7 Flashcards
(168 cards)
(ab)leugnen+akk
انکار کردن
فعل “leugnen” به زبان آلمانی به معنای “انکار کردن” یا “نفی کردن” است. وقتی با پیشوند “ab” به صورت “ableugnen” استفاده میشود، معنای مشابهی دارد و معمولاً به معنای “کاملاً انکار کردن” یا “به شدت نفی کردن” به کار میرود. این فعل با حالت مفعولی (Akkusativ) استفاده میشود.
انکار کردن
“Er leugnete die Vorwürfe.”
او اتهامات را انکار کرد.
نفی کردن
“Sie leugnete ihre Beteiligung an dem Vorfall.”
او مشارکتش در حادثه را نفی کرد.
به شدت انکار کردن
“Er hat seine Schuld bis zum Schluss abgeleugnet.”
او تا آخرین لحظه گناهش را به شدت انکار کرد.
مثالهایی برای “leugnen” و “ableugnen”:
انکار کردن جرم:
“Der Verdächtige leugnete die Tat.”
مظنون جرم را انکار کرد.
نفی کردن اتهامات:
“Sie hat die Anschuldigungen vehement abgeleugnet.”
او اتهامات را به شدت نفی کرد.
انکار مسئولیت:
“Er leugnete jede Verantwortung für das Problem.”
او هرگونه مسئولیتی در قبال مشکل را انکار کرد.
نفی کردن ارتباط:
“Sie leugnete jede Verbindung zu der Gruppe.”
او هرگونه ارتباط با گروه را نفی کرد.
انکار کردن حقیقت:
“Er leugnete die Wahrheit der Aussagen.”
او حقیقت اظهارات را انکار کرد.
نفی کردن همکاری:
“Der Politiker leugnete jede Zusammenarbeit mit dem Unternehmen.”
سیاستمدار هرگونه همکاری با شرکت را نفی کرد.
ساختار جمله:
leugnen + Akkusativ:
“Er leugnet die Tatsache.”
او واقعیت را انکار میکند.
ableugnen + Akkusativ:
“Sie hat die Vorwürfe abgeleugnet.”
او اتهامات را به شدت انکار کرد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه “leugnen” و “ableugnen” در زبان آلمانی برای انکار کردن، نفی کردن و به شدت انکار کردن استفاده میشوند.
auf sich nehmen+akk
پذیرفتن
akzeptieren
annehmen
hinnehmen
عبارت “auf sich nehmen” به زبان آلمانی به معنای “بر عهده گرفتن” یا “پذیرفتن” است. این عبارت معمولاً برای توصیف عمل قبول کردن مسئولیت، وظیفه یا تعهدی استفاده میشود. این عبارت با حالت مفعولی (Akkusativ) استفاده میشود.
بر عهده گرفتن
“Er nahm die Verantwortung für das Projekt auf sich.”
او مسئولیت پروژه را بر عهده گرفت.
پذیرفتن
“Sie hat die schwierige Aufgabe auf sich genommen.”
او وظیفه دشوار را پذیرفت.
قبول کردن
“Er nahm die Schuld auf sich, um seinen Freund zu schützen.”
او برای حفاظت از دوستش، گناه را بر عهده گرفت.
تحمل کردن
“Sie hat die Konsequenzen ihrer Handlungen auf sich genommen.”
او عواقب اعمالش را تحمل کرد.
متحمل شدن
“Er nahm die Strafe auf sich, ohne zu protestieren.”
او بدون اعتراض، مجازات را پذیرفت.
پذیرش مسئولیت
“Sie nahm die Pflege ihrer kranken Mutter auf sich.”
او مسئولیت مراقبت از مادر بیمار خود را پذیرفت.
مثالهای بیشتر برای “auf sich nehmen + Akkusativ”:
پذیرش مسئولیت مالی:
“Er nahm die Kosten für die Reparatur auf sich.”
او هزینههای تعمیرات را بر عهده گرفت.
قبول تعهد:
“Sie nahm das Versprechen auf sich, ihm zu helfen.”
او تعهد کمک به او را پذیرفت.
تحمل مشکلات:
“Er nahm die Schwierigkeiten der Reise auf sich.”
او مشکلات سفر را پذیرفت.
بر عهده گرفتن وظایف:
“Sie nahm die Leitung des Teams auf sich.”
او مدیریت تیم را بر عهده گرفت.
پذیرفتن اشتباهات:
“Er nahm die Verantwortung für den Fehler auf sich.”
او مسئولیت اشتباه را بر عهده گرفت.
ساختار جمله:
auf sich nehmen + Akkusativ:
“Er nimmt die Herausforderung auf sich.”
او چالش را بر عهده میگیرد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که چگونه عبارت “auf sich nehmen” در زبان آلمانی برای توصیف بر عهده گرفتن، پذیرفتن، قبول کردن، تحمل کردن، متحمل شدن و پذیرش مسئولیت در زمینههای مختلف استفاده میشود.
hinnehmen vs. annehmen
hinnehmen
“hinnehmen” به معنای “پذیرفتن” یا “تحمل کردن” است و معمولاً در شرایطی استفاده میشود که پذیرش یا تحمل چیزی بدون اعتراض یا ناراحتی صورت میگیرد. این فعل اغلب با حالتی از تسلیم یا ناچاری همراه است.
مثالها برای “hinnehmen”:
تحمل کردن نقد:
“Er musste die Kritik hinnehmen.”
او مجبور بود انتقاد را بپذیرد.
پذیرش شکست:
“Die Mannschaft musste die Niederlage hinnehmen.”
تیم مجبور بود شکست را قبول کند.
تحمل ناعادلانه بودن:
“Sie nahm die ungerechte Behandlung hin.”
او برخورد ناعادلانه را تحمل کرد.
قبول بدون اعتراض:
“Er nahm das Urteil des Gerichts hin.”
او حکم دادگاه را بدون اعتراض پذیرفت.
annehmen
“annehmen” به معنای “پذیرفتن”، “فرض کردن” یا “قبول کردن” است و در موقعیتهای مختلفی مانند پذیرش پیشنهاد، هدیه یا فرضیه استفاده میشود. این فعل معمولاً با حالتی از موافقت یا تصمیم همراه است.
مثالها برای “annehmen”:
پذیرش پیشنهاد:
“Er nahm das Jobangebot an.”
او پیشنهاد شغلی را پذیرفت.
قبول هدیه:
“Sie nahm das Geschenk dankbar an.”
او هدیه را با تشکر پذیرفت.
فرض کردن:
“Ich nehme an, dass du recht hast.”
من فرض میکنم که حق با تو است.
پذیرش دعوت:
“Er nahm die Einladung zur Party an.”
او دعوت به مهمانی را پذیرفت.
تفاوتها:
hinnehmen: بیشتر به معنای تحمل کردن یا پذیرش چیزی بدون اعتراض است. این فعل اغلب در شرایطی استفاده میشود که پذیرش همراه با ناراحتی یا تسلیم باشد.
annehmen: به معنای پذیرفتن یا قبول کردن است و در موقعیتهای مختلفی مانند پذیرش پیشنهاد، هدیه یا فرضیه استفاده میشود. این فعل معمولاً با حالتی از موافقت یا تصمیم همراه است.
مثالهای مقایسهای:
hinnehmen:
“Er musste die harte Kritik hinnehmen.”
او مجبور بود انتقاد سخت را بپذیرد.
annehmen:
“Er nahm den Ratschlag seines Freundes an.”
او نصیحت دوستش را پذیرفت.
auseinandergehen
جدا و تفکیک کردن
فعل “auseinandergehen” به زبان آلمانی به معنای “جدا شدن”، “منحرف شدن” یا “تفکیک شدن” است. این فعل میتواند در زمینههای مختلفی مانند روابط، دیدگاهها یا فیزیکی استفاده شود.
جدا شدن (در روابط)
“Sie sind nach zehn Jahren Ehe auseinandergegangen.”
آنها پس از ده سال زندگی مشترک از هم جدا شدند.
منحرف شدن (در دیدگاهها)
“Unsere Meinungen über das Projekt gehen auseinander.”
دیدگاههای ما درباره پروژه متفاوت است.
تفکیک شدن (فیزیکی)
“Die Gruppe ging in verschiedene Richtungen auseinander.”
گروه به جهات مختلفی از هم جدا شدند.
از هم پاشیدن
“Die alten Bücher fingen an, auseinanderzugehen.”
کتابهای قدیمی شروع به از هم پاشیدن کردند.
متفرق شدن
“Nach dem Konzert gingen die Leute auseinander.”
بعد از کنسرت مردم متفرق شدند.
تفاوت پیدا کردن
“Die Ergebnisse der Studie gehen weit auseinander.”
نتایج مطالعه تفاوت زیادی با هم دارند.
اختلاف داشتن
“Unsere Vorstellungen von der Zukunft gehen stark auseinander.”
تصورات ما از آینده اختلاف زیادی با هم دارند.
مثالهای بیشتر برای “auseinandergehen”:
جدایی فیزیکی:
“Die Straßen gehen hier auseinander.”
خیابانها در اینجا از هم جدا میشوند.
اختلاف نظر:
“Ihre Ansichten über die Erziehung der Kinder gehen auseinander.”
نظرات آنها درباره تربیت کودکان اختلاف دارد.
تجزیه:
“Das Material beginnt bei hoher Hitze auseinanderzugehen.”
ماده در دمای بالا شروع به تجزیه شدن میکند.
پایان یک رابطه:
“Nach vielen Streitereien gingen sie schließlich auseinander.”
پس از بسیاری از مشاجرات، آنها بالاخره از هم جدا شدند.
متفرق شدن مردم:
“Die Versammlung ging friedlich auseinander.”
تجمع بهطور مسالمتآمیز متفرق شد.
ساختار جمله:
auseinandergehen + موضوع:
“Unsere Wege gehen hier auseinander.”
راههای ما در اینجا از هم جدا میشوند.
این مثالها نشان میدهند که فعل “auseinandergehen” چگونه برای توصیف جدا شدن، منحرف شدن، تفکیک شدن، از هم پاشیدن، متفرق شدن، تفاوت پیدا کردن و اختلاف داشتن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
befürchten
ترسیدن
فعل “befürchten” به زبان آلمانی به معنای “ترسیدن” یا “نگران بودن” است. این فعل برای توصیف نگرانی یا ترس از وقوع چیزی در آینده استفاده میشود. “befürchten” معمولاً با حالت مفعولی (Akkusativ) به کار میرود.
ترسیدن
“Sie befürchtet, dass das Projekt scheitern könnte.”
او میترسد که پروژه شکست بخورد.
نگران بودن
“Er befürchtet, seinen Job zu verlieren.”
او نگران است که شغلش را از دست بدهد.
بیم داشتن
“Wir befürchten, dass die Preise steigen werden.”
ما بیم داریم که قیمتها افزایش یابند.
واهمه داشتن
“Die Ärzte befürchten, dass die Krankheit sich weiter ausbreiten könnte.”
پزشکان واهمه دارند که بیماری بیشتر گسترش یابد.
احتمال وقوع چیزی بد را دادن
“Sie befürchten, dass das Wetter schlecht wird.”
آنها احتمال میدهند که هوا بد شود.
هراسیدن
“Er befürchtet, dass er den Zug verpasst.”
او هراس دارد که قطار را از دست بدهد.
دلواپس بودن
“Die Eltern befürchten, dass ihre Kinder nicht rechtzeitig nach Hause kommen.”
والدین دلواپس هستند که بچههایشان به موقع به خانه نرسند.
مثالهای بیشتر برای “befürchten”:
ترس از شکست:
“Ich befürchte, dass wir das Spiel verlieren werden.”
من میترسم که بازی را ببازیم.
نگرانی از تأخیر:
“Er befürchtet, dass die Lieferung verspätet ankommt.”
او نگران است که تحویل دیر برسد.
بیم از بحران:
“Viele Menschen befürchten eine Wirtschaftskrise.”
بسیاری از مردم بیم یک بحران اقتصادی دارند.
واهمه از تغییرات:
“Sie befürchten, dass die neuen Regelungen schwierig umzusetzen sind.”
آنها واهمه دارند که مقررات جدید دشوار اجرا شوند.
هراس از حوادث طبیعی:
“Die Bewohner befürchten eine Überschwemmung.”
ساکنان هراس از وقوع سیل دارند.
ساختار جمله:
befürchten + dass-Satz:
“Ich befürchte, dass es regnen wird.”
من میترسم که باران ببارد.
befürchten + Akkusativ:
“Er befürchtet den Verlust seines Arbeitsplatzes.”
او نگران از دست دادن شغلش است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که فعل “befürchten” چگونه برای توصیف ترسیدن، نگران بودن، بیم داشتن، واهمه داشتن، احتمال وقوع چیزی بد را دادن، هراسیدن و دلواپس بودن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
ermutigen
فعل “ermutigen” به زبان آلمانی به معنای “تشویق کردن” یا “دلگرم کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فردی با گفتار یا رفتار خود دیگری را به انجام کاری تشویق یا دلگرم میکند.
تشویق کردن
“Der Lehrer ermutigte die Schüler, ihre Träume zu verfolgen.”
معلم دانشآموزان را تشویق کرد تا به دنبال آرزوهایشان بروند.
دلگرم کردن
“Sie ermutigte ihren Freund, an dem Wettbewerb teilzunehmen.”
او دوستش را دلگرم کرد تا در مسابقه شرکت کند.
انگیزه دادن
“Seine Worte ermutigten mich, weiterzumachen.”
کلمات او به من انگیزه داد تا ادامه دهم.
تقویت اعتماد به نفس
“Die positiven Rückmeldungen ermutigten sie, ihr Projekt fortzusetzen.”
بازخوردهای مثبت او را تشویق کرد تا پروژهاش را ادامه دهد.
حمایت کردن
“Er ermutigte sie, ihre Ideen zu teilen.”
او او را تشویق کرد تا ایدههایش را به اشتراک بگذارد.
دلگرمی دادن
“Die Familie ermutigte ihn, trotz der Schwierigkeiten nicht aufzugeben.”
خانواده او را دلگرم کردند که با وجود مشکلات تسلیم نشود.
تحریک کردن
“Der Erfolg ermutigte ihn, noch härter zu arbeiten.”
موفقیت او را تحریک کرد تا سختتر کار کند.
مثالهای بیشتر برای “ermutigen”:
تشویق به تحصیل:
“Die Eltern ermutigten ihre Kinder, fleißig zu lernen.”
والدین فرزندانشان را تشویق کردند که سخت درس بخوانند.
دلگرمی برای ورزش:
“Der Trainer ermutigte das Team, bis zum Ende zu kämpfen.”
مربی تیم را دلگرم کرد که تا آخرین لحظه بجنگند.
انگیزه برای خلاقیت:
“Sie ermutigte ihre Kollegin, neue Ideen auszuprobieren.”
او همکارش را تشویق کرد تا ایدههای جدید را امتحان کند.
تشویق به کارآفرینی:
“Er ermutigte sie, ihr eigenes Geschäft zu starten.”
او او را تشویق کرد تا کسب و کار خودش را راهاندازی کند.
دلگرمی برای سفر:
“Die Freunde ermutigten ihn, die Welt zu bereisen.”
دوستانش او را دلگرم کردند تا به سفر دور دنیا برود.
ساختار جمله:
ermutigen + Akkusativ:
“Sie ermutigte ihn, seine Ziele zu verfolgen.”
او او را تشویق کرد تا اهدافش را دنبال کند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که فعل “ermutigen” چگونه برای توصیف تشویق کردن، دلگرم کردن، انگیزه دادن، تقویت اعتماد به نفس، حمایت کردن، دلگرمی دادن و تحریک کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
genießen
عل “genießen” به زبان آلمانی به معنای “لذت بردن” یا “بهرهمند شدن” است. این فعل معمولاً برای توصیف تجربهای لذتبخش یا بهرهمندی از چیزی استفاده میشود و با حالت مفعولی (Akkusativ) به کار میرود.
لذت بردن
“Ich genieße die Ruhe am Wochenende.”
من از آرامش آخر هفته لذت میبرم.
بهرهمند شدن
“Sie genießt ihren Urlaub in den Bergen.”
او از تعطیلاتش در کوهها بهرهمند میشود.
خوش گذراندن
“Wir haben das schöne Wetter im Park genossen.”
ما از هوای خوب در پارک خوش گذراندیم.
لذت بردن از غذا
“Er genießt das leckere Essen im Restaurant.”
او از غذای خوشمزه در رستوران لذت میبرد.
لذت بردن از لحظه
“Sie genießen jeden Moment ihres Urlaubs.”
آنها از هر لحظه تعطیلاتشان لذت میبرند.
بهرهمندی از حقوق و مزایا
“Als Mitglied genießt er viele Vorteile.”
به عنوان یک عضو، او از مزایای زیادی بهرهمند است.
تجربه لذتبخش
“Das Kind genießt es, im Schnee zu spielen.”
کودک از بازی در برف لذت میبرد.
قدردانی از چیزی
“Ich genieße die Gesellschaft meiner Freunde.”
من از همراهی دوستانم قدردانی میکنم.
مثالهای بیشتر برای “genießen”:
لذت بردن از موسیقی:
“Sie genießen die klassische Musik im Konzert.”
آنها از موسیقی کلاسیک در کنسرت لذت میبرند.
بهرهمند شدن از طبیعت:
“Er genießt die Schönheit der Natur im Frühling.”
او از زیبایی طبیعت در بهار لذت میبرد.
خوش گذراندن در مهمانی:
“Die Gäste genossen die Party bis spät in die Nacht.”
مهمانها تا دیر وقت از مهمانی لذت بردند.
لذت بردن از خواندن کتاب:
“Sie genießt es, abends ein gutes Buch zu lesen.”
او لذت میبرد که شبها یک کتاب خوب بخواند.
بهرهمندی از خدمات:
“Als VIP-Kunde genießt er besonderen Service.”
به عنوان یک مشتری VIP، او از خدمات ویژه بهرهمند است.
ساختار جمله:
genießen + Akkusativ:
“Ich genieße den Sonnenschein.”
من از آفتاب لذت میبرم.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که فعل “genießen” چگونه برای توصیف لذت بردن، بهرهمند شدن، خوش گذراندن، قدردانی کردن و تجربه لذتبخش در زمینههای مختلف استفاده میشود.
heiraten
ازدواج کردن
klammern
فعل “klammern” به زبان آلمانی به معنای “چسبیدن” یا “محکم گرفتن” است. این فعل برای توصیف عمل گرفتن یا چسبیدن به چیزی یا کسی استفاده میشود. معمولاً با حالت انعکاسی (“sich klammern”) به کار میرود تا بیانگر عمل چسبیدن به چیزی به صورت محکم باشد.
چسبیدن
“Das Kind klammerte sich an seine Mutter.”
کودک به مادرش چسبید.
محکم گرفتن
“Sie klammerte sich an den Ast, um nicht zu fallen.”
او برای نیفتادن به شاخه محکم چسبید.
گرفتن چیزی با دست
“Er klammerte sich an die Reling des Schiffs.”
او به نرده کشتی چسبید.
وابسته شدن
“Sie klammert sich an jede Hoffnung.”
او به هر امیدی چسبیده است.
نگه داشتن
“Er klammerte das Seil fest.”
او طناب را محکم گرفت.
وابستگی عاطفی
“Er klammert sich an die Vergangenheit.”
او به گذشته وابسته است.
چسبیدن به چیزی
“Die Katze klammerte sich an den Baumstamm.”
گربه به تنه درخت چسبید.
گرفتن چیزی با قدرت
“Der Bergsteiger klammerte sich an den Felsen.”
کوهنورد به صخره چسبید.
مثالهای بیشتر برای “klammern”:
چسبیدن در موقعیت خطرناک:
“Der Wanderer klammerte sich an den Rand der Klippe.”
کوهنورد به لبه صخره چسبید.
چسبیدن برای امنیت:
“Das kleine Mädchen klammerte sich an den Arm ihres Vaters.”
دختر کوچولو به بازوی پدرش چسبید.
وابستگی عاطفی شدید:
“Sie klammert sich an ihre Erinnerungen.”
او به خاطراتش چسبیده است.
چسبیدن به چیزی در آب:
“Der Schwimmer klammerte sich an die Boje.”
شناگر به بویه چسبید.
گرفتن چیزی در باد شدید:
“Er klammerte sich an seinen Hut, damit er nicht davonfliegt.”
او به کلاهش چسبید تا باد آن را نبرد.
ساختار جمله:
sich klammern + an + Akkusativ:
“Das Kind klammert sich an seine Mutter.”
کودک به مادرش چسبیده است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که فعل “klammern” چگونه برای توصیف چسبیدن، محکم گرفتن، وابسته شدن و گرفتن چیزی با دست در زمینههای مختلف استفاده میشود.
neigen zu+dat.
Sein Leben neigt sich zum Ende.
عبارت “neigen zu + Dativ” به زبان آلمانی به معنای “تمایل داشتن به” یا “گرایش داشتن به” است. این عبارت برای توصیف تمایل یا گرایش طبیعی فرد یا چیزی به یک حالت، رفتار، یا شرایط خاص استفاده میشود.
تمایل داشتن به
“Er neigt zu Übertreibungen.”
او تمایل به اغراق کردن دارد.
گرایش داشتن به
“Sie neigt dazu, bei Stress nervös zu werden.”
او گرایش دارد که در زمان استرس عصبی شود.
مستعد بودن برای
“Ältere Menschen neigen zu gesundheitlichen Problemen.”
افراد مسن مستعد مشکلات سلامتی هستند.
تمایل داشتن به رفتار خاص
“Er neigt dazu, schnell wütend zu werden.”
او تمایل دارد که سریع عصبانی شود.
گرایش داشتن به یک عادت
“Sie neigt dazu, spät ins Bett zu gehen.”
او گرایش دارد که دیر به رختخواب برود.
تمایل داشتن به شرایط خاص
“Das Material neigt dazu, bei hohen Temperaturen zu schmelzen.”
این ماده تمایل دارد که در دماهای بالا ذوب شود.
مستعد بودن برای انجام کاری
“Er neigt dazu, Risiken einzugehen.”
او مستعد پذیرفتن ریسکها است.
مثالهای بیشتر برای “neigen zu + Dativ”:
گرایش به بیماریها:
“Menschen mit schwachem Immunsystem neigen zu Infektionen.”
افراد با سیستم ایمنی ضعیف مستعد عفونتها هستند.
تمایل به اشتباهات:
“Er neigt dazu, kleine Fehler zu übersehen.”
او تمایل دارد که از اشتباهات کوچک چشمپوشی کند.
گرایش به رفتار خاص:
“Kinder neigen dazu, beim Lernen ungeduldig zu werden.”
کودکان گرایش دارند که هنگام یادگیری بیصبر شوند.
تمایل به یک حالت خاص:
“Das Wetter in dieser Region neigt zu plötzlichen Veränderungen.”
هوای این منطقه تمایل به تغییرات ناگهانی دارد.
مستعد بودن برای مشکلات:
“Dieser Autotyp neigt zu technischen Problemen.”
این نوع خودرو مستعد مشکلات فنی است.
ساختار جمله:
neigen zu + Dativ:
“Sie neigt zu Kopfschmerzen.”
او تمایل به سردرد دارد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “neigen zu + Dativ” چگونه برای توصیف تمایل داشتن، گرایش داشتن، مستعد بودن و گرایش داشتن به رفتار یا شرایط خاص در زمینههای مختلف استفاده میشود.
زندگی او به پایانش نزدیک میشود
sich anfreunden mit +dat.
عبارت “sich anfreunden mit + Dativ” به زبان آلمانی به معنای “دوست شدن با” یا “خو گرفتن با” است. این عبارت برای توصیف فرآیند ایجاد دوستی یا عادت کردن به چیزی یا کسی استفاده میشود.
دوست شدن با
“Er hat sich schnell mit seinen neuen Kollegen angefreundet.”
او به سرعت با همکاران جدیدش دوست شد.
خو گرفتن با
“Sie hat sich mit dem Gedanken angefreundet, in eine neue Stadt zu ziehen.”
او با این فکر که به شهر جدیدی نقل مکان کند، خو گرفته است.
عادت کردن به
“Ich musste mich erst mit dem neuen Arbeitsumfeld anfreunden.”
ابتدا باید با محیط کاری جدید عادت میکردم.
ایجاد دوستی
“Die Kinder haben sich schnell mit den Nachbarskindern angefreundet.”
بچهها به سرعت با بچههای همسایه دوست شدند.
پذیرش چیزی جدید
“Es fiel ihm schwer, sich mit der neuen Situation anzufreunden.”
پذیرش وضعیت جدید برای او سخت بود.
تعامل مثبت با دیگران
“Sie hat sich mit den anderen Mitgliedern des Clubs angefreundet.”
او با دیگر اعضای باشگاه دوست شد.
مثالهای بیشتر برای “sich anfreunden mit + Dativ”:
دوست شدن در مدرسه:
“Er hat sich mit seinen Mitschülern angefreundet.”
او با همکلاسیهایش دوست شد.
خو گرفتن با شرایط جدید:
“Ich habe mich mit dem kalten Wetter angefreundet.”
من با هوای سرد خو گرفتهام.
پذیرش تغییرات زندگی:
“Sie hat sich mit ihrem neuen Leben im Ausland angefreundet.”
او با زندگی جدیدش در خارج از کشور خو گرفته است.
دوستی با حیوانات:
“Die Katze hat sich mit dem neuen Hund angefreundet.”
گربه با سگ جدید دوست شده است.
ایجاد روابط دوستانه:
“Er hat sich mit vielen Menschen auf der Konferenz angefreundet.”
او با افراد زیادی در کنفرانس دوست شد.
ساختار جمله:
sich anfreunden mit + Dativ:
“Ich habe mich schnell mit meinen neuen Nachbarn angefreundet.”
من به سرعت با همسایگان جدیدم دوست شدم.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “sich anfreunden mit + Dativ” چگونه برای توصیف دوست شدن، خو گرفتن، عادت کردن، ایجاد دوستی و پذیرش شرایط جدید در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sich durchsetzen
عبارت “sich durchsetzen” به زبان آلمانی به معنای “غلبه کردن”، “موفق شدن” یا “خود را به کرسی نشاندن” است. این عبارت برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن فردی با تلاش و پشتکار به هدف خود میرسد یا در مقابل دیگران موفق میشود.
غلبه کردن
“Er konnte sich in der Diskussion durchsetzen.”
او توانست در بحث غلبه کند.
موفق شدن
“Sie hat sich gegen die Konkurrenz durchgesetzt.”
او در برابر رقبا موفق شد.
خود را به کرسی نشاندن
“Er setzte sich mit seiner Meinung durch.”
او نظرش را به کرسی نشاند.
پیروز شدن
“Die Mannschaft konnte sich im Finale durchsetzen.”
تیم توانست در فینال پیروز شود.
به هدف رسیدن
“Sie setzte sich mit ihrem Vorschlag durch.”
او با پیشنهادش به هدف رسید.
برنده شدن
“Er hat sich in der Abstimmung durchgesetzt.”
او در رأیگیری برنده شد.
تسلط یافتن
“Sie konnte sich in der neuen Position durchsetzen.”
او توانست در موقعیت جدید خود تسلط یابد.
مثالهای بیشتر برای “sich durchsetzen”:
موفقیت در کار:
“Er hat sich als Projektleiter durchgesetzt.”
او به عنوان مدیر پروژه موفق شد.
پیروزی در مسابقه:
“Das Team hat sich im Turnier durchgesetzt.”
تیم در مسابقات پیروز شد.
غلبه بر موانع:
“Sie hat sich trotz vieler Hindernisse durchgesetzt.”
او علیرغم موانع بسیار، موفق شد.
برتری یافتن در میان رقبا:
“Er konnte sich gegen die anderen Bewerber durchsetzen.”
او توانست در میان سایر متقاضیان برتری یابد.
تسلط یافتن در بحث:
“Sie hat sich in der Debatte durchgesetzt.”
او در بحث تسلط یافت.
ساختار جمله:
sich durchsetzen:
“Es dauerte eine Weile, aber schließlich konnte er sich durchsetzen.”
مدتی طول کشید، اما بالاخره او موفق شد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “sich durchsetzen” چگونه برای توصیف غلبه کردن، موفق شدن، خود را به کرسی نشاندن، پیروز شدن، به هدف رسیدن، برنده شدن و تسلط یافتن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sich auf etw einlassen
عبارت “sich auf etw. einlassen” به زبان آلمانی به معنای “وارد چیزی شدن” یا “پذیرفتن چیزی” است. این عبارت معمولاً برای توصیف پذیرش یا آغاز یک فعالیت، تعهد یا وضعیت جدید استفاده میشود.
وارد چیزی شدن
“Er ließ sich auf ein Abenteuer ein.”
او وارد یک ماجراجویی شد.
پذیرفتن چیزی
“Sie ließ sich auf eine neue Herausforderung ein.”
او یک چالش جدید را پذیرفت.
آغاز یک فعالیت
“Er ließ sich auf ein neues Projekt ein.”
او یک پروژه جدید را آغاز کرد.
پذیرش یک تعهد
“Sie ließ sich auf eine langfristige Beziehung ein.”
او یک رابطه طولانیمدت را پذیرفت.
درگیر شدن در چیزی
“Er ließ sich auf eine Diskussion über Politik ein.”
او در یک بحث درباره سیاست درگیر شد.
شروع یک تجربه
“Sie ließ sich auf das Experiment ein.”
او وارد این تجربه شد.
تعهد به یک مسیر
“Er ließ sich auf den Weg der Selbstständigkeit ein.”
او مسیر خوداشتغالی را پذیرفت.
مثالهای بیشتر برای “sich auf etw. einlassen”:
وارد یک ماجراجویی شدن:
“Sie ließ sich auf eine Reise um die Welt ein.”
او وارد یک سفر دور دنیا شد.
پذیرفتن یک پیشنهاد کاری:
“Er ließ sich auf das Jobangebot ein.”
او پیشنهاد شغلی را پذیرفت.
آغاز یک تحصیل جدید:
“Sie ließ sich auf ein Studium in einer fremden Stadt ein.”
او تحصیل در یک شهر غریبه را آغاز کرد.
پذیرفتن یک وظیفه:
“Er ließ sich auf die Verantwortung ein, das Team zu führen.”
او مسئولیت رهبری تیم را پذیرفت.
درگیر شدن در یک بحث:
“Sie ließ sich auf eine hitzige Debatte ein.”
او در یک بحث داغ درگیر شد.
ساختار جمله:
sich auf etw. einlassen:
“Er ließ sich auf das Abenteuer ein.”
او وارد ماجراجویی شد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “sich auf etw. einlassen” چگونه برای توصیف وارد چیزی شدن، پذیرفتن، آغاز یک فعالیت، پذیرش تعهد، درگیر شدن، شروع تجربه و تعهد به یک مسیر در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sich akk auf etw akk einlassen
sich orientieren an
هدایت شدن توسط
عبارت “sich orientieren an + Dativ” به زبان آلمانی به معنای “مبنا قرار دادن” یا “هدایت شدن توسط” است. این عبارت برای توصیف عمل تطبیق دادن خود یا هدایت شدن بر اساس چیزی استفاده میشود.
مبنا قرار دادن
“Er orientiert sich an den Prinzipien seiner Firma.”
او اصول شرکتش را مبنا قرار میدهد.
هدایت شدن توسط
“Sie orientiert sich an den Wünschen ihrer Kunden.”
او خود را با خواستههای مشتریانش تطبیق میدهد.
راهنمایی گرفتن از
“Die Schüler orientieren sich an den Anweisungen des Lehrers.”
دانشآموزان از دستورالعملهای معلم راهنمایی میگیرند.
دنبال کردن
“Er orientiert sich an den neuesten Trends.”
او به جدیدترین روندها توجه میکند.
پایه قرار دادن
“Sie orientiert sich an den Erfahrungen früherer Projekte.”
او تجربیات پروژههای قبلی را پایه قرار میدهد.
تطبیق دادن با
“Er orientiert sich an den Regeln des Spiels.”
او خود را با قوانین بازی تطبیق میدهد.
مثالهای بیشتر برای “sich orientieren an + Dativ”:
تطبیق دادن با معیارها:
“Die Firma orientiert sich an internationalen Standards.”
شرکت خود را با استانداردهای بینالمللی تطبیق میدهد.
مبنا قرار دادن نظرات:
“Er orientiert sich an den Meinungen seiner Kollegen.”
او نظرات همکارانش را مبنا قرار میدهد.
پیروی از نمونهها:
“Sie orientiert sich an erfolgreichen Unternehmern.”
او از کارآفرینان موفق پیروی میکند.
راهنمایی گرفتن از تجربیات:
“Er orientiert sich an den Erfahrungen seiner Eltern.”
او از تجربیات والدینش راهنمایی میگیرد.
مبنا قرار دادن اصول:
“Die Politik orientiert sich an den Grundwerten der Gesellschaft.”
سیاست بر اساس ارزشهای اساسی جامعه تنظیم میشود.
ساختار جمله:
sich orientieren an + Dativ:
“Er orientiert sich an den Vorgaben.”
او خود را با دستورالعملها تطبیق میدهد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “sich orientieren an + Dativ” چگونه برای توصیف مبنا قرار دادن، هدایت شدن، راهنمایی گرفتن، دنبال کردن، پایه قرار دادن و تطبیق دادن با چیزی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
یه چیزی یا کسی
sich verbergen
فعل “sich verbergen” به زبان آلمانی به معنای “پنهان شدن” یا “مخفی شدن” است. این فعل برای توصیف عمل خود را از دید دیگران پنهان کردن یا مخفی کردن استفاده میشود.
پنهان شدن
“Er verbarg sich hinter dem Baum.”
او پشت درخت پنهان شد.
مخفی شدن
“Sie verbarg sich in ihrem Zimmer.”
او در اتاقش مخفی شد.
خود را پنهان کردن
“Die Katze verbarg sich unter dem Sofa.”
گربه زیر مبل پنهان شد.
ناپدید شدن
“Der Dieb verbarg sich in der Menge.”
دزد در میان جمعیت ناپدید شد.
پوشیده شدن
“Das Geheimnis verbirgt sich in diesen alten Dokumenten.”
راز در این اسناد قدیمی پنهان است.
ناشناخته ماندن
“Die wahre Bedeutung verbirgt sich hinter diesen Worten.”
معنای واقعی پشت این کلمات پنهان است.
مثالهای بیشتر برای “sich verbergen”:
پنهان شدن از ترس:
“Das Kind verbarg sich, weil es Angst hatte.”
کودک پنهان شد چون ترسیده بود.
مخفی شدن برای شوخی:
“Sie verbarg sich, um ihre Freunde zu überraschen.”
او پنهان شد تا دوستانش را غافلگیر کند.
پنهان شدن در طبیعت:
“Das Tier verbarg sich im Gebüsch.”
حیوان در بوتهها پنهان شد.
پنهان کردن احساسات:
“Er verbarg seine Trauer hinter einem Lächeln.”
او غمش را پشت یک لبخند پنهان کرد.
مخفی شدن برای ایمنی:
“Die Soldaten verbargen sich vor dem Feind.”
سربازان از دشمن پنهان شدند.
ساختار جمله:
sich verbergen:
“Sie verbarg sich in der Dunkelheit.”
او در تاریکی پنهان شد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که فعل “sich verbergen” چگونه برای توصیف پنهان شدن، مخفی شدن، خود را پنهان کردن، ناپدید شدن، پوشیده شدن و ناشناخته ماندن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sich verlieben in + Akk.
دل باختن
عبارت “sich verlieben in + Akkusativ” به زبان آلمانی به معنای “عاشق شدن” است. این عبارت برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن فردی به شخص یا چیزی علاقه شدید و عاطفی پیدا میکند.
عاشق شدن
“Er hat sich in seine beste Freundin verliebt.”
او عاشق بهترین دوستش شده است.
شیفته شدن
“Sie hat sich in das schöne Haus verliebt.”
او شیفته خانه زیبا شده است.
دل بستن به کسی
“Er hat sich in die neue Kollegin verliebt.”
او به همکار جدید دل بسته است.
گرفتار عشق شدن
“Sie hat sich in einen Künstler verliebt.”
او گرفتار عشق یک هنرمند شده است.
عشق پیدا کردن
“Er hat sich in ihre Augen verliebt.”
او عاشق چشمانش شده است.
علاقه شدید پیدا کردن
“Sie hat sich in das süße Kätzchen verliebt.”
او به بچه گربه ناز علاقه شدید پیدا کرده است.
مثالهای بیشتر برای “sich verlieben in + Akkusativ”:
عاشق شدن در اولین نگاه:
“Er hat sich auf den ersten Blick in sie verliebt.”
او در اولین نگاه عاشق او شد.
دل بستن به شهر:
“Sie hat sich in die Stadt Paris verliebt.”
او به شهر پاریس دل بسته است.
گرفتار عشق یک کتاب شدن:
“Er hat sich in das Buch verliebt und konnte es nicht mehr weglegen.”
او عاشق کتاب شد و دیگر نتوانست آن را کنار بگذارد.
شیفته یک ماشین شدن:
“Sie hat sich in das neue Auto verliebt.”
او شیفته ماشین جدید شده است.
عاشق طبیعت شدن:
“Er hat sich in die Schönheit der Natur verliebt.”
او عاشق زیبایی طبیعت شده است.
ساختار جمله:
sich verlieben in + Akkusativ:
“Sie hat sich in ihren Nachbarn verliebt.”
او عاشق همسایهاش شده است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “sich verlieben in + Akkusativ” چگونه برای توصیف عاشق شدن، شیفته شدن، دل بستن، گرفتار عشق شدن، عشق پیدا کردن و علاقه شدید پیدا کردن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sich verloben mit + Dat.
عبارت “sich verloben mit + Dativ” به زبان آلمانی به معنای “نامزد شدن با” است. این عبارت برای توصیف فرآیندی استفاده میشود که در آن دو نفر تصمیم به ازدواج میگیرند و رسماً نامزد میشوند.
نامزد شدن با
“Er hat sich mit seiner Freundin verlobt.”
او با دوستدخترش نامزد کرده است.
تصمیم به ازدواج
“Sie hat sich mit ihrem langjährigen Freund verlobt.”
او با دوستپسر دیرینهاش نامزد شده است.
اعلام نامزدی
“Sie haben sich an Weihnachten verlobt.”
آنها در کریسمس نامزد کردند.
قول ازدواج دادن
“Er hat sich mit ihr nach nur sechs Monaten verlobt.”
او بعد از تنها شش ماه با او نامزد کرد.
به صورت رسمی نامزد شدن
“Das Paar hat sich bei einer Feier mit Freunden verlobt.”
زوج در یک جشن با دوستان نامزد شدند.
تعهد به ازدواج
“Sie hat sich mit ihrem Partner verlobt und plant nun die Hochzeit.”
او با شریک زندگیاش نامزد کرده و اکنون در حال برنامهریزی برای عروسی است.
مثالهای بیشتر برای “sich verloben mit + Dativ”:
نامزد شدن پس از آشنایی طولانی:
“Sie hat sich nach fünf Jahren Beziehung mit ihm verlobt.”
او پس از پنج سال رابطه با او نامزد شد.
تصمیم به نامزدی در سفر:
“Er hat sich während ihres Urlaubs mit ihr verlobt.”
او در طول تعطیلاتشان با او نامزد کرد.
اعلام نامزدی به خانواده:
“Sie haben sich verlobt und die frohe Nachricht ihren Familien mitgeteilt.”
آنها نامزد کرده و خبر خوش را به خانوادههایشان اعلام کردند.
نامزدی در مکان خاص:
“Das Paar hat sich an ihrem Lieblingsplatz verlobt.”
زوج در مکان مورد علاقهشان نامزد شدند.
نامزد شدن با کسی از فرهنگ متفاوت:
“Sie hat sich mit einem Mann aus einer anderen Kultur verlobt.”
او با مردی از فرهنگی متفاوت نامزد شد.
ساختار جمله:
sich verloben mit + Dativ:
“Sie hat sich mit ihrem Freund verlobt.”
او با دوستپسرش نامزد کرده است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “sich verloben mit + Dativ” چگونه برای توصیف نامزد شدن، تصمیم به ازدواج، اعلام نامزدی، قول ازدواج دادن، به صورت رسمی نامزد شدن و تعهد به ازدواج در زمینههای مختلف استفاده میشود.
übereinstimmen
فعل “übereinstimmen” به زبان آلمانی به معنای “همنظر بودن”، “مطابقت داشتن” یا “توافق داشتن” است. این فعل برای توصیف حالتی استفاده میشود که دو یا چند نفر یا چیز با یکدیگر موافق یا همنظر هستند، یا زمانی که چیزی با چیزی دیگر مطابقت دارد.
همنظر بودن
“Die Experten stimmen in dieser Frage überein.”
کارشناسان در این مورد همنظر هستند.
مطابقت داشتن
“Die Ergebnisse stimmen mit unseren Erwartungen überein.”
نتایج با انتظارات ما مطابقت دارند.
توافق داشتن
“Wir stimmen in vielen Punkten überein.”
ما در بسیاری از موارد توافق داریم.
تطابق داشتن
“Die Berichte stimmen miteinander überein.”
گزارشها با یکدیگر تطابق دارند.
همعقیده بودن
“Die beiden Politiker stimmen in ihren Ansichten überein.”
این دو سیاستمدار در نظراتشان همعقیده هستند.
همرأی بودن
“Sie stimmen in ihrer Entscheidung überein.”
آنها در تصمیم خود همرأی هستند.
مثالهای بیشتر برای “übereinstimmen”:
توافق داشتن بر سر یک موضوع:
“Die Wissenschaftler stimmen in Bezug auf die Ursachen des Phänomens überein.”
دانشمندان در مورد علل این پدیده توافق دارند.
مطابقت داشتن دادهها:
“Die Messungen stimmen mit den Berechnungen überein.”
اندازهگیریها با محاسبات مطابقت دارند.
همنظر بودن در برنامهها:
“Wir stimmen in unseren Plänen für die Zukunft überein.”
ما در برنامههای آیندهمان همنظر هستیم.
تطابق داشتن توصیفات:
“Die Beschreibungen der Zeugen stimmen überein.”
توصیفات شاهدان با هم تطابق دارند.
همعقیده بودن درباره یک موضوع مهم:
“Die Eltern stimmen in der Erziehung ihrer Kinder überein.”
والدین در تربیت فرزندانشان همعقیده هستند.
ساختار جمله:
übereinstimmen + mit + Dativ:
“Ihre Aussagen stimmen mit den Fakten überein.”
گفتههای او با حقایق مطابقت دارند.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که فعل “übereinstimmen” چگونه برای توصیف همنظر بودن، مطابقت داشتن، توافق داشتن، تطابق داشتن، همعقیده بودن و همرأی بودن در زمینههای مختلف استفاده میشود.
verheiratet sein mit + Dat.
عبارت “verheiratet sein mit + Dativ” به زبان آلمانی به معنای “با کسی ازدواج کردن” یا “متأهل بودن با” است. این عبارت برای توصیف وضعیت تأهل فردی که با شخص دیگری ازدواج کرده است، استفاده میشود.
متأهل بودن با
“Er ist mit seiner Jugendliebe verheiratet.”
او با عشق دوران جوانیاش ازدواج کرده است.
ازدواج کردن با
“Sie ist seit zehn Jahren mit ihm verheiratet.”
او به مدت ده سال است که با او ازدواج کرده است.
زندگی مشترک داشتن
“Er ist glücklich mit seiner Frau verheiratet.”
او با همسرش زندگی مشترک شادی دارد.
تشکیل خانواده دادن
“Sie ist mit einem Arzt verheiratet.”
او با یک پزشک ازدواج کرده است.
داشتن شریک زندگی
“Er ist mit seiner langjährigen Freundin verheiratet.”
او با دوستدختر دیرینهاش ازدواج کرده است.
مثالهای بیشتر برای “verheiratet sein mit + Dativ”:
متأهل بودن و زندگی شاد:
“Sie ist glücklich mit ihrem Mann verheiratet.”
او با شوهرش خوشبخت است.
ازدواج با همکار:
“Er ist mit einer Kollegin verheiratet.”
او با یکی از همکارانش ازدواج کرده است.
زندگی مشترک با تفاهم:
“Sie ist seit fünf Jahren mit ihm verheiratet.”
او پنج سال است که با او ازدواج کرده است.
تشکیل خانواده:
“Er ist mit einer Lehrerin verheiratet.”
او با یک معلم ازدواج کرده است.
متأهل و داشتن فرزند:
“Sie ist mit einem Anwalt verheiratet und hat zwei Kinder.”
او با یک وکیل ازدواج کرده و دو فرزند دارد.
ساختار جمله:
verheiratet sein mit + Dativ:
“Sie ist mit einem Ingenieur verheiratet.”
او با یک مهندس ازدواج کرده است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که عبارت “verheiratet sein mit + Dativ” چگونه برای توصیف وضعیت تأهل و ازدواج در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Abwechslung-en
تنوع
کلمه “die Abwechslung” به زبان آلمانی به معنای “تغییر”، “تنوع” یا “تبدیل” است. این اسم معمولاً برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن فعالیتها، تجربیات یا چیزها تغییر میکنند تا از یکنواختی جلوگیری شود و حس تازگی ایجاد شود.
تنوع
“Die Abwechslung in der täglichen Routine ist wichtig.”
تنوع در روال روزانه مهم است.
تغییر
“Wir brauchen ein wenig Abwechslung im Büro.”
ما به کمی تغییر در دفتر نیاز داریم.
تبدیل
“Eine Reise kann eine willkommene Abwechslung sein.”
سفر میتواند یک تغییر خوشایند باشد.
تنوع بخشیدن
“Die Abwechslung der Aufgaben macht die Arbeit interessanter.”
تنوع وظایف کار را جالبتر میکند.
تغییر در فعالیتها
“Für mehr Abwechslung im Training sollte man verschiedene Sportarten ausprobieren.”
برای تنوع بیشتر در تمرین باید ورزشهای مختلف را امتحان کرد.
رفع یکنواختی
“Ein Spaziergang im Park bringt Abwechslung in den Alltag.”
پیادهروی در پارک یکنواختی روزمره را تغییر میدهد.
مثالهای بیشتر برای “die Abwechslung”:
تنوع در غذا:
“Abwechslung in der Ernährung ist wichtig für die Gesundheit.”
تنوع در تغذیه برای سلامتی مهم است.
تغییر در کار:
“Ein neuer Projekt kann eine gute Abwechslung sein.”
یک پروژه جدید میتواند یک تغییر خوب باشد.
تنوع در سرگرمی:
“Das Lesen verschiedener Bücher sorgt für Abwechslung.”
خواندن کتابهای مختلف باعث تنوع میشود.
تبدیل در فعالیتها:
“Abwechslung im Urlaub macht die Reise spannender.”
تنوع در تعطیلات سفر را هیجانانگیزتر میکند.
رفع یکنواختی در کلاس درس:
“Die Lehrerin sorgt für Abwechslung durch verschiedene Lehrmethoden.”
معلم با روشهای تدریس مختلف یکنواختی را رفع میکند.
ساختار جمله:
etwas bringt Abwechslung:
“Das neue Hobby bringt Abwechslung in sein Leben.”
سرگرمی جدید تغییراتی در زندگی او به وجود میآورد.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که “die Abwechslung” چگونه برای توصیف تنوع، تغییر، تبدیل و رفع یکنواختی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Annäherung -en
نزدیکی
کلمه “die Annäherung” به زبان آلمانی به معنای “نزدیک شدن”، “تقرب” یا “همگرایی” است. این اسم معمولاً برای توصیف فرآیند نزدیک شدن به چیزی یا کسی، چه به صورت فیزیکی و چه به صورت معنوی یا مفهومی، استفاده میشود.
نزدیک شدن
“Die Annäherung des Schiffes an den Hafen war langsam und vorsichtig.”
نزدیک شدن کشتی به بندر آهسته و با احتیاط بود.
تقرب
“Die Annäherung der beiden Länder führte zu einer besseren Zusammenarbeit.”
تقرب دو کشور منجر به همکاری بهتر شد.
همگرایی
“Die Annäherung der Meinungen innerhalb des Teams ist ein positiver Schritt.”
همگرایی نظرات درون تیم یک گام مثبت است.
ارتباط برقرار کردن
“Die Annäherung zwischen den Nachbarn hat das Zusammenleben verbessert.”
ارتباط برقرار کردن بین همسایگان زندگی مشترک را بهبود بخشید.
تلاش برای نزدیکی
“Seine Annäherung an das Thema war sehr wissenschaftlich.”
تلاش او برای نزدیک شدن به موضوع بسیار علمی بود.
کاهش فاصله
“Die Annäherung zwischen den Kulturen kann Missverständnisse reduzieren.”
کاهش فاصله بین فرهنگها میتواند سوءتفاهمها را کاهش دهد.
مثالهای بیشتر برای “die Annäherung”:
نزدیک شدن فیزیکی:
“Die Annäherung des Autos an die Kreuzung war vorsichtig.”
نزدیک شدن ماشین به تقاطع با احتیاط بود.
تقرب سیاسی:
“Die Annäherung der beiden politischen Parteien war überraschend.”
تقرب دو حزب سیاسی شگفتانگیز بود.
همگرایی علمی:
“Die Annäherung der Forschungsergebnisse ist ein Zeichen für eine erfolgreiche Zusammenarbeit.”
همگرایی نتایج پژوهشی نشانهای از همکاری موفقیتآمیز است.
ارتباطات فرهنگی:
“Die Annäherung der verschiedenen Kulturen in der Stadt ist beeindruckend.”
ارتباطات فرهنگی مختلف در شهر بسیار تاثیرگذار است.
نزدیک شدن معنوی:
“Die Annäherung an die spirituellen Praktiken half ihm, inneren Frieden zu finden.”
نزدیک شدن به تمرینهای معنوی به او کمک کرد تا به آرامش درونی برسد.
ساختار جمله:
Annäherung an + Akkusativ:
“Die Annäherung an das Thema war sehr umfassend.”
تقرب به موضوع بسیار جامع بود.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که “die Annäherung” چگونه برای توصیف نزدیک شدن، تقرب، همگرایی، ارتباط برقرار کردن، تلاش برای نزدیکی و کاهش فاصله در زمینههای مختلف استفاده میشود.
die Bedrohung-en
تهدید
کلمه “die Bedrohung” به زبان آلمانی به معنای “تهدید” است. این اسم برای توصیف حالتی استفاده میشود که در آن چیزی یا کسی باعث ایجاد احساس خطر یا نگرانی میشود. “Bedrohung” میتواند به صورت مفرد یا جمع (“die Bedrohungen”) به کار رود.
تهدید
“Die Bedrohung durch den Klimawandel ist real.”
تهدید ناشی از تغییرات اقلیمی واقعی است.
خطر
“Es gibt eine Bedrohung durch Cyberangriffe.”
یک خطر از طرف حملات سایبری وجود دارد.
تهدید امنیتی
“Die Regierung reagierte auf die Bedrohung durch Terrorismus.”
دولت به تهدید تروریسم واکنش نشان داد.
تهدید جانی
“Die Bedrohung für das Leben der Geiseln war ernst.”
تهدید برای جان گروگانها جدی بود.
تهدید محیطی
“Die Abholzung der Wälder stellt eine große Bedrohung für die Tierwelt dar.”
قطع درختان جنگلها یک تهدید بزرگ برای حیات وحش است.
تهدید اجتماعی
“Die zunehmende Ungleichheit ist eine Bedrohung für den sozialen Frieden.”
افزایش نابرابری یک تهدید برای صلح اجتماعی است.
مثالهای بیشتر برای “die Bedrohung”:
تهدید نظامی:
“Die Bedrohung durch feindliche Truppen nahm zu.”
تهدید ناشی از نیروهای دشمن افزایش یافت.
تهدید اقتصادی:
“Die Wirtschaftskrise war eine ernsthafte Bedrohung für viele Unternehmen.”
بحران اقتصادی یک تهدید جدی برای بسیاری از شرکتها بود.
تهدید بهداشتی:
“Die Ausbreitung des Virus stellte eine globale Bedrohung dar.”
شیوع ویروس یک تهدید جهانی بود.
تهدید تکنولوژیک:
“Die Bedrohung durch künstliche Intelligenz wurde heiß diskutiert.”
تهدید ناشی از هوش مصنوعی به شدت مورد بحث قرار گرفت.
تهدید فرهنگی:
“Die Globalisierung wird oft als Bedrohung für lokale Kulturen gesehen.”
جهانیسازی اغلب به عنوان تهدیدی برای فرهنگهای محلی دیده میشود.
ساختار جمله:
Bedrohung durch + Akkusativ:
“Die Bedrohung durch Naturkatastrophen nimmt weltweit zu.”
تهدید ناشی از بلایای طبیعی در سراسر جهان در حال افزایش است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که “die Bedrohung” چگونه برای توصیف تهدید، خطر، تهدید امنیتی، تهدید جانی، تهدید محیطی و تهدید اجتماعی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
das Bedürfnis-se
نیاز
کلمه “das Bedürfnis” به زبان آلمانی به معنای “نیاز” یا “خواست” است. این اسم برای توصیف حالت یا احساسی استفاده میشود که در آن فرد یا چیزی به چیزی نیاز دارد یا میخواهد. “Bedürfnis” میتواند به صورت مفرد یا جمع (“die Bedürfnisse”) به کار رود.
نیاز
“Das Bedürfnis nach Ruhe ist bei ihm sehr groß.”
نیاز به آرامش در او بسیار زیاد است.
خواست
“Sie hat das Bedürfnis, sich auszuruhen.”
او نیاز دارد که استراحت کند.
تمایل
“Das Bedürfnis nach sozialer Anerkennung ist menschlich.”
تمایل به تأیید اجتماعی انسانی است.
میل
“Er verspürt ein starkes Bedürfnis nach Freiheit.”
او احساس نیاز شدیدی به آزادی دارد.
احساس نیاز
“Die Bedürfnisse der Kinder sollten berücksichtigt werden.”
نیازهای کودکان باید در نظر گرفته شود.
نیازمندی
“Das Bedürfnis nach sauberem Wasser ist grundlegend.”
نیاز به آب تمیز اساسی است.
مثالهای بیشتر برای “das Bedürfnis”:
نیاز به خواب:
“Nach einem langen Tag hat sie ein großes Bedürfnis nach Schlaf.”
بعد از یک روز طولانی، او نیاز زیادی به خواب دارد.
احساس نیاز به امنیت:
“Das Bedürfnis nach Sicherheit ist in Krisenzeiten besonders hoch.”
نیاز به امنیت در زمان بحران بهویژه بالا است.
میل به ارتباطات اجتماعی:
“Menschen haben ein Bedürfnis nach sozialen Kontakten.”
انسانها نیاز به ارتباطات اجتماعی دارند.
احساس نیاز به تغییر:
“Er hatte das Bedürfnis, sein Leben zu verändern.”
او احساس نیاز به تغییر در زندگیاش داشت.
نیاز به اطلاعات:
“Das Bedürfnis nach genauen Informationen ist bei wichtigen Entscheidungen unerlässlich.”
نیاز به اطلاعات دقیق در تصمیمگیریهای مهم ضروری است.
ساختار جمله:
das Bedürfnis nach + Dativ:
“Das Bedürfnis nach Liebe und Zugehörigkeit ist universell.”
نیاز به عشق و تعلق جهانی است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که “das Bedürfnis” چگونه برای توصیف نیاز، خواست، تمایل، میل و احساس نیاز در زمینههای مختلف استفاده میشود.
bedürftig
نیازمند و محتاج
کلمه “bedürftig” به زبان آلمانی به معنای “نیازمند” یا “محتاج” است. این صفت برای توصیف فردی یا چیزی استفاده میشود که نیاز به کمک، حمایت یا منابع دارد.
نیازمند
“Die bedürftigen Familien erhalten Unterstützung von der Gemeinde.”
خانوادههای نیازمند از شهرداری حمایت دریافت میکنند.
محتاج
“Er ist bedürftig und braucht finanzielle Hilfe.”
او محتاج است و به کمک مالی نیاز دارد.
نیاز به کمک
“Bedürftige Menschen können sich an soziale Einrichtungen wenden.”
افراد نیازمند میتوانند به مؤسسات اجتماعی مراجعه کنند.
نیازمند توجه
“Das kranke Kind ist besonders bedürftig.”
کودک بیمار به توجه ویژهای نیازمند است.
نیازمند حمایت
“Die Organisation setzt sich für bedürftige Kinder ein.”
سازمان برای حمایت از کودکان نیازمند فعالیت میکند.
مثالهای بیشتر برای “bedürftig”:
نیازمند به مراقبت:
“Ältere Menschen sind oft bedürftig und benötigen besondere Pflege.”
افراد مسن اغلب نیازمند هستند و به مراقبت ویژه نیاز دارند.
نیازمند به آموزش:
“Bedürftige Kinder erhalten kostenlosen Unterricht.”
کودکان نیازمند آموزش رایگان دریافت میکنند.
نیازمند به منابع اساسی:
“In vielen Teilen der Welt gibt es bedürftige Gemeinschaften, die kein sauberes Wasser haben.”
در بسیاری از نقاط جهان جوامع نیازمندی وجود دارند که آب تمیز ندارند.
نیازمند به حمایت روانی:
“Nach dem Trauma war sie emotional sehr bedürftig.”
بعد از آسیب روانی، او از نظر عاطفی بسیار نیازمند بود.
نیازمند به غذا:
“Die Suppenküche verteilt Essen an bedürftige Personen.”
آشپزخانه خیریه به افراد نیازمند غذا میدهد.
ساختار جمله:
bedürftig + Genitiv:
“Er ist bedürftig der Unterstützung.”
او به حمایت نیازمند است.
این مثالها و توضیحات نشان میدهند که صفت “bedürftig” چگونه برای توصیف نیازمند بودن، محتاج بودن، نیاز به کمک، نیازمند توجه و نیازمند حمایت در زمینههای مختلف استفاده میشود.