exam, university, job Flashcards

Question

have a debate

Answer 1

مباحثه داشتن

Answer 2

(کلاس، جلسه) حاضر شدن در، حضور یافتن در، شرکت کردن در

Answer 3

مطالعه وسیع داشتن

Answer 4

پایان نامه

Answer 5

ارزیابی مداوم

Answer 6

خوابگاه

Answer 7

شهریه💸💸

Answer 8

وام قرض وام گرفتن

Answer 9

مسکن محل سکونت

Answer 10

زودتر از وقت مقرر سر وقت

Answer 11

تقاضا نامه، فرم درخواست کتبی دادن

Answer 12

مستقر شدن

Answer 13

جای خالی

Answer 14

اعلان شده

Answer 15

نصیحت کردن کسی

Answer 16

تاریخ نهایی

Answer 17

قدردانی کردن اعلام کردن جواب دادن

Answer 18

داوطلب

Answer 19

رضایت بخش

Answer 20

معرف معرفی نامه

Answer 21

تاییدیه

Answer 22

درست دقیق بدون خطا

Answer 23

Go to go for

Answer 24

Depending on

Answer 25

الان حضور ذهن ندارم

Answer 26

series of jobs you have in a special area

Answer 27

آگهی دادن، اعلان کردن، آگهی کردن انتشار دادن، نشان دادن، گویا بودن، شناساندن، اعلام کردن، بروز دادن

Answer 28

آن طرف، آن سو، در طرف دیگر، در طرف مقابل، در آن طرف، آن سوی در میان سرتاسر روبه روی در ان سوی از میان

Answer 29

بخش public sector private sector

Answer 30

صلاحیت ویژگی شایستگی مدرک گواهی نامه قابلیت

Answer 31

اموزش دادن اموزشی

Answer 32

تولید کردن

Answer 33

خرده فروشی

Answer 34

سرمایه گذاری

Answer 35

استخدام

Answer 36

لوله کش installs water pipes install: نصب کردن/ نصب شدن

Answer 37

Take care of 👶 Care for…

Answer 38

Make arrangements for…

Answer 39

بنگاه املاک

Answer 40

مزرعه

Answer 41

واردکننده

Answer 42

پدر روحانی

Answer 43

کارمند دولت

Answer 44

محصول

Answer 45

کاندیدا دورنما، چشم انداز (S) prospects

Answer 46

پاداش

Answer 47

من ارتقا یافتم ارتقا

Answer 48

بد پیش رفتن

Answer 49

همکار کالیگ

Answer 50

sack:/N,V اخراج، اخراج کردن

Answer 51

کارمند کارفرما

Answer 52

استعفا دادن کناره گیری کردن

Answer 53

اخراج شدن به دلیل عدم نیاز

Answer 54

unemployed

Answer 55

in another placeدر جای دیگر To another placeبه جای دیگر

Answer 56

منصوب کردن، گماشتن، برگزیدن، انتخاب کردن

Answer 57

What do you have to do?

Answer 58

رسیدگی کردن سروکار داشتن با... پرداختن به...

Answer 59

پرسش تحقیق پرس و جو

Answer 60

people in general

Answer 61

منشی منشی گری

Answer 62

وظایف

Answer 63

مسئول

Answer 64

استرس زا

Answer 65

حق مرخصی داشتن

Answer 66

اضافه کاری داشتن

Answer 67

اضافه کاری داشتن

Answer 68

انعام پاداش اضافی

Answer 69

حق داشتن برای انجام کاری

Answer 70

اتحادیه اتحادیه بازرگانی

Answer 71

اعتصاب کردن

Answer 72

سازنده تولیدکننده

Answer 73

ایمنی

Answer 74

تاسیس شدن موسس

Answer 75

🏄🏻‍♀️

Answer 76

هرچند، اگرچه، هر قدر هم، به‌هر‌حال، هنوز، اما

Answer 77

گوناگون ساختن، متنوع کردن

Answer 78

استثمارکردن سواستفاده کردن بهره کشی بهره برداری کردن

Answer 79

شانس ایجاد یک محصول جدید

Answer 80

سبک دوستانه جلف کم رنگ فرز light skinروشن فهم چراغ

Answer 81

حفظ کردن نگه داشتن اجیر کردن انباشتن به یاد‌داشتن

Answer 82

سازگار شدن، سازگار کردن، جور کردن، جور شدن مناسب کردن مناسب شدن

Answer 83

Finance سرمایه گذاری

Answer 84

very important سرنوشت ساز

Answer 85

مبتکرانه

Answer 86

قرارداد عقد نامه منقبض شدن قرارداد بستن متعهد شدن، تعهد کردن

Answer 87

تصحیح کردن تسویه کردن

Answer 88

مشارکت همکاری

Answer 89

stay in front of

Answer 90

عوض کردن تغییر کردن

Answer 91

اساس پایه بنیاد

Answer 92

بازاریابی

Answer 93

تبلیغ کردن

Answer 94

تهدید ترساندن

Answer 95

محدود

Answer 96

منابع

Answer 97

تقاضا برای

Answer 98

#upturn رکود اقتصادی a business downturn

Answer 99

پذیرفتن فرض کردن پنداشتن تظاهر کردن به

Answer 100

فرض پنداشت

Answer 101

هدف قرار دادن

Answer 102

بی اعتنایی کردن

Answer 103

رقابت سر قیمت

Answer 104

جمع اوری کردن

Answer 105

دقیق بدون اشتباه

Answer 106

پیش بینی

Answer 107

واقع گرایانه

Answer 108

تخمین زدن براوردکردن ارزیابی کردن

Answer 109

اجباری

Answer 110

I'm not allowed to

Answer 111

Optional# compulsory

Answer 112

You are allowed to go home My boss lets me go home and me

Answer 113

Organize sth مرتب کردن سازماندهی کردن

Answer 114

قصد داشتن

Answer 115

انتظار داشتن We are expecting about 100 people

Answer 116

قصد داشتن تمایل داشتن منظور داشتن - This is not what I intended.

Answer 117

شفاهی

Answer 118

I'm sure it will happen

Answer 119

متاسفانه بله

Answer 120

متاسفانه بله

Answer 121

مدرک نشانه برهان

Answer 122

مسئولیت و قدرت) به عهده گرفتن، به گردن گرفتن، تقبل کردن، پذیرفتن، در دست گرفتن تظاهر کردن فرض کردن

Answer 123

نارضایتی

Answer 124

شکایت کردن

Answer 125

ضمانت تضمین ضامن

Answer 126

ناخشنود ناراضی

Answer 127

ناخشنود ناراضی

Answer 128

face to face

Answer 129

# keep your temper

Answer 130

پشتیبانی کردنback up your claim

Answer 131

پشتیبانی کردنback up your claim

Answer 132

تقاضا کردن ادعا کردن ادعا تقاضا

Answer 133

به صورت مکتوب

Answer 134

ناله زاری

Answer 135

unhappy with# happy with

Answer 136

من هم مطمئن نیستم

Answer 137

من هم مطمئن نیستم

Answer 138

- یکی از این دو روز برای من مناسب است

Answer 139

- نه این کتاب را دوست دارم نه آن کتاب را، هیچ‌کدام از کتاب‌ها را دوست ندارم

Answer 140

Terrible Atrocious: بیرحم، ستمگر ترس، بیم، وحشت، ترسیدن (از) - We awaited the coming of the storm with dread. - با دلهره در انتظار آمدن توفان بودیم. Dread felling I dread going into the house 🏠

Answer 141

I don't care about the room

Answer 142

لوس کردن فاسد کردن رو دادن فاسد شدن

Answer 143

ازار اذیت

Answer 144

اشاره کردن نام بردن

Answer 145

sorry to disturb you

Answer 146

خودتو به زحمت ننداز

Answer 147

مواظب بودن

Answer 148

✈️✈️

Answer 149

هشدار

Answer 150

رد شدن

Answer 151

هنگام وقوع اتش سوزی

Answer 152

be careful توجه!

Answer 153

be careful توجه!

Answer 154

(Formal) جستجو کردن پناه بردن seek medical assistance

Answer 155

help (fml)

Answer 156

محوطه

Answer 157

ورزش کردن find an answer to

Answer 158

حذف کردن صرف نظر کردن

Answer 159

carry on with پیش رفتن ادامه دادن

Answer 160

get dressed

Answer 161

برداشتن سوار کردن

Answer 162

اعلام کردن شکست خوردن توزیع کردن: I gave out these papers

Answer 163

بر گرداندن چیزی به سرجای اولش موکول کردن، عقب انداختن

Answer 164

به پایان رساندن

Answer 165

بررسی کردن

Answer 166

مزایا

Answer 167

جابجایی

Answer 168

پول توجیبی معاش پذیرش تخفیف - the allowance of an insurance claim - پذیرفتن مبلغ خسارت بیمه - The dealer gave us an allowance on our old car. - فروشنده با گرفتن اتومبیل قدیمی ما تخفیفی در خرید ماشین داد.

Answer 169

برنامه پاداش

Answer 170

حقوق بازنشستگی

Answer 171

مرخصی زایمان

Answer 172

هزینه ها - All expenses will be reimbursed. - همه‌ی مخارج جبران خواهد شد

Answer 173

حق حق بهره مندی از چیزی را داشتن

Answer 174

جامع فراگیر

Answer 175

تدارک تهییه - the provision of a playground for the children - فراهم‌سازی زمین بازی برای کودکان with the prevision that: به شرط اینکه مهیا کردن

Answer 176

یارانه ای

Answer 177

غذاخوری

Answer 178

مستقل

Answer 179

موافقان و مخالفان

Answer 180

سود ضرر

Answer 181

پاسخگو‌بودن در قبال کاری

Answer 182

بصیرت اگاهی

Answer 183

سود مند پولساز - a lucrative investment - سرمایه‌گذاری سودآور - She has a lucrative deal with a cosmetics company. - او معامله‌ای پرسود با یک شرکت آرایشی دارد.

Answer 184

منحصرا به تنهایی

Answer 185

اعتماد کردن، اطمینان کردن متکی بودن، وابسته بودن

Answer 186

هماهنگ کردن، تعادل برقرار کردن، همخوان کردن - It can be challenging to juggle work and personal commitments. - هماهنگ کردن تعهدات کاری و شخصی می‌تواند چالش‌برانگیز باشد.

Answer 187

تضمین کردن ضمانت تضمینی

Answer 188

extra further

Answer 189

- I encountered no difficulties. - به اشکالی برخورد نکردم مواجه شدن روبه رو شدن

Answer 190

To an extent

Answer 191

دست‌اندازی کردن، دست‌درازی کردن، تخطی کردن، تجاوزکردن - to encroach on the territory of a neighboring country - به سرزمین کشور همسایه تجاوز کردن - A government that encroaches upon the liberties of its citizens. - دولتی که به آزادی‌های شهروندان خود تجاوز می‌کند.

Answer 192

روحیه دلگرمی - Their morale is high. - روحیه‌ی آن‌ها خوب است.

Answer 193

بالا بردن روحیه

Answer 194

تقویت کردن پروراندن foster brother: برادر خوانده The government is trying to foster carpet weaving. - دولت در تلاش است تا قالی‌بافی را تقویت کند.

Answer 195

روح، جان، روان، رمق، روحیه، جرئت، ذات، جوهر، چکیده روحیه تیمی - The speech spirited up his followers. - سخنرانی روحیه پیروانش را تقویت کرد.

Answer 196

همکاری

Answer 197

دوطرفه مشترک

Answer 198

- I will fulfill my promise. - قول خود را انجام خواهم داد. - I'm looking for work that will fulfill me. - به دنبال کاری هستم که مرا راضی کند. - She hasn't yet fulfilled the requirements needed to graduate. - او هنوز الزامات لازم برای فارغ‌التحصیلی را دارا نیست - to fulfill the terms of a contract - مفاد قراردادی را اجرا کردن

Answer 199

ارزش ، ارزیابی کردن - We offer the buyer good value at the right price. - ما به خریدار مرغوبیت و قیمت مناسب عرضه می‌کنیم. - The bank will value your property. - بانک ملک شما را ارزشیابی خواهد کرد.

Answer 200

ارزشمند گرانقدر

Answer 201

ارزشمند مفید

Answer 202

- a pool of blood - دریایی از خون - a pool of cars - مجموعه‌ی اتومبیل‌های مشترک - a pool of experienced scientists - یک گروه ازدانشمندان باتجربه - They have pooled their money to buy a bus. - آن‌ها پول‌هایشان را روی‌ هم گذاشته‌اند که یک اتوبوس بخرند.

Answer 203

متنوع جورواجور

Answer 204

سازنده

Answer 205

سازگار بودن وقف دادن

Answer 206

مخل مشکل ساز - Because of disruptive remarks, he was asked to leave the meeting. - به‌خاطر حرف‌های مختل‌کننده‌اش از او خواستند که جلسه را ترک کند.

Answer 207

مختل کردن

Answer 208

تحلیل بردن

Answer 209

خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، فرونشاندن، سرکوب کردن، فرو خوردن، (از خود) نشان ندادن - she had been stifled with a pillow. - با یک متکا او را خفه کرده بودند.

Answer 210

سرمایه گذاری شرکت - an old enterprise specializing in banking activities - یک شرکت قدیمی که تخصص آن در امور بانکی است همت، پشتکار - Agricuiture is the principal enterprise among these people. - کشاورزی فعالیت عمده‌ی این مردم است.

Answer 211

نواوری ابتکار مقدماتی

Answer 212

تصدی کسب اکثریت سهام

Answer 213

قریب الوقوع - The enemy's defeat is imminent. - شکست دشمن نزدیک است.

Answer 214

پیشین

Answer 215

کوه بالارفتن و صعود کردن بالا رفتن قیمت زیاد شدن - Unemployment has mounted considerably. - بیکاری به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای زیاد شده است.

Answer 216

خانه زندان مشترک شریکی

Answer 217

مزایده، پیشنهاد، مبلغ پیشنهادی، مناقصه، سعی، کوشش، - Do as you are bidden! - آنچه را که از تو می‌خواهند بکن! - He bade them rise. - از آن‌ها خواست که برخیزند.

Answer 218

support حمایت پشتوانه تکیه گاه - He had the backing of the armed forces. - از پشتیبانی نیروهای مسلح برخوردار بود.

Answer 219

turn down ردکردن

Answer 220

سهام دار

Answer 221

به خاطر

Answer 222

سود سهام

Answer 223

محکم کردن قطعی کردن - He went to China to clinch the deal. - او به چین رفت تا معامله را قطعی کند.

Answer 224

منفجر کردن تلافی کردن، جبران کردن، عوض دادن، خنثی کردن شروع کردن زیباکردن

Answer 225

ادغام، یکی شدن

Answer 226

مالکیت کسب - the acquisition of learning - کسب دانش

Answer 227

دشمن کینه امیز

Answer 228

عبارت

Answer 229

go bankrupt ورشکست شدن

Answer 230

بستن کسب و کار تعطیل کردن - If we all agree, let's wind up the discussion. - اگر همگی موافق هستید، بیایید به بحث خاتمه دهیم

Answer 231

استعفا دادن

Answer 232

- Many economists predict that the recession will last for at least another year. - بسیاری از اقتصاددانان پیش‌بینی می‌کنند که کسادی حداقل یک سال دیگر ادامه خواهد داشت. - The recession of a glacier is a natural process caused by climate change. - پس‌روی یخ‌رود نوعی فرایند طبیعی ناشی از تغییر اقلیم است. استرداد

Answer 233

صرفه جویی کردن

Answer 234

avoid doing sth you should do. wriggle: لول خوردن - The snake wriggled out of its hole. - مار لول خورد و از سوراخ خود بیرون آمد.

Answer 235

قرارداد رسمی تعهد تکلیف

Answer 236

- the lure of the stage - گیرایی صحنه‌ی تئاتر - that free country's lure for settlers - جاذبه‌ی آن کشور آزاد برای مهاجران اغوا کردن وسوسه کردن

Answer 237

وسوسه کردن

Answer 238

کفه ترازو را تغییر دادن

Answer 239

دامن زدن به ترسها برانگیختن

Answer 240

اوضاع شفافتر شود

Answer 241

imminent قریبالوقوع

Answer 242

اوج گرفتن بالا رفتن - A kite soared into the air. - بادبادک در هوا اوج گرفت. - Birds soared lower and settled on rooftops. - پرندگان به پایین می‌چرخیدند و بر بام‌ها می‌نشستند.

Answer 243

افزایش ناگهانی با مقادیر زیاد - The surge in COVID-19 cases has overwhelmed hospitals. - افزایش موارد ابتلا به کووید-۱۹ بیمارستان‌ها را تحت‌تأثیر قرار داده است. - The surge of shoppers on Black Friday : موج - The surge of excitement: فوران هیجان - The virus cases surged in the city. - موارد ابتلا به این ویروس در شهر افزایش یافت.

Answer 244

سود دستاورد - profits and losses - سود و زیان

Answer 245

مبلغ را بالا بردن

Answer 246

قوی ترشدن قوی کردن become stronger

Answer 247

صف‌آرایی کردن، دوباره جمع‌آوری کردن، دوباره به‌کار انداختن، نیروی تازه دادن به، گرد آمدن، سرو‌صورت تازه گرفتن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن، بالا بردن قیمت - The officer rallied his scattered troops and prepared them for another attack. - افسر قشون پراکنده‌ی خود را گرداوری کرد و آن‌ها را برای حمله دیگر آماده نمود.

Answer 248

پررونق شناور سرزنده شکوفا - The buoyant materials in the life jacket kept him afloat. - مواد شناور در جلیقه‌ی نجات او را نگه‌داری کرد. - The team's buoyant energy propelled them to victory. - انرژی سرزنده‌ی تیم، آن‌ها را به پیروزی سوق داد. - The buoyant economy led to record profits for the company. - اقتصاد پررونق منجر به سودهای بی‌سابقه برای شرکت شد.

Answer 249

- The branch snapped and I fell to the ground. - شاخه تقی شکست و من بر زمین افتادم. شکستن، پاره شدن - Ghodsi snapped them a sharp reply. - قدسی با پاسخی تند به آن‌ها تشر زد. - She snapped her fingers. - انگشتانش را تکان داد. - The dog snapped at my hand. - سگ دستم را گاز گرفت. - He was snapping the scenery. - داشت از مناظر عکس می‌گرفت. - The snap on my jacket came off. - دکمه‌ی کت من شل شد.

Answer 250

- Prices may plummet later. - ممکن است بعد قیمت‌ها به‌شدت کاهش یابد - He plunged his sword into the lion's belly. - شمشیرش را در شکم شیر فرو کرد

Answer 251

- he slumped onto the floor and died! - تلپی افتاد روی کف اتاق و مرد! زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، رکود، ریزش، یکباره پایین آمدن یا افتادن، یکباره فروریختن، سقوط کردن، economic slump: رکود اقتصادی economic boom: رونق اقتصادی

Answer 252

بریدن بریدگی - to slash prices - قیمت‌ها را بسیار کم کردن

Answer 253

پاک کردن she has wiped off the market

Answer 254

اشفتگی

Answer 255

اشفتگی

Answer 256

بی ثبات متغیر - volatile prices - قیمت‌های متغیر

Answer 257

- The stock market experienced a period of high volatility. - بازار سهام یک دوره‌ی بی‌ثباتی شدید را تجربه کرد

Answer 258

اشفتگی تلاطم

Answer 259

- a bumpy road - جاده‌ی پردست‌انداز ناهموار

Answer 260

سرمایه گذار

Answer 261

متناقض مغایر تناقض/n رد کردن، تکذیب کردن

Answer 262

متناقض

Answer 263

- bonds and equities - اوراق قرضه و ارزش سهام

Answer 264

شرکتی، دارای شخصیت حقوقی شرکت - He works for a large commercial corporation. - او برای یک مؤسسه‌ی بزرگ بازرگانی کار می‌کند - develop a corporation - شکم گنده کردن

Answer 265

مسئولیت پرداخت بدهی

Answer 266

محصول بازده

Answer 267

نهانی، نهفته - We must uncover the underlying trend of market volatility to make informed investment decisions. - باید روند نهانی نوسانات بازار را کشف کنیم تا تصمیمات سرمایه‌گذاری آگاهانه‌ای را اتخاذ کنیم. - The author's use of symbolism added to the underlying significance of the novel. - استفاده‌ی نویسنده از نمادگرایی بر اهمیت نهفته‌ی این رمان افزوده است. اصلی، اساسی، زیربنایی - The underlying theme of the novel was the struggle for freedom. - موضوع اصلی این رمان مبارزه برای آزادی بود

Answer 268

چشم انداز دورنما

Answer 269

حباب جوشیدن ( وضعیتی از رشد اقتصادی که عموما با یک سقوط ناگهانی همراه است) - When the bubble burst, they all went bankrupt. - وقتی حباب ترکید (نقشه‌ی آن‌ها شکست خورد) همه ورشکست شدند.

Answer 270

تدریجا کم و کمتر شدن

Answer 271

خرج دخل

Answer 272

- I lost my debit card. - کارت نقدی‌ام را گم کردم.

Answer 273

شیار، لبه، باریکه، پیگردی کردن رد پا، اثر، خط آهن، جاده، راه، نشان، مسابقه دویدن، تسلسل، توالی، ردپا را گرفتن، پی کردن، دنبال کردن - the huge track of a bull elephant - ردپای عظیم یک فیل نر

Answer 274

in credit:پول تو‌حسابتون داشته باشین long-term credit - اعتبار دراز مدت - How much do I have to my credit? - موجودی حساب من چقدر است؟

Answer 275

- Our profits are mounting. - سود ما در حال تزاید است. روی هم انباشته شدن

Answer 276

- He has extensive experience in international business transactions. - او تجربه‌ی زیادی در معاملات تجاری بین‌المللی دارد. - The transaction was successfully completed. - تراکنش با موفقیت انجام شد. - the transaction between the viewer and the painting - رابطه‌ی میان بیننده و نقاشی

Answer 277

بیانیه بانکی؟

Answer 278

صرفه جو #گزافگر، غیرمعقول، عجیب، غریب، گزاف، مفرط - extravagant demands - خواسته‌های افراط آمیز (بیش‌ازحد)

Answer 279

اسراف، برباد دادن - don't squander your time and money! - وقت و پول خودت را حرام نکن!

Answer 280

an amount of money

Answer 281

حساب پس انداز/ سپرده

Answer 282

نگران بودن در فکر چیزی بودن زحمت دادن مزاحم شدن - Please don't bother;: لطفا زحمت نکشید - Go ahead, it's no bother! - اشکالی ندارد، بفرمایید! stop bothering me: دست از سرم بردار

Answer 283

بودجه بودجه بندی کردن

Answer 284

calculate حساب کردن

Answer 285

- medical expenses - هزینه‌های پزشکی

Answer 286

کاستن منها کردن

Answer 287

، مازاد، زائد، باقیمانده، اضافه، زیادی - budget surplus - اضافه بودجه

Answer 288

وجه پشتوانه - the earthquake relief fund - صندوق کمک به زلزله‌زدگان - Are you short of funds? - پول کم داری؟

Answer 289

پیشامد غیرمترقبه، حادثه‌ی غیرقابل پیش‌بینی، رویداد احتمالی، احتمال وقوع، رویداد پیش‌بینی‌نشده، محتمل‌الوقوع - We are prepared for any contingency. - برای (مقابله با) هرگونه پیشامد غیرمترقبه‌ای آماده‌ایم. - a reserve fund for contingencies - بودجه‌ی ذخیره برای رویدادهای پیش‌بینی نشده

Answer 290

کسری - a budget shortfall - کسری بودجه

Answer 291

- Citizens were asked to economize on water consumption. - از شهروندان خواسته شد که در مصرف آب، صرفه‌جویی کنند.

Answer 292

بی باک

Answer 293

کمک خرج دادن - The government subsidizes the steel industry. - دولت به صنعت پولادسازی کمک مالی می‌دهد.

Answer 294

یارانه سوبسید

Answer 295

نجات دادن کسی با پرداخت پول

Answer 296

با خیل عظیمی از چیزی مواجه شدن، اشباع شدن (کار و نامه و غیره) - Our office was inundated with job applications. - سیل درخواست کار به اداره‌ی ما سرازیر شد.

Answer 297

تمام نشدنی

Answer 298

نهر جریان

Answer 299

مضطرب نگران

Answer 300

فورا وادارکردن - His wife prompted him to sell the house. - زنش او را وادار کرد که خانه را بفروشد - a prompt decision - تصمیم سریع: Immediate,Instantaneous, fast, quick, rapid

Answer 301

نا امید درمانده

Answer 302

بی حاصل غیر سازنده

Answer 303

سیل، طوفان - Suddenly, the rain turned into a deluge. - ناگهان باران به رگبار شدید تبدیل شد. - A deluge of letters invaded the radio station. - سیلی از نامه به ایستگاه رادیو سرازیر شد.

Answer 304

be impossible to control become impossible to control

Answer 305

#be got out of hand

Answer 306

پایان دادن

Answer 307

دنباله/ توالی/ نظم و ترتیب فکر

Answer 308

کنار گذاشتن set aside two times a week

Answer 309

بحث بحث کردن جدال کردن - We will dispute every inch of our ground. - ما برای هر وجب از خاکمان ستیز خواهیم کرد. - a philosophical dispute - بحث فلسفی

Answer 310

- a political deadlock - بن‌بست سیاسی

Answer 311

رای مخفی - The next ballot will be in November. - انتخابات بعدی در نوامبر خواهد بود.

Answer 312

تعیین کردن، تنظیم کردن،چیدن تعیین کردن:You can't set a price on good health. - برای سلامتی نمی‌توان قیمت معلوم کرد. - to set fruit trees - درخت میوه کاشتن - He set out on a long journey. - او به یک مسافرت طولانی رفت. - When are we setting off? - کی حرکت می‌کنیم؟ - I have to set my watch. - باید ساعتم را تنظیم کنم. - to set a book on the table - کتابی را روی میز گذاشتن - to set fire to something - چیزی را آتش زدن - to set the dinner table - میز شام را چیدن دستگاه، اماده، مصمم

Answer 313

اعتصاب کردن - The earthquake struck the coastal town. - زمین‌لرزه در شهر ساحلی حادث شد - My struck an oncoming vehicle. - ماشین من به خودروی روبه‌رو خورد. - The clock will strike at midnight. - ساعت در نیمه‌شب زنگ می‌خورد. - The union hoped to strike a deal with management. - اتحادیه امیدوار بود که با مدیریت به توافق برسد. اعتصاب ضربه اکتشاف حمله کردن - This disease strikes all, young and old. - این بیماری همه را دچار می‌کند چه پیر و چه جوان.

Answer 314

, توقف، ایست، مکث، درنگ، ایست کردن، مکث کردن، لنگیدن - the guard cried, "halt or I'll fire" - نگهبان فریاد زد: «ایست. والا آتش می‌کنم.» - Suddenly the car halted. - اتومبیل ناگهان از حرکت ایستاد.

Answer 315

بستن خاتمه - the closure of Kandvan Tunnel - بستن تونل کندوان

Answer 316

خصوصی سازی

Answer 317

#privatization

Answer 318

خصوصی کردن

Answer 319

در مخاطره - His stake in the business: سرمایه او در تجارت - I am ready to stake my life on it. - حاضرم جانم را سر آن شرط‌بندی کنم.

Answer 320

متداول کردن- He set the precedent of giving tips here. - او رسم انعام دادن را در اینجا متداول کرد. - There is no precedent for what you have done. - عملی که شما انجام داده‌اید، بی‌سابقه است.

Answer 321

شیب - a strong inclination toward music - گرایش زیاد به موسیقی

Answer 322

افزودن پیشرفت کردن

Answer 323

افزودن پیشرفت کردن

Answer 324

دستمزد

Answer 325

توافق واگذاری - account settlement - تسویه‌ی حساب - The settlement of the new immigrants : اسکان مهاجران جدید حل و فصل

Answer 326

کارمندان کادر

Answer 327

مداخله کردن

Answer 328

مداخله کردن

Answer 329

حل کردن تصمیم کرفتن اراده - to resolve to go - تصمیم به رفتن گرفتن - to resolve a problem - مسئله‌ای را حل کردن - The enemy is testing our resolve. - دشمن دارد اراده‌ی ما را امتحان می‌کند.

Answer 330

آینده‌نگر، آینده‌نگرانه، پیشگیرانه، پویش‌گرایانه

Answer 331

- She was not able to tackle that problem. - او قادر نبود که از پس آن مسئله بربیاید.

Answer 332

حل کردن مشکل

Answer 333

حل کردن مشکل

Answer 334

از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن

Answer 335

- Please, don't interfere in our private affairs! - لطفاً در امور خصوصی ما دخالت نفرمایید!

Answer 336

عاقلانه خردمند - a wise old woman - پیرزن خردمند clockwise: ساعت گرد Foodwise: از نظر غذایی She got wise: او اگاه شد She was a wise businesswoman: زیرک Don't be such a wise guy. - این‌قدر گستاخ نباش. - She should wise up: او بابد بفهمد to succeed in any wise: به هر طریقی

Answer 337

فراست دانایی خرد دوراندیشی 🌸She exercised prudence in making her financial decisions. - او در تصمیم‌گیری‌های مالی‌اش احتیاط می‌کرد.

Answer 338

پشت گوش انداختن تعلل کردن

Answer 339

سرتو زیر شن پوشاندن pretend a diffirent situation dosnt exist

Answer 340

- I can't stand my new neighbor. - تاب تحمل همسایه‌ی جدیدم را ندارم. - I will stand you a dinner. - شام تو را مهمان می‌کنم توقف جایگاه دکه

Answer 341

چپاندن - Fans jammed the hall. - علاقه‌مندان سالن را پر کرده بودند. ازدحام پارازیت انداختن

Answer 342

فقدان غیاب- during his absence - در غیاب او - absence of mind - عدم حضور ذهن، حواس‌پرتی

Answer 343

accumulate: اکیومیولیت انباشتن، انباشته شدن collect

Answer 344

- Hectic lifestyle - زندگی پرمشغله سفرپرحادثه، پرهیجان

Answer 345

غفلت، اهمال، مسامحه، غفلت کردن - to neglect the advice of others - پند دیگران را نادیده گرفتن

Answer 346

Neglect to do

Answer 347

دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن - They forced him to hand over the stolen money. - او را وادار کردند که پول دزدی‌شده را پس بدهد.

Answer 348

زمزمه کردن وزوز کردن - A bee was humming around my head. - زنبوری دور سرم وزوز می‌کرد.

Answer 349

سوت زدن

Answer 350

- We giggled again and Dad asked us to leave the dining table. - ما دوباره زدیم زیر خنده و پدر به ما دستور داد که میز شام را ترک کنیم.

Answer 351

به‌طور غیرقابل‌کنترل،

Answer 352

استنشاق کردن - Ahmad sniffs heroin. - احمد هروئین استنشاق می‌کند. فن فن کردن

Answer 353

جرقه زدن - Fireflies were sparking in the darkness. - حشرات شب‌تاب در تاریکی می‌درخشیدند - There was no spark of life in him. - اثری از حیات در او وجود نداشت. - His comments sparked off a lot of hostility. - اظهارات او خصومت فراوانی را برانگیخت.

Answer 354

جزیی بی اهمیت

Answer 355

اتفاق حادثه - a tragic incident - حادثه‌ی جان‌سوز - We reported the incident to the police. - آن رویداد را به پلیس گزارش کردیم.

Answer 356

مدام بوق زدن

Answer 357

make sb mad

Answer 358

تحریک کردن، اغفال کردن - They egged each other on to argue and to fight. - آن‌ها یکدیگر را به بحث و جدل تحریک کردند

Answer 359

لگد زدن، لگد ضربه زدن لذت، هیجان - He plays for kicks, not money. - او به‌‌خاطر هیجان بازی می‌کند، نه پول. - I love the kick of ginger in this stir-fry dish. - من عاشق تندی زنجبیل در این غذای سرخ‌شده هستم.

Answer 360

فرورفتگی ایجاد کردن - The car's mudguard was dented in a few places. - گل‌گیر ماشین در چند جا فرورفتگی پیدا کرد.

Answer 361

- to retaliate a wrong - عمل خلاف را تلافی کردن

Answer 362

برانگیختن، برافروختن،خشمگین کردن

Answer 363

بیخود واکنش نشان دادن، بیخود احساساتی شدن

Answer 364

خلاصه کردن (یا شدن) به، منجر شدن به

Answer 365

زنجیره ای از حوادث

Answer 366

تابلو اعلانات

Answer 367

پر کردن (فرم و غیره)، تکمیل کردن (در جای خالی در فرم و غیره) - I need you to fill in the form with your personal information. - از شما می‌خواهم که فرم را با اطلاعات شخصی خود پر کنید. - We should fill in/ inform our parents about our plans for the weekend. - ما باید والدین خود را در مورد برنامه‌های خود برای آخر هفته مطلع کنیم.

Answer 368

تحویل دادن، دادن، تسلیم کردن، ارائه کردن

Answer 369

تسلیم شدن ادعا کردن:claim ارائه کردن - submission to the will of God - گردن نهادن به اراده‌ی خداوند submissive: مطیع

Answer 370

نقطه اعشاری

Answer 371

ارتفاع

Answer 372

رنگ‌فیروزه ای

Answer 373

سفید استخوانی

Answer 374

حساب دار

Answer 375

پرستار بچه

Answer 376

what is your job?

Answer 377

خدمتکار

Answer 378

خانه دار

Answer 379

گارسون

Answer 380

جوشکار

Answer 381

فهرست فهرست کردن - If I take inventory of what I have done during the last year, I will not be pleased. - اگر کارهایی را که سال گذشته انجام داده‌ام برآورد کنم، خوشحال نخواهم شد.

Answer 382

استخدام کننده

Answer 383

فریاد کشیدن

Answer 384

طرز برخورد بینش

Answer 385

دربان، سرایدار، فراش مدرسه

Answer 386

منگنه

Answer 387

نوار چسپ

Answer 388

کودکستان