504 - Lesson 7 & 8 Flashcards
(24 cards)
consent
(v)
agree, assent, approve
موافقت كردن، اجازه يا رضايت دادن
postpone
(v)
delay, put off, defer
به تعويق/تأخسر انداختن، عقب انداختن، به وقت ديگر موكول كردن
capsule
(n)
medicine, pill, tablet
كپسول (دارو)، كپسول فضايي
massive
(adj.)
big, huge, heavy, solid, bulky
بزرگ، عظيم، سنگين، حجيم
preserve
(v)
protect, guard, look after, maintain
محافظت كردن، نگهداري كردن، حفظ كردن، سالم نگه داشتن، ضبط كردن
denounce
(v)
criticize, blame, accuse, condemn
سرزنش كردن؛ محكوم كردن؛ متهم كردن؛ تهمت زدن به؛ تقبيح كردن
torrent
(n)
downpour, food, stream, tide
سيل، [مجازاً] سيل، موج (ناسزا و غيره)؛
رگبار سيلاب
unique
(adj.)
single, sole, exceptional, peerless
منحصر به فرد، تك، يگانه، بي نظير، بي همتا
resent
(v)
be resentful about, feel bitter about, dislike
رنجيدن از، دلخور شدن از، عصباني/خشمگين شدن از، متنفر شدن از
molest
(v)
annoy, bother, disturb, irritate, tease
آزار رساندن به، اذيت كردن، مزاحم (كسي) شدن؛
ايجاد مزاحمت جنسي كردن
unforeseen
(adj)
unexpected, unplanned, unpredictable
غير منتظره، غير مترقبه، پيش بيني نشده
gloomy
(adj.) dark; dim; cheerless, dismal; cloudy
تيره، تيره و تار، تاريك، كم نور؛
هوا] ابري، گرفته؛]
غمگين، افسرده؛
غم انگيز
exaggerate
(v)
overstate, embellish, inflate, magnify
اغراق/مبالغه كردن، غلو كردن، بزرگ جلوه دادن، بزرگ كردن
amateur
(n,adj.)
(n) non-professional, dabbler
(adj. ) inexperienced, unqualified
آماتور، غير حرفه اي
variety
(n)
change, difference, diversity, kind, sort
تنوع، گوناگوني، مجموعه ي متنوع، نوع، گونه
mediocre
(adj.)
average;
ordinary, medium, commonplace
معمولي، متوسط، ميان مايه؛
پيش پا افتاده
valid
(adj.) sound; true; acceptable, allowed; auhentic; legal
معتبر، داراي اعتبار، قانوني؛
استدلال و غيره] محكم، منطقي، موجه]
survive
(v)
live, remain
زنده ماندن، جان سالم به در بردن؛
سنت، آداب و رسوم و غيره] بر جا ماندن، باقي ماندن]
weird
(adj.) mysterious; unearthly; odd; strange; scary
اسرارآميز، عجيب و غريب، غير عادي؛
ترسناك
security
(n)
the feeling of being safe
امنيت، ايمني؛
اطمينان، خاطر جمعي
prominent
(adj.)
well-known, notable;
important
مشهور، سرناش؛
مهم، صاحب نام
bulky
(adj.)
unwieldy, large, big, colossal
حجيم، جاگير، گُنده، بزرگ
reluctant
(adj.)
unwilling, disinclined, unenthusiastic
بي ميل، ناراضي؛
حاكي از بي ميلي
obvious
(adj.)
apparent, clear, distinct, plain, visible
آشكار، واضح، مشخص، روشن، بديهي؛
ساده، مشهود
