ارتقا گرفت و من نه
It really sticks in my craw that he got promoted instead of me.
خزیدن، سینهخیز حرکت کردن — به آرامی و نزدیک زمین حرکت کردن
Crawl (n, v)
نوزاد داره یاد میگیره چطور چهار دست و پا بره
The baby is learning to **crawl.
او مجبور شد از تونل باریک به حالت خزیدن عبور کنه
He had to crawl through the narrow tunnel
ا و در شنای آزاد ۱۰۰ متر، مقام اول را به دست اورد
She won first place in the 100-meter **crawl
ترافیک به آرامی حرکت میکند (خیلی کند پیش میره)
Traffic is crawling
بچه به سمت اسباب بازبش خزید
The baby crawled to his toy.
دیگه برام فیلم بازی نکن، فقط بگو چی شده!
Spare me the drama, just tell me what happened
حاشیه نویسی حرفه ای خود را از ما دریغ کنید
spare us your professional annotation
دیگه توضیح طولانی لازم نیست — ما موضوع رو گرفتیم
Spare us your long explanation — we got the point
بهونه های الکی نیاور، من حقیقت رو میدونم
Spare me the fake excuses, I know the truth
نصیحتهای متخصصانهت رو نگه دار، اگه خواستیم ازت میپرسیم
Spare us your expert advice unless we ask for it
سخنرانی انگیزشی نکن لطفاً، فقط خسته ام
Spare me the motivational speech, I’m just tired.
هی، بذار یه توضیح کامل و مفصل در مورد این گزارش خستهکننده بدم.
Hey, let me give you a full, detailed explanation about this boring boring report
اوه، بیخیال — ما رو از توضیحات تخصصیات معاف کن! فقط نکته اصلی رو بگو.
come on — spare us your professional annotation . Just tell me the main
spare me the fake excuses. I saw your Instagram story — you were at the café!
بهونههای الکی نیار! استوری اینستاگرامت رو دیدم — تو کافیشاپ بودی
میدونی، زندگی سخته، ولی اگه به خودت ایمان داشته باشی، همهچیز ممکنه…)
**You know, life is hard, but if you believe in yourself, you can achieve anything
سخنرانی انگیزشی لازم ندارم، الان فقط یه قهوه میخوام
Spare me the motivational speech, I just need a coffee right now
نامربوط، بیارتباط، بیاهمیت برای موضوع مورد بحث
حرف او کاملاً نامربوط به بحث بود
His comment was completely irrelevant to the discussion.
irrelevant (adj)
نظرات شخصی در این مطالعه علمی بیربط هستند
Personal opinions are irrelevant in this scientific study
حرفی که زدی جالبه، ولی به سوال من ربطی نداره.)
What you said is interesting, but it’s irrelevant to the question I asked
مرتبط
فکر میکنم باید روی بهبود محصول تمرکز کنیم، نه استراتژیهای بازاریابی.)
Relevant
I think we should focus on improving the product, not on the marketing strategies