sprachbausteine Deutsch B2 Flashcards
(183 cards)
die Annonce
تبلیغات تبلیغات روزنامه
1.Ich habe alle Annoncen gelesen, aber die Wohnungen sind zu teuer.
1. من همه تبلیغات را خواندم اما آپارتمان ها خیلی گران هستند.
zeitlich
زمانی از نظر) زمان)
damals
آن زمانها آن وقتها، در گذشته، آن موقع
1.Damals gab es noch keine Computer.
1. آن زمانها کامپیوتری وجود نداشت.
2.Mit 15 wollte ich gerne Klavier spielen lernen. Aber damals hatte ich kein Geld dafür.
2. وقتی 15 ساله بودم دوست داشتم پیانو زدن یاد بگیرم اما آن موقع برای آن پولی نداشتم.
derzeit
در حال حاضر اکنون
مترادف و متضاد
zurzeit
1.Derzeit arbeitet er für eine große Kanzlei.
1. در حال حاضر او برای یک دفتر حقوقی بزرگ کار میکند.
2.Sie sind derzeit damit beschäftigt, die Präsentation für morgen vorzubereiten.
2. آنها در حال حاضر مشغول آمادهکردن ارائه فردا هستند.
warum
چرا برای چه
1.Ich weiß nicht, warum es hier so kalt ist.
1. من نمیدانم چرا اینجا هوا اینقدر سرد است.
2.Warum besuchst du mich nicht?
2. چرا به دیدن من نمیآیی؟
3.Warum kommt er nicht?
3. چرا او نمیآید؟
weshalb deshalb
“Weshalb”:
“Weshalb” یا “warum” به معنای “چرا” است و برای پرسش درباره دلیل یا علت یک اتفاق یا وضعیت استفاده میشود. مثلاً: “Weshalb hast du nicht zur Party gekommen?” (چرا به مهمانی نیامدهای؟)
“Deshalb”:
“Deshalb” به معنای “به همین دلیل” است و به عنوان نشانگر نتیجه یا اثری از یک دلیل یا علت قبلی استفاده میشود. مثلاً: “Ich habe viel gelernt, deshalb habe ich die Prüfung bestanden.” (من زیاد مطالعه کردم، به همین دلیل امتحان را قبول شدم.)
بنابراین، “weshalb” برای پرسیدن درباره دلیل و “deshalb” برای نشان دادن نتیجه یا اثر این دلیل استفاده میشود.
weshalb
چرا به چه دلیل
مترادف و متضاد
aus welchem Grund warum
1.Weshalb machst Du so ein trauriges Gesicht?
1. چرا چنین صورت غمگینی داری [چرا اینقدر غمگین بهنظر میرسی]؟
2.Weshalb rufst du an?
2. چرا تماس میگیری؟
3.Wir wissen nicht, weshalb Franz sich so entschieden hat.
3. ما نمیدانیم، چرا “فرانس” چنین تصمیمی گرفت.
2 به همین دلیل (هم)
1.Ich bekomme Besuch, weshalb ich leider nicht zur Party gehen werde.
1. برای من مهمان می آید، به همین دلیل من متاسفانه نمی توانم به مهمانی بیایم.
das Mittel
ابزار ماده، وسیله
مترادف و متضاد
Gerät Instrument Material
Kommunikationsmittel/Waschmittel/…
ابزار ارتباطی/شستشو/…
Das Waschmittel ist zu stark.
این ماده شستن [شوینده] خیلی قوی است.
mit allen Mitteln arbeiten/kämpfen/…
با تمامی وسایل کار کردن/جنگیدن/…
2 دارو
مترادف و متضاد
Arznei Medikament Medizin Präparat
ein wirksames/harmloses/… Mittel
یک داروی اثربخش/مضر/…
ein Mittel gegen Kopfschmerzen/Grippe/…
دارو برای سردرد/آنفولانزا/…
1. Der Arzt hat mir ein Mittel gegen Grippe verschrieben.
1. دکتر برای من دارویی برای آنفولانزا تجویز کردهاست.
2. Haben Sie ein Mittel gegen Magenschmerzen?
2. آیا دارویی برای شکم درد دارید؟
mittelständischen
کلمه “میاناندازه” به کسب و کارهایی اشاره دارد که به عنوان کسب و کارهای متوسط شناخته میشوند. این شرکتها معمولاً اندازه متوسطی دارند و دارای خودکفایی اقتصادی معقولی هستند. آنها بزرگتر از کارخانههای خانوادگی کوچک هستند، اما به اندازه شرکتهای بزرگ بزرگ نیستند. این نوع شرکتها در اقتصاد آلمان به عنوان یکی از پایههای اصلی تشخیص داده میشوند. آنها معمولاً در صنایع مختلف فعالیت دارند و نقش مهمی در ایجاد اشتغال و نوآوری دارند.
der Mittler
mittleren
“میانی” اشاره به شرایط، اندازه، یا موقعیتی دارد که نه بسیار بزرگ یا مهم است و نه بسیار کوچک یا غیرمهم. به عنوان مثال، میتواند به کسب و کارهای متوسط یا شرایط میانی در یک سند سیاستگذاری اشاره کند.
der mittler
“Der Mittler” یک اصطلاح آلمانی است که به شخصی اشاره دارد که در وسط یک فرآیند یا ارتباط واقع شده و نقش واسطهگری را بر عهده دارد. معمولاً این واژه به کسی اطلاق میشود که در فرآیندهای ارتباطی بین دو گروه یا دو طرف، مانند مذاکرات تجاری یا حل اختلافات، وارد میشود تا به تسهیل تعاملات کمک کند و روند را بهبود بخشد. در برخی موارد، “Der Mittler” میتواند به عنوان یک شخص ثالث یا فردی که در یک موضوع خاص دخالت دارد، استفاده شود.
entspricht
“Entspricht” یک فعل است که به معنای “مطابقت داشتن” یا “تطابق داشتن” است. وقتی از این فعل استفاده میشود، به عنوان یک فعل مجهول، به تأیید تطابق یا مطابقت یک چیز با یک چیز دیگر اشاره دارد. مثلاً در جمله “Dieses Produkt entspricht den Qualitätsstandards” به این معناست که این محصول با استانداردهای کیفیت مطابقت دارد یا به آنها میرسد.
[گذشته: entsprach] [گذشته: entsprach] [گذشته کامل: entsprochen] [فعل کمکی: haben ]
1 مطابقت داشتن وفق داشتن
مترادف و متضاد
gleichkommen nahekommen passen übereinstimmen
1.Deine Leistungen entsprechen nicht deinen tatsächlichen Fähigkeiten.
1. دستاوردهای تو با تواناهایی واقعیات مطابقت ندارند.
2.Seine Darstellung entspricht der Wahrheit.
2. توصیف او مطابق با حقیقت است.
zusätzlich
اضافه به طور اضافه
1.Sie müssen in Zukunft eine Stunde zusätzlich arbeiten.
1. شما باید در آینده یک ساعت اضافه کار کنید.
gründlich
[حالت تفضیلی: gründlicher] [حالت عالی: gründlichsten]
1 اساسی دقیق
مترادف و متضاد
genau sorgfältig
1.Ich möchte die Wohnung gründlich reinigen, bevor der Besuch kommt.
1. من میخواهم آپارتمان را اساسی تمیز کنم، قبل از اینکه مهمان بیاید.
2.Waschen Sie sich gründlich die Hände.
2. دستهایتان را اساسی بشویید.
bonitätsprüfung
“Bonitätsprüfung” یک واژه آلمانی است که به معنای “بررسی اعتبار” یا “بررسی قابلیت پرداخت” است. این اصطلاح معمولاً در زمینههای مالی و اقتصادی استفاده میشود و به فرآیندی اشاره دارد که شامل بررسی و ارزیابی قابلیت پرداخت یک شخص یا یک شرکت به وقت و درستی مطالبات مالی میشود. این بررسی معمولاً توسط بانکها، موسسات مالی یا شرکتهای اعتباری انجام میشود قبل از ارائه خدمات مالی یا پرداخت وام به یک فرد یا شرکت.
چک اعتباری
beifügen
[گذشته: fügte bei] [گذشته: fügte bei] [گذشته کامل: beigefügt] [فعل کمکی: haben ]
1 پیوست کردن الصاق کردن
مترادف و متضاد
beilegen dazulegen
1.Dem Bewerbungsschreiben habe ich meinen Lebenslauf und meine Zeugnisse beigefügt.
1. رزومه و مدارکم را به متن درخواست الصاق کردم.
2.Ich werde das Dokument meiner E-Mail beifügen.
2. من میخواهم فایل را به ایمیلم پیوست کنم.
die Aufmerksamkeit
[جمع: Aufmerksamkeiten] [ملکی: Aufmerksamkeit]
1 دقت توجه
مترادف و متضاد
Andacht Konzentration
1.In den ersten Schulstunden ist die Aufmerksamkeit der Schüler am größten.
1. در اولین ساعات مدرسه، دقت دانشآموزان در بیشترین حد ممکن است.
Aufmerksamkeit erfordern
به دقت [توجه] نیاز داشتن
Tragen Sie die Videobrille nie in Situationen, die Ihre Aufmerksamkeit erfordern.
عینک ویدیویی را هرگز در شرایطی که به دقت خود نیاز دارید، نپوشید.
obschon
اگرچه با وجود اینکه
مترادف و متضاد
obgleich obwohl
1.Die Richtlinie geht deutlich in die richtige Richtung, obschon sie einige ernste Defizite aufweist.
1. دستورالعمل بهوضوح در جهت درستی حرکت میکند، اگرچه برخی کمبودهای جدی نشان میدهد.
2.Sie kam, obschon sie krank war.
2. او آمد، با وجود اینکه مریض بود.
trotzdem obschon
“trotzdem” و “obschon” هر دو به معنای “با این حال” هستند، اما در زبان آلمانی، معمولاً “trotzdem” بیشتر استفاده میشود و معنی “با این حال” یا “با این وجود” را منتقل میکند. از آن برای بیان تضاد یا ادامه دادن در یک موقعیت بعد از یک ادعای قبلی استفاده میشود.
اما “obschon” نیز به معنای “با این حال” است، اما کمتر استفاده میشود و معمولاً در زبان شکیبایی و فرمال استفاده میشود. این کلمه معمولاً در ادبیات و نوشتارهای رسمی به کار میرود.
erlauben
[گذشته: erlaubte] [گذشته: erlaubte] [گذشته کامل: erlaubt] [فعل کمکی: haben ]
1 اجازه دادن مجاز کردن
مترادف و متضاد
verbieten
1.Rauchen ist hier nicht erlaubt.
1. سیگارکشیدن اینجا مجاز نیست.
(jemandem) etwas (Akk.) erlauben
(به کسی) چیزی را اجازه دادن
Der Arzt hat mir erlaubt, wieder zu arbeiten.
دکتر به من اجازه داد دوباره کار کنم.
کاربرد واژه erlauben به معنای اجازه دادن
فعل erlauben معنایی مشابه “اجازه دادن” در فارسی دارد و دادن یک حق، یا رضایت برای انجام کاری را نشان میدهد. erlauben میتواند به یک اجازه شفاهی و غیر جدی اشاره کند، مثلاً:
“.Meine Eltern erlauben mir das nicht” (والدینم به من اجازه این را نمیدهند.)
یا به مجاز بودن قانونی در انجام کاری اشاره کند، مثلاً:
“.Fotografieren ist hier nicht erlaubt” (عکاسی اینجا مجاز نیست/غیرقانونی است.)
die Geldanlage
سرمایه گذاری
1.Die Firma ist meine Geldanlage.
1. شرکت (محل) سرمایه گذاری من است.
2.Ich bin froh, dass die Geldanlage letztendlich gewinnbringend war.
2. من خوشحالم که سرمایه گذاری در نهایت دارای سود بود.
wertpapier
“Wertpapier” یک واژه آلمانی است که به معنای “اوراق بهادار” است. این اصطلاح به هر نوع سند یا اوراقی اطلاق میشود که ارزش مالی دارند و میتوانند توسط افراد یا شرکتها برای سرمایهگذاری یا دیگر اهداف مالی استفاده شوند. اوراق بهادار شامل اوراق قرضه، سهام، اوراق مشارکت، اوراق قابل تبدیل، گواهیهای سپرده و سایر اوراق مالی میشوند.
einrichten
[گذشته: richtete ein] [گذشته: richtete ein] [گذشته کامل: eingerichtet] [فعل کمکی: haben ]
1 چیدن مرتب کردن، چیدن وسایل
مترادف و متضاد
ausrüsten ausstatten möblieren
etwas (Akk.) einrichten
جایی را مبلمان کردن
1. Er möchte sein Zimmer selber einrichten.
1. او می خواهد اتاقش را خودش بچیند.
2. Ihr Haus wurde von einer Innenarchitektin eingerichtet.
2. خانه آنها به وسیله یک طراح داخلی چیده شده است.
2 هماهنگ کردن ترتیبی دادن، انجام دادن
مترادف و متضاد
arrangieren managen organisieren
ein Treffen/eine Sitzung/… einrichten
ملاقاتی/جلسهای/… هماهنگ کردن
Für einen Termin hätte ich Zeit um 15:00 Uhr. Können Sie das einrichten?
برای یک قرار ملاقات من ساعت 15:00 وقت دارم. می توانید آن را هماهنگ کنید؟
etwas irgendwie einrichten, dass…
چیزی را با نحوی ترتیب دادن، که…
etwas (Akk.) einrichten, etwas zu tun
برای انجام کاری چیزی را ترتیب دادن
Kannst Du es einrichten, morgen früher nach Hause zu kommen?
می توانی ترتیبی دهی که فردا زودتر به خانه بیایی؟
etwas (Akk.) für jemanden einrichten
چیزی را برای کسی انجام دادن
Könntest du das wohl für mich einrichten?
می توانی این را برای من انجام دهی؟
3 آماده کردن حاضر شدن (sich einrichten)
مترادف و متضاد
sich einstellen sich rüsten sich vorbereiten sich wappnen
sich (Akk.) auf etwas (Akk.) einrichten
خود را برای چیزی آماده کردن
Ich werde mich auf deinen Besuch einrichten.
من میخواهم خودم را برای ملاقتت آماده کنم.
4 تاسیس کردن افتتاح کردن، باز کردن
مترادف و متضاد
begründen eröffnen gründen
etwas (Akk.) einrichten
چیزی را تاسیس کردن [افتتاح کردن]
1. Er will eine Wäscherei einrichten.
1. او میخواهد یک خشکشویی تاسیس کند.
2. Seine Eltern richteten ihm das Geschäft ein.
2. خانوادهاش برایش این مغازه را باز کردند.
die Veränderung
[جمع: Veränderungen] [ملکی: Veränderung]
1 تغییر دگرگونی
1.Jeder bemerkte die Veränderung ihres Verhaltens.
1. هر کسی تغییر در رفتارش را تشخیص میداد.
2.nachhaltige Veränderung
2. دگرگونی پایدار
der Wandel
دگرگونی تغییر