B2.7 Flashcards

1
Q

insgesamt

A

در مجموع
1.Insgesamt haben sich 20 Teilnehmer für die Prüfung angemeldet.
1. در مجموع 20 نفر شرکت‌کننده برای امتحان نام‌نویسی کردند.
2.lnsgesamt fahren 42 Personen mit.
2. در مجموع 42 نفر همراه ما می‌آیند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

berechnen

A

[گذشته: berechnete] [گذشته: berechnete] [گذشته کامل: berechnet] [فعل کمکی: haben ]
1 محاسبه کردن حساب کردن
1.Die Kosten für die Fahrt müssen erst berechnet werden.
1. هزینه های سفر باید اول محاسبه شود.
2.Er berechnet den Umfang des Kreises.
2. او محیط دایره را حساب کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

zuzüglich

A

به‌علاوه به‌اضافه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

zubereiten

A

[گذشته: bereitete zu] [گذشته: bereitete zu] [گذشته کامل: zubereitet] [فعل کمکی: haben ]
1 درست کردن (غذا) پختن
مترادف و متضاد
bereit machen herrichten kochen
1.Ich habe uns eine Mahlzeit zubereitet.
1. من برایمان یک غذا درست کرده‌ام.
2.Sie bereitet das Fleisch mit Kartoffeln zu.
2. او گوشت را با سیب‌زمینی درست کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

Erschöpfungszustände

A

“Erschöpfungszustände” به زبان فارسی به معنای “وضعیت‌های خستگی” یا “وضعیت‌های خستگی شدید” است. این اصطلاح برای توصیف خستگی یا خستگی شدیدی استفاده می‌شود که اغلب به دلیل فشار فیزیکی یا روانی ناشی از استرس، کار زیاد یا عوامل دیگر ایجاد می‌شود.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

anbraten

A

[گذشته: briet an] [گذشته: briet an] [گذشته کامل: angebraten] [فعل کمکی: haben ]
1 (برای مدت کوتاه) کباب کردن
1.Der Koch brät das Fleisch an, damit es saftig bleibt.
1. آشپز گوشت را برای مدتی کوتاه کباب کرد تا آبدار بماند.
2.Würste muss man normalerweise nur kurz anbraten.
2. سوسیس‌ها را معمولا آدم باید فقط برای مدت کمی کباب کند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

würzen

A

[گذشته: würzte] [گذشته: würzte] [گذشته کامل: gewürzt] [فعل کمکی: haben ]
1 ادویه‌دار کردن ادویه اضافه کردن
مترادف و متضاد
abschmecken nachwürzen
1.Die meisten Gäste würzen ihren Tomatensaft mit Salz und Pfeffer.
1. بیشتر مهمان‌ها آب گوجه خود را با نمک و فلفل ادویه‌دار می‌کنند.
2.Man kann die Suppe mit Salz und Pfeffer würzen.
2. سوپ را می‌توان با نمک و فلفل ادویه‌دار کرد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

backen und aufbacken

A

Backen” به معنی پختن یا درست کردن غذا در فر یا دمنوش است. این فعل به موادی مانند نان، کیک، کلوچه و غیره اشاره دارد که نیاز به پختن دارند.

“Aufbacken” به معنی دوباره پختن است. این فعل معمولاً به مواد غذایی اشاره دارد که قبلاً پخته شده‌اند، اما پس از یخ زدن یا ذخیره‌سازی، به شکلی نیمه‌پخته یا سرد به فروشگاه‌ها می‌رسند و برای مصرف مجدد نیاز به دوباره گرم کردن یا پختن دارند، مثلاً نان یا پیتزا.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

schälen

A

پوست کندن
مترادف و متضاد
abschälen die Haut/Schale abziehen enthäuten
1.Eine Orange muss man schälen, bevor man sie isst.
1. آدم باید پرتقال را پوست بکند قبل از آن‌که آن را بخورد.
2.Schäl doch mal die Kartoffeln, ich bereite in der Zeit das Fleisch vor!
2. سیب‌زمینی‌ها را پوست بکن، من در این مدت گوشت را آماده می‌کنم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

reinigen

A

[گذشته: reinigte] [گذشته: reinigte] [گذشته کامل: gereinigt] [فعل کمکی: haben ]
1 تمیز کردن
1.Reinige hin und wieder deine Computermaus.
1. مووس کامپیوتر را هر چند وقت یکبار تمیز کنید.
2 خشک شویی کردن به خشک شویی فرستادن
1.Hast du meinen Anzug reinigen lassen?
1. آیا کت و شلوارم را به خشک شویی دادی؟
2.Ich möchte diesen Anzug reinigen lassen.
2. من می خواهم این کت و شلوار را برای خشک شویی بدهم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

gestalten

A

[گذشته: gestaltete] [گذشته: gestaltete] [گذشته کامل: gestaltet] [فعل کمکی: haben ]
1 شکل دادن طراحی کردن
مترادف و متضاد
anfertigen bilden formen
1.Er hat die Website für sein kleines Unternehmen selbst gestaltet.
1. او خودش وب‌سایتی برای شرکت کوچکش طراحی کرد.
2.Sie wollen heiraten und gemeinsam ihre Zukunft gestalten.
2. آن‌ها می‌خواهند ازدواج کنند و باهم آینده خود را شکل بدهند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

verdanken

A

[گذشته: verdankte] [گذشته: verdankte] [گذشته کامل: verdankt] [فعل کمکی: haben ]
1 مدیون بودن
1.Dir verdanke ich mein Leben.
1. من زندگی‌ام را به تو مدیون هستم.
2.Ihm haben wir zu verdanken, dass wir jetzt so viel Arbeit haben!
2. ما به او مدیون هستیم که الان اینقدر زیاد کار داریم!

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

definieren

A

تعریف کردن مشخص کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

die Erweiterung

A

جمع: Erweiterungen] [ملکی: Erweiterung]
1 گسترش افزایش، بسط
1.Man plant eine Erweiterung des Stadtparkes.
1. برای گسترش پارک شهر برنامه‌ریزی شده‌است.
2.Unsere Priorität ist die Erweiterung unserer Produktionskapazität.
2. اولویت ما افزایش حجم تولیدات‌مان است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

das Paradebeispiel

A

نمونه نمونه عالی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

bedeutend

A

[حالت تفضیلی: bedeutender] [حالت عالی: bedeutendsten]
1 مهم بامعنی، قابل توجه
1.Das war damals eine bedeutende Erfindung.
1. این در آن زمان یک اختراع قابل توجه بود.
2.Der bedeutende Einfluss Luthers auf die deutsche Sprache ist noch heute wahrnehmbar.
2. تاثیر مهم “لوتر” بر زبان آلمانی، امروز هم قابل درک است.

17
Q

Grundbedeutung

A

“Grundbedeutung” به زبان آلمانی به معنی “معنی اصلی” یا “معنی اولیه” است. این مفهوم به طور کلی به معنی اولیه یا اصلی یک کلمه، عبارت یا مفهوم اشاره دارد که ممکن است در طول زمان تغییر کند یا به دلایل مختلف از آن پرهیز شود. در زبان‌شناسی، معنای اصلی یک کلمه یا عبارت ممکن است با توجه به زمان، مکان، و فرهنگ مخاطب متفاوت باشد.

18
Q

die Prognose

A

پیش‌بینی
مترادف و متضاد
Voraussage Vorhersage
1.Die Prognose für die kommenden Monate deutet auf Wachstum.
1. پیش‌بینی ماه‌های آینده حاکی از رشد است.
2.Trotz des derzeitigen Abschwungs sind die wirtschaftlichen Prognosen positiv.
2. برخلاف رکود حاضر، پیش‌بینی‌های اقتصادی مثبت هستند.

19
Q

weiterhin

A

همچنان کماکان

20
Q

nachhaltig

A

[حالت تفضیلی: nachhaltiger] [حالت عالی: nachhaltigsten]
1 پایدار مستمر
مترادف و متضاد
dauerhaft fortwährend
1.Nachhaltige Lösungen sind wichtiger als kurzfristiger Gewinn.
1. راه‌حل‌های پایدار مهم‌تر از سود کوتاه‌مدت هستند.
2.Seine Rede hatte eine nachhaltige Wirkung.
2. سخنرانی او تأثیری پایدار داشت.

21
Q

wettbewerbssituation

A

وضعیت رقابتی

22
Q

entstehen

A

[گذشته: entstand] [گذشته: entstand] [گذشته کامل: entstanden] [فعل کمکی: sein ]
1 ایجاد شدن ساخته شدن، به‌وجود آمدن
مترادف و متضاد
aufkommen auftreten sich anbahnen sich bilden
Einkaufszentrum/Kirche/… entstehen
مرکز خرید/کلیسا/… ساخته شدن
Hier entsteht ein neues Einkaufszentrum.
اینجا یک مرکز خرید جدید ساخته شده‌است.
Problem/Krieg/… entstehen
مشکل/جنگ/… به وجود آمدن/ایجاد شدن
Falls Probleme entstehen, werden wir unseren Partnern behilflich sein.
اگر مشکلاتی ایجاد شدند، ما به شریک‌های خود کمک می‌کنیم.
2 به ‌بار آمدن وارد آمدن
مترادف و متضاد
resultieren sich ergeben
1.Andere Kosten entstehen nicht.
1. هزینه‌های دیگری به ‌بار نیامدند.
2.Bei dem Unfall entstand am Auto ein erheblicher Schaden.
2. هنگاه تصادف برای ماشین خسارت‌ زیادی به بار آمد.
durch etwas (Akk.) entstehen
به‌واسطه [از طریق] چیزی به ‌بار آمدن
Die Kosten, die dadurch entstanden sind.
هزینه‌هایی که از این طریق به بار آمده‌اند

23
Q

die Unannehmlichkeit

A

دردسر مزاحمت، مشکل

24
Q

allerdings

A

ما اگرچه
مترادف و متضاد
aber freilich jedoch
1.Die Wanderer wollten aufbrechen, sie hatten allerdings keinen Proviant.
1. خانه به دوشان می‌خواستند بروند، اگرچه توشه‌ای نداشتند.
2.Ich komme morgen vorbei, allerdings habe ich wenig Zeit.
2. فردا می آیم، اما وقت کمی دارم.
3.Wir können uns morgen treffen, allerdings habe ich erst ab Mittag Zeit.
3. ما می‌توانیم همدیگر را فردا ببینیم اما من فقط از ظهر (به بعد) وقت دارم.
2 البته
مترادف و متضاد
gewiss ja jawohl
1.Tut es sehr weh? - Allerdings!
1. خیلی درد می‌کند؟ - البته!

25
Q

sobald

A

همین‌که به محض اینکه
مترادف و متضاد
sofort, wenn
1.Ich rufe Sie an, sobald ich etwas Neues weiß.
1. من با شما تماس می‌گیرم، همین‌که چیز جدیدی فهمیدم.
2.Sobald ich den Termin weiß, gebe ich Ihnen Bescheid.
2. همین‌که من تاریخ را فهمیدم به شما اطلاع می‌دهم.

26
Q

die Räumlichkeit

A

فضا اتاق

27
Q

deutlich

A

[حالت تفضیلی: deutlicher] [حالت عالی: deutlichste-]
1 واضح شفاف، قابل فهم
مترادف و متضاد
erkennbar klar unmissverständlich missverständlich undeutlich unklar
1.Man kann ihn gut verstehen. Er spricht sehr deutlich.
1. آدم می‌تواند (منظور) او را خوب متوجه شود. او خیلی واضح صحبت می‌کند.
2.Sprechen Sie bitte deutlich!
2. لطفاً واضح صحبت کنید!
کاربرد واژه deutlich به معنای واضح
واژه deutlich به معنای واضح، در واقع برعکس مبهم است. اگر چیزی deutlich باشد یعنی خیلی مشخص و مستقیم است. گاهی هم از deutlich به معنای قابل تشخیص یا دیده شدن استفاده می‌شود، مثلا “ein deutlicher Unterschied” (یک تفاوت واضح)، تفاوتی که برای همه قابل تشخیص و دیدن شدن است. توجه داشته باشید که deutlich معمولا برای مفاهیم استفاده می‌شود و به ندرت این صفت به اجسام نسبت داده می‌شود.

28
Q

die Auswirkung

A

[جمع: Auswirkungen] [ملکی: Auswirkung]
1 پیامد تأثیر، عواقب
مترادف و متضاد
Folge Konsequenz
1.Die Auswirkungen des Krieges auf die Bevölkerung waren verheerend.
1. پیامدهای جنگ بر مردم، ویران‌کننده بود.
2.Die höheren Ölpreise werden wirtschaftliche Auswirkungen haben.
2. قیمت بالای نفت، تأثیرات اقتصادی‌ خواهد داشت.

29
Q

umfassen

A

شامل شدن
1.Das Buch umfasst dreihundert Seiten.
1. کتاب شامل سیصد صفحه می‌شود.
2.Meine Fähigkeiten umfassen Singen, Tanzen und Schwimmen.
2. توانایی‌های من شامل آواز خواندن، رقصیدن و شناکردن می‌شود.

30
Q

genehmigen

A

[گذشته: genehmigte] [گذشته: genehmigte] [گذشته کامل: genehmigt] [فعل کمکی: haben ]
1 اجازه دادن تائید کردن
1.Das Komitee genehmigte das Budget.
1. کمیته، بودجه را تائید کرد.
2.Mein Chef hat mir sechs Wochen Urlaub genehmigt.
2. رئیسم به من اجازه 6 هفته مرخصی داده‌است.

31
Q

ausführen

A

[گذشته: führte aus] [گذشته: führte aus] [گذشته کامل: ausgeführt] [فعل کمکی: haben ]
1 اجرا کردن انجام دادن
1.Ich werde meine Mission ausführen wollen.
1. من می‌خواهم ماموریتم را اجرا کنم.
2 تشریح کردن بیان کردن
مترادف و متضاد
darlegen erklären erläutern
1.Er hat seine Gründe an zahlreichen Beispielen ausgeführt.
1. او دلایلش را با مثال‌هایی متعدد تشریح کرد.
2.Könnten Sie das noch genauer ausführen?
2. آیا می‌توانید این را دقیق‌تر بیان کنید؟

32
Q
A