loqate darse 7 farsi 3 Flashcards

1
Q

حسن

A

نیکویی، زیبایی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

جمال

A

زیبایی، زیبایی ازلی خداوند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

کمال

A

کامل بودن، کامل ترین و بهترین صورت و حالت هر چیز، سرآمد بودن در داشتن صفتهای خوب

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

روحانی

A

منسوب به روح، معنوی، ملکوتی، آن چه از مقوله روح و جان باشد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

بی خودی

A

بیهوشی، حالت از خودرَستگی و به معشوق پیوستن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

محب

A

دوستدار، یار، عاشق

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

شیدایی

A

دیوانگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

بزم

A

محفل، ضیافت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

نغمه

A

نوا، ترانه، سرود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

جسمانی

A

منسوب به جسم، مقابل روحانی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

سودا

A

خیال، دیوانگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

سامان

A

درخور، میسر، امکان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

فَرْض

A

لازم، ضروری، آن چه خداوند بر بندگانش واجب کرده است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

ممات

A

مرگ، مردن؛ مقابل حیات

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

نیک

A

در عبارت چون نیک اندیشه کنی، به معنی «خوب، دقیق» و از نظر دستوری قید است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

وصول

A

رسیدن، به دست آوردن، پیوستن عارف به حق تعالی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

مأوا

A

جای بودن، جایگاه و مکان، ملجا، پناهگاه، مأمن (مأوا کردن: اقامت کردن)

18
Q

غایت

A

نهایت، پایان، حد نهایی

19
Q

سُهرورد

A

یکی از دهستانهای بخش قیدار شهرستان زنجان

20
Q

مسلّم

A

قطعی، ثابت، مقرّ، پذیرفته (مسلم شدن: قطعی شدن، مختص گشتن)

21
Q

لابد

A

ناچار، ناگزیر

22
Q

طالبان

A

جمع طالب؛ جویندگان، خواهندگان

23
Q

از بهرِ

A

برای، به جهتِ، به خاطر

24
Q

آمد

A

در عبارت (فرض راه آمد) به معنی «شد، گشت و گردید» و فعل اسنادی است.

25
Q

پُرکین

A

کسی که وجود او پر از حقد و کینه باشد. (کین: کینه، عداوت، بغض و نفرت)

26
Q

خودرای

A

آن که به رأی دیگران اعتنا نکند، خودسر

27
Q

بی رایی

A

بدون عقل و اندیشه بودن، بی تدبیری، بی فکری

28
Q

بُرنا

A

جوان، شاب، مقابل پیر

29
Q

گوش داشتن

A

در متن درس به معنی «شنیدن و به یاد داشتن، توجه کردن» به کار رفته است. (گوش دار: بشنو و به یاد داشته باش)

30
Q

مصطفی

A

برگزیده، از القاب حضرت رسول (ص)

31
Q

حبیب

A

دوست، محبوب، معشوق

32
Q

تمهیدات

A

جمع تمهید:گستردن، مقدمه چینی، آماده کردن، آراستن

33
Q

عين القُضات

A

در لغت به معنی چشم داوران، عزیز و گرامی قاضیان و داوران؛ از بزرگان مشایخ صوفیه و دانشمند ربع اول قرن ششم هجری.

34
Q

ابتهاج

A

شاد شدن، مسرّت

35
Q

هوا

A

عشق، تمنا و آرزو

36
Q

جنون

A

دیوانگی، شیدایی

37
Q

شفیع

A

خواهشگر، شفاعت کننده، پایمرد

38
Q

کَد‌ْکن

A

نام دهی است از توابع نیشابور

39
Q

ازلی

A

منسوب به ازل

ازل: زمان بی آغاز

40
Q

مقوله

A

گفتار، باب