loqate darse 13 farsi 1 Flashcards

1
Q

افسر

A

تاج، دیهیم، کلاه پادشاهی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

افسون

A

حیله کردن، سحر کردن، جادو کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

آورد

A

جنگ، نبرد، کارزار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

بادپا

A

تیزرو، شتابنده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

باره

A

دیوار قلعه، حصار

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

بردمیدن

A

خروشیدن، برخاستن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

برگاشتن

A

برگردانیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

بسنده

A

سزاوار، شایسته، کافی، کامل

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

پدرام

A

آراسته، نیکو، شاد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

تاب

A

چرخ و پیچ که در طناب و کمند و زلف می باشد،

پیچ و شکن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

چاره گر

A

کسی که با حیله و تدبیر، کارها را به سامان

کند؛ مدبر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

خدنگ

A

درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر سازند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

خطّه

A

سرزمین

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

خیره

A

متحیر، سرگشته

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

درع

A

جامه جنگی که از حلقه های آهنی سازند، زره

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

دژ

A

قلعه، حصار

17
Q

دمان

A

خروشنده، غرنده، مهیب، هولناک

18
Q

دوده

A

دودمان، خاندان، طایفه

19
Q

زره

A

جامه ای جنگی دارای آستین کوتاه و مرکب از حلقه های ریز فولادی که آن را به هنگام جنگ بر
روی لباسهای دیگر می پوشیدند

20
Q

سالار

A

سردار، سپهسالار، آن که دارای شغلی بزرگ

و منصبی رفیع باشد، حاکم

21
Q

سمند

A

اسبی که رنگش مایل به زردی باشد، زرده

در متن درس، مطلق اسب مورد نظر است.

22
Q

سِنان

A

سر نیزه، تیزی هر چیز

23
Q

شیراوژن

A

شیرافکن، دلاور

24
Q

عِنان

A

افسار، دهانه

25
Q

فراز آمدن

A

رسیدن، نزدیک آمدن

26
Q

فوج

A

گروه، دسته

27
Q

کمند افکن

A

کمند انداز

28
Q

نظاره

A

نظر کردن، نگریستن، تماشا کردن

29
Q

ویله کردن

A

فریا ، نعره زدن، ناله کردن؛ ويله

صدا، آواز، تاله