loqate darse 5 farsi 3 Flashcards

(59 cards)

1
Q

کُلَه خود

A

‎کلاه خود، کلاه فلزی که در جنگ بر سر می گذراند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

ستوران

A

جمع ستور؛ حیوانات چار پا خاصه اسب، استر و خر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

نحس

A

شوم، بدیمن، بداختر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

سعد

A

خوشبختی، متضاد نحس؛

اختر سعد: سيارة مشتری است که به «سعد اکبر» مشهور است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

آوند

A

آونگ، آویزان، آویخته

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

پس افکند

A

پس افکنده، میراث

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

فسرده

A

یخ زده، منجمد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

ضماد

A

مرهم، دارو که به جراحت نهند؛ ضماد کردن: بستن چیزی بر زخم، مرهم نهادن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

معجر

A

سرپوش، روسری مجمر: منقل، آتشدان

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

گرزه

A

ویژگی نوعی مار سمی و خطرناک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

شرزه

A

خشمگین، غضبناک

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

ا‌َرغند

A

خشمگین و قهرآلود

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

بگسل

A

پاره کن، جدا کن؛ در متن درس: نابود کن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

سفله

A

فرومایه، بدسرشت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

سریر

A

تخت پادشاهی، اورنگ

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

عطا دادن

A

بخشش، بخشیدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

عامل تخریب

A

شخصی نظامی که کارش نابود کردن هدف های نظامی به وسیلهٔ انفجار و کارگذاشتن تله های انفجاری است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

کلوخ

A

پاره گل خشک شده به صورت سنگ، پاره گل خشک شده به درشتی مشت یا بزرگتر

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

معطل

A

بیکار، بلاتکلیف؛ معطل کردن: تأخیرکردن، درنگ کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

زل زدن

A

با چشمی ثابت و بی حرکت به

چیزی نگاه کردن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

سلانه سلّانه

A

آرام آرام، به آهستگی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

فغان

A

ناله و زاری، فریاد

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

دیو سپید

A

دیو یا پهلوانی مازندرانی که بر آیین باطل بود و در خوان (خان) هفتم به دست رستم کشته شد.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

سیم

25
میان
بین، کمر؛ در متن درس، مقصود «کمرکش و میانه ی کوه» است
26
شیر سپهر
مجاز از «خورشید» به اعتبار آن که برج اسد خانه اوست. (سپهر: آسمان)
27
پیوند
وصلت، خویشاوندی، عهد و پیمان (پیوند کردن: به هم پیوستن)
28
جور
ستم، ظلم
29
گردون
آسمان
30
بنواخت
زد (نواختن: ضرب، زدن)
31
کافور
ماده معطر و جامدی که از گیاهانی چون ریحان و بابونه و چند نوع درخت به دست می آید. در گذشته آن را به صورت دوا و مرهم بر روی زخم یا عارضه می نهادند.
32
افسرده
پژمرده، غمگین، بی روح، یخ بسته، منجمد
33
اورند
اورنگ، تخت پادشاهی
34
بِگرای
حمله کن، حرکت کن (گراییدن: حمله بردن)
35
پی
بنیای، اساس، پایه، شالوده
36
تزویر
نیرنگ، دورویی، ریاکاری
37
پیوند (بگسل از هم این نژاد و پیوند)
وصلت، خویشی، دودمان و خاندان
38
بُن
بنیاد، پی، پایه، اساس
39
بِستان
بگیر
40
ملک
پادشاهی، مملکت
41
ظهیر
یار، یاور، پشتیبان
42
کریم
بخشنده، بزرگوار
43
تعلیل
علت آوردن
44
هرج و مرج
بی نظمی، بی قانونی، فتنه و آشوب
45
هتّاکی
پرده دری، بی حیایی، بی شرمی
46
پرده پوش
رازدار، رازپوش، ساتر
47
منّت
احسان، نیکویی
48
عن قریب
به زودی، به همین زودی، زود باشد که
49
کاری
مؤثر، اثرکننده
50
عامل
عمل کننده، اجرا کننده، متخصص هر کار
51
مواضع
جمع موضع؛ جایها، مکانها
52
چموش
اسب یا استر لگدزن، سرکش، بدرفتار
53
شرارت
بدکرداری، فتنه انگیزی، بدی
54
افسار
دهنه اسب، لگام، عنان، مهار، زمام
55
پوزه
گرداگرد دهان
56
چهار نعل
تاختن اسب، سریع و با شتاب رفتن (نعل: قطعه ای آهنی که به پاشنهٔ کفش یا سُم چارپا کوبند.)
57
بعثی
منسوب به بعث بعث: حزبی سیاسی که صدام حسین، رئیس جمهور پیشین عراق، رهبری آن را بر عهده داشت.
58
بُهت
خیره شدن، سرگشته شدن، حیرت
59
اختصار
کوتاه کردن سخن، ایجاز