loqate darse 5 farsi 3 Flashcards

1
Q

کُلَه خود

A

‎کلاه خود، کلاه فلزی که در جنگ بر سر می گذراند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

ستوران

A

جمع ستور؛ حیوانات چار پا خاصه اسب، استر و خر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

نحس

A

شوم، بدیمن، بداختر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

سعد

A

خوشبختی، متضاد نحس؛

اختر سعد: سيارة مشتری است که به «سعد اکبر» مشهور است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

آوند

A

آونگ، آویزان، آویخته

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

پس افکند

A

پس افکنده، میراث

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

فسرده

A

یخ زده، منجمد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

ضماد

A

مرهم، دارو که به جراحت نهند؛ ضماد کردن: بستن چیزی بر زخم، مرهم نهادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

معجر

A

سرپوش، روسری مجمر: منقل، آتشدان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

گرزه

A

ویژگی نوعی مار سمی و خطرناک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

شرزه

A

خشمگین، غضبناک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

ا‌َرغند

A

خشمگین و قهرآلود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

بگسل

A

پاره کن، جدا کن؛ در متن درس: نابود کن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

سفله

A

فرومایه، بدسرشت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

سریر

A

تخت پادشاهی، اورنگ

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

عطا دادن

A

بخشش، بخشیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

عامل تخریب

A

شخصی نظامی که کارش نابود کردن هدف های نظامی به وسیلهٔ انفجار و کارگذاشتن تله های انفجاری است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

کلوخ

A

پاره گل خشک شده به صورت سنگ، پاره گل خشک شده به درشتی مشت یا بزرگتر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

معطل

A

بیکار، بلاتکلیف؛ معطل کردن: تأخیرکردن، درنگ کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

زل زدن

A

با چشمی ثابت و بی حرکت به

چیزی نگاه کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

سلانه سلّانه

A

آرام آرام، به آهستگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

فغان

A

ناله و زاری، فریاد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

دیو سپید

A

دیو یا پهلوانی مازندرانی که بر آیین باطل بود و در خوان (خان) هفتم به دست رستم کشته شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

سیم

A

نقره

25
Q

میان

A

بین، کمر؛ در متن درس، مقصود «کمرکش و میانه ی کوه» است

26
Q

شیر سپهر

A

مجاز از «خورشید» به اعتبار آن که برج اسد خانه اوست. (سپهر: آسمان)

27
Q

پیوند

A

وصلت، خویشاوندی، عهد و پیمان (پیوند کردن: به هم پیوستن)

28
Q

جور

A

ستم، ظلم

29
Q

گردون

A

آسمان

30
Q

بنواخت

A

زد (نواختن: ضرب، زدن)

31
Q

کافور

A

ماده معطر و جامدی که از گیاهانی چون ریحان و بابونه و چند نوع درخت به دست می آید. در گذشته آن را به صورت دوا و مرهم بر روی زخم یا عارضه می نهادند.

32
Q

افسرده

A

پژمرده، غمگین، بی روح، یخ بسته، منجمد

33
Q

اورند

A

اورنگ، تخت پادشاهی

34
Q

بِگرای

A

حمله کن، حرکت کن (گراییدن: حمله بردن)

35
Q

پی

A

بنیای، اساس، پایه، شالوده

36
Q

تزویر

A

نیرنگ، دورویی، ریاکاری

37
Q

پیوند (بگسل از هم این نژاد و پیوند)

A

وصلت، خویشی، دودمان و خاندان

38
Q

بُن

A

بنیاد، پی، پایه، اساس

39
Q

بِستان

A

بگیر

40
Q

ملک

A

پادشاهی، مملکت

41
Q

ظهیر

A

یار، یاور، پشتیبان

42
Q

کریم

A

بخشنده، بزرگوار

43
Q

تعلیل

A

علت آوردن

44
Q

هرج و مرج

A

بی نظمی، بی قانونی، فتنه و آشوب

45
Q

هتّاکی

A

پرده دری، بی حیایی، بی شرمی

46
Q

پرده پوش

A

رازدار، رازپوش، ساتر

47
Q

منّت

A

احسان، نیکویی

48
Q

عن قریب

A

به زودی، به همین زودی، زود باشد که

49
Q

کاری

A

مؤثر، اثرکننده

50
Q

عامل

A

عمل کننده، اجرا کننده، متخصص هر کار

51
Q

مواضع

A

جمع موضع؛ جایها، مکانها

52
Q

چموش

A

اسب یا استر لگدزن، سرکش، بدرفتار

53
Q

شرارت

A

بدکرداری، فتنه انگیزی، بدی

54
Q

افسار

A

دهنه اسب، لگام، عنان، مهار، زمام

55
Q

پوزه

A

گرداگرد دهان

56
Q

چهار نعل

A

تاختن اسب، سریع و با شتاب رفتن (نعل: قطعه ای آهنی که به پاشنهٔ کفش یا سُم چارپا کوبند.)

57
Q

بعثی

A

منسوب به بعث بعث: حزبی سیاسی که صدام حسین، رئیس جمهور پیشین عراق، رهبری

آن را بر عهده داشت.

58
Q

بُهت

A

خیره شدن، سرگشته شدن، حیرت

59
Q

اختصار

A

کوتاه کردن سخن، ایجاز