11 Flashcards
(356 cards)
stammen
کلمه “stammen” به زبان آلمانی به معنای “سرچشمه گرفتن” یا “منشاء گرفتن” است. این فعل برای توصیف منشأ یا اصل چیزی یا کسی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه جغرافیا:
“Er stammt aus einer kleinen Stadt in Bayern.”
او اهل یک شهر کوچک در بایرن است.
در زمینه تاریخ:
“Diese Tradition stammt aus dem Mittelalter.”
این سنت از قرون وسطی سرچشمه میگیرد.
در زمینه علم:
“Die Theorie stammt von einem bekannten Physiker.”
این نظریه از یک فیزیکدان معروف منشاء گرفته است.
در زمینه خانواده:
“Sie stammt aus einer Künstlerfamilie.”
او از یک خانواده هنرمند منشاء گرفته است.
در زمینه هنر:
“Das Gemälde stammt aus dem 19. Jahrhundert.”
این نقاشی از قرن نوزدهم منشاء گرفته است.
در زمینه زبان:
“Viele Wörter in der deutschen Sprache stammen aus dem Lateinischen.”
بسیاری از واژهها در زبان آلمانی از لاتین منشاء گرفتهاند.
der Angehörige
کلمه “der Angehörige” به زبان آلمانی به معنای “عضو خانواده” یا “خویشاوند” است.
این کلمه برای توصیف فردی استفاده میشود که به یک خانواده یا گروه خاصی تعلق دارد.
“Angehörige” میتواند به افراد فامیل، اعضای سازمانها یا گروههای خاص اشاره داشته باشد.
در زمینه خانواده:
“Die Angehörigen der Verstorbenen wurden über den Unfall informiert.”
خویشاوندان متوفیان درباره حادثه مطلع شدند.
————————
در زمینه نظامی:
“Die Angehörigen der Soldaten wurden bei der Zeremonie geehrt.”
اعضای خانواده سربازان در مراسم مورد تجلیل قرار گرفتند.
ehren: تقدیر کردن
————————
در زمینه بیمارستان:
“Angehörige dürfen die Patienten nur zu bestimmten Zeiten besuchen.”
خویشاوندان تنها در زمانهای مشخصی میتوانند بیماران را ملاقات کنند.
در زمینه حقوقی:
“Angehörige haben das Recht, bei der Verhandlung anwesend zu sein.”
خویشاوندان حق دارند در محاکمه حضور داشته باشند.
die Verhandlung جلسه دادگاه
————————
در زمینه اضطراری:
“Im Notfall werden die nächsten Angehörigen benachrichtigt.”
در مواقع اضطراری، نزدیکترین خویشاوندان مطلع میشوند.
در زمینه کار:
————————
“Angehörige der Firma sind zur Weihnachtsfeier eingeladen.”
اعضای شرکت به جشن کریسمس دعوت شدهاند.
aufbringen
کلمه “aufbringen” به زبان آلمانی به معنای “فراهم کردن”، “تامین کردن”، “تحریک کردن” یا “به کار بردن” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده معانی مختلفی دارد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه مالی:
“Es war schwer, das Geld für das neue Projekt aufzubringen.”
تأمین پول برای پروژه جدید دشوار بود.
در زمینه تلاش:
“Sie musste all ihren Mut aufbringen, um die Prüfung zu bestehen.”
او باید تمام شجاعت خود را به کار میبرد تا امتحان را بگذراند.
در زمینه توانایی
“Er konnte die Energie nicht aufbringen, um weiterzumachen.”
او نتوانست انرژی لازم برای ادامه دادن را فراهم کند.
در زمینه تحمل:
“Sie konnte nicht die Geduld aufbringen, um das lange Warten zu ertragen.”
او نتوانست صبر لازم برای تحمل انتظار طولانی را به کار ببرد.
در زمینه حقوقی:
“Die Polizei brachte die Verdächtigen zur Vernehmung auf.”
پلیس مظنونان را برای بازجویی احضار کرد.
در زمینه خشم
“Die ungerechte Behandlung brachte ihn in Rage auf.”
رفتار ناعادلانه او را به خشم آورد.
در زمینه نگرانی:
“Die plötzlichen Veränderungen brachten große Besorgnis auf.”
تغییرات ناگهانی نگرانی زیادی ایجاد کردند.
در زمینه همدردی
“Sie brachte viel Mitgefühl für die Opfer auf.”
او همدردی زیادی برای قربانیان نشان داد.
در زمینه اضطراب
“Die unerwarteten Nachrichten brachten große Unruhe auf.”
اخبار غیرمنتظره اضطراب زیادی ایجاد کردند.
جمع کردن (مالی یا منابع)
“Er musste viel Geld aufbringen, um das Haus zu renovieren.”
او باید پول زیادی جمع میکرد تا خانه را بازسازی کند.
تحریک کردن یا عصبانی کردن
“Sein Verhalten hat mich sehr aufgebracht.”
رفتار او من را بسیار عصبانی کرد.
پیدا کردن یا به دست آوردن (نیرو یا انرژی)
“Er konnte nicht den Mut aufbringen, ihr die Wahrheit zu sagen.”
او نتوانست شجاعت لازم برای گفتن حقیقت به او را پیدا کند.
استفاده کردن (در سطح فیزیکی یا مواد)
“Die Salbe sollte dünn auf die Haut aufgebracht werden.”
پماد باید نازک روی پوست اعمال شود.
در زمینه مالی:
“Wir müssen eine große Summe Geld aufbringen, um das Projekt zu finanzieren.”
ما باید مبلغ زیادی پول جمع کنیم تا پروژه را تأمین مالی کنیم.
در زمینه تحریک یا عصبانیت
“Die laute Musik hat die Nachbarn aufgebracht.”
موسیقی بلند همسایهها را عصبانی کرد.
در زمینه شجاعت یا نیرو
“Sie konnte die Kraft nicht aufbringen, weiterzugehen.”
او نتوانست نیرو لازم برای ادامه راه را پیدا کند.
در زمینه فیزیکی یا مواد
“Die Farbe muss gleichmäßig auf die Oberfläche aufgebracht werden.”
رنگ باید به صورت یکنواخت روی سطح اعمال شود.
این مثالها نشان میدهند که “aufbringen” چگونه برای توصیف تحریک کردن یا ایجاد واکنشهای احساسی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
aufkommen
کلمه “aufkommen” به زبان آلمانی به معنای “به وجود آمدن”، “تحمل هزینهها”، “بهبود یافتن” یا “ظهور احساسات” است. این فعل بسته به زمینه مورد استفاده میتواند به معنای ظهور یا بروز چیزی، قبول مسئولیت مالی، بهبود یافتن پس از بیماری یا بروز احساسات و افکار باشد.
به وجود آمدن یا پدیدار شدن
“Ein Sturm kam plötzlich auf.”
ناگهان طوفانی به وجود آمد.
تحمل هزینهها
“Die Versicherung wird für den Schaden aufkommen.”
بیمه هزینه خسارت را پرداخت خواهد کرد.
بهبود یافتن
“Er ist nach der Operation schnell wieder aufgekommen.”
او پس از عمل جراحی سریعاً بهبود یافت.
ظهور احساسات یا افکار
“Es kam plötzlich ein Gefühl der Unsicherheit auf.”
ناگهان یک حس ناامنی به وجود آمد.
پدیدار شدن (احوال طبیعی)
“Als die Sonne unterging, kam eine kühle Brise auf.”
وقتی خورشید غروب کرد، نسیمی خنک به وجود آمد.
مسئولیت پذیری مالی
“Wer wird für die Reparaturkosten aufkommen?”
چه کسی هزینههای تعمیر را پرداخت خواهد کرد؟
ظهور ایدهها در بحث
“In der Diskussion kamen viele neue Ideen auf.”
در بحث، ایدههای جدید زیادی به وجود آمدند.
der Nachwuchs
کلمه “der Nachwuchs” به زبان آلمانی به معنای “نسل جوان” یا “فرزندان” است. این اسم برای توصیف افراد جوانتر در یک خانواده، گروه، سازمان یا حتی گونههای حیوانی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه خانواده
“Der Nachwuchs wird liebevoll von den Eltern betreut.”
فرزندان با محبت توسط والدین مراقبت میشوند.
در زمینه ورزش
“Der Verein investiert viel in den Nachwuchs, um zukünftige Talente zu fördern.”
باشگاه در نسل جوان سرمایهگذاری زیادی میکند تا استعدادهای آینده را پرورش دهد.
در زمینه حیوانات
“Der Nachwuchs der Löwen im Zoo zieht viele Besucher an.”
نسل جوان شیرها در باغ وحش بازدیدکنندگان زیادی را جذب میکند.
در زمینه کار و شغل
“Das Unternehmen sucht nach Nachwuchs, der die Firma in Zukunft leiten kann.”
شرکت به دنبال نسل جوانی است که بتواند در آینده شرکت را هدایت کند.
در زمینه آموزش
“Die Universität fördert den wissenschaftlichen Nachwuchs durch Stipendien und Forschungsprojekte.”
دانشگاه نسل جوان علمی را از طریق بورسهای تحصیلی و پروژههای تحقیقاتی حمایت میکند.
در زمینه هنر
“Der Nachwuchs in der Musikszene zeigt großes Potenzial.”
نسل جوان در صحنه موسیقی پتانسیل بزرگی نشان میدهد.
die Gestalt
کلمه “die Gestalt” به زبان آلمانی به معنای “شکل”، “پیکر”، “هیبت” یا “شخصیت” است. این اسم برای توصیف ظاهر فیزیکی یا شخصیت در داستانها و هنرها استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ادبیات
“Die Gestalt des Helden in diesem Roman ist sehr beeindruckend.”
شخصیت قهرمان در این رمان بسیار تاثیرگذار است.
در زمینه هنر
“Die Künstler haben eine mystische Gestalt in ihrem Gemälde dargestellt.”
هنرمندان یک پیکر اسرارآمیز را در نقاشی خود به تصویر کشیدهاند.
در زمینه مجسمهسازی
“Die Gestalt der Statue zeigt eine alte Göttin.”
پیکر مجسمه یک الهه قدیمی را نشان میدهد.
در زمینه داستانهای تخیلی
“In der Dunkelheit erschien eine unheimliche Gestalt.”
در تاریکی یک هیبت ترسناک ظاهر شد.
در زمینه تاریخ
“Die Gestalt Napoleons hat die europäische Geschichte stark beeinflusst.”
شخصیت ناپلئون تاثیر زیادی بر تاریخ اروپا داشته است.
auffällig
کلمه “auffällig” به زبان آلمانی به معنای “جلب توجه کننده”، “برجسته” یا “چشمگیر” است. این صفت برای توصیف چیزی استفاده میشود که بهطور خاص جلب توجه میکند یا به راحتی دیده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه مد و ظاهر
“Sie trug ein auffälliges rotes Kleid.”
او یک لباس قرمز چشمگیر پوشیده بود.
در زمینه رفتار
“Sein auffälliges Verhalten machte alle neugierig.”
رفتار جلب توجه کننده او همه را کنجکاو کرد.
در زمینه طراحی
“Das Gebäude hat eine auffällige Architektur.”
ساختمان دارای معماری برجستهای است.
در زمینه طبیعت
“Der Vogel hat ein auffälliges Gefieder.”
پرنده دارای پرهای چشمگیری است.
در زمینه بازار
“Das neue Produkt hat ein auffälliges Verpackungsdesign.”
محصول جدید دارای طراحی بستهبندی جلب توجه کنندهای است.
در زمینه آمار
“Die auffällige Zunahme der Kriminalität beunruhigt die Bevölkerung.”
افزایش چشمگیر جرم و جنایت مردم را نگران کرده است.
die Erscheinung
کلمه “die Erscheinung” به زبان آلمانی به معنای “ظهور”، “پدیده”، “چهره” یا “ظاهر” است. این اسم برای توصیف موارد مختلفی از جمله ظاهر فیزیکی، بروز یک پدیده، یا تجلی چیزی استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ظاهر فیزیکی
“Ihre elegante Erscheinung beeindruckte alle auf der Party.”
چهرهی شیک او همه را در مهمانی تحت تأثیر قرار داد.
در زمینه پدیدهها
“Die Erscheinung eines neuen Sterns am Himmel faszinierte die Astronomen.”
ظهور یک ستاره جدید در آسمان، ستارهشناسان را مجذوب کرد.
در زمینه کتابها و نشریات
“Die Erscheinung des neuen Romans ist für nächsten Monat geplant.”
انتشار رمان جدید برای ماه آینده برنامهریزی شده است.
در زمینه رویدادهای غیرعادی
“Es gibt Berichte über die Erscheinung eines Geistes in diesem alten Haus.”
گزارشهایی درباره ظهور یک روح در این خانه قدیمی وجود دارد.
در زمینه طبیعت
“Die Erscheinung des Regenbogens nach dem Sturm war atemberaubend.”
پدیدهی رنگینکمان پس از طوفان خیرهکننده بود.
در زمینه روانشناسی
“Die Erscheinung von Symptomen kann auf eine zugrunde liegende Krankheit hinweisen.”
ظهور علائم میتواند به یک بیماری پنهان اشاره داشته باشد.
bescheiden (ADJ)
کلمه “bescheiden” به زبان آلمانی به عنوان صفت به معنای “فروتن”، “متواضع” یا “ساده” است. این صفت برای توصیف فردی استفاده میشود که بدون تظاهر یا خودستایی است و همچنین برای توصیف چیزی که ساده و بدون تجمل است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه شخصیت
“Er ist ein sehr bescheidener Mensch, der nie über seine Erfolge spricht.”
او فرد بسیار متواضعی است که هرگز درباره موفقیتهایش صحبت نمیکند.
در زمینه زندگی ساده
“Sie lebt in einem bescheidenen Haus am Stadtrand.”
او در یک خانه ساده در حومه شهر زندگی میکند.
در زمینه رفتار
“Trotz ihres Reichtums bleibt sie immer bescheiden und freundlich.”
با وجود ثروتش، همیشه فروتن و مهربان باقی میماند.
در زمینه انتظارات
“Er hat nur bescheidene Ansprüche und ist mit wenig zufrieden.”
او فقط توقعات کمی دارد و با کم قانع است.
در زمینه ظاهر
“Das Kleid ist schlicht und bescheiden, aber sehr elegant.”
لباس ساده و متواضع است، اما بسیار شیک.
در زمینه موفقیتها
“Sein Erfolg ist beeindruckend, aber er bleibt immer bescheiden.”
موفقیت او تاثیرگذار است، اما او همیشه فروتن باقی میماند.
diskret
(adj)
کلمه “diskret” به زبان آلمانی به عنوان صفت به معنای “محتاط”، “با احتیاط”، “پنهانکار” یا “محرمانه” است. این صفت برای توصیف فرد یا رفتاری استفاده میشود که با دقت و بدون جلب توجه عمل میکند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه رفتار محتاطانه
“Er hat die Angelegenheit sehr diskret behandelt, ohne viel Aufsehen zu erregen.”
او این موضوع را بسیار محتاطانه و بدون ایجاد جنجال بررسی کرد.
در زمینه راز نگهداشتن
“Sie ist eine diskrete Person und kann gut Geheimnisse bewahren.”
او فردی پنهانکار است و میتواند به خوبی رازها را نگه دارد.
در زمینه مراقبتهای بهداشتی
“Das medizinische Personal ging diskret mit den sensiblen Informationen um.”
کادر پزشکی به طور محتاطانه با اطلاعات حساس برخورد کرد.
در زمینه خدمات
“Das Hotel bietet einen diskreten Service für prominente Gäste an.”
هتل خدمات محرمانهای برای مهمانان مشهور ارائه میدهد.
در زمینه مشاوره
“Der Anwalt gab ihm diskrete Ratschläge, um mögliche Probleme zu vermeiden.”
وکیل به او مشاورههای محتاطانه داد تا از مشکلات احتمالی جلوگیری کند.
در زمینه طراحی و مد
“Das Kleid hat ein diskretes Muster, das dennoch sehr stilvoll ist.”
لباس دارای طرحی محتاطانه است که با این حال بسیار شیک است.
charakterisieren
کلمه “charakterisieren” به زبان آلمانی به معنای “توصیف کردن” یا “مشخص کردن” است. این فعل برای توضیح ویژگیها و خصوصیات خاص یک شخص، شیء، یا وضعیت استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه شخصیت
“Wie würdest du ihn charakterisieren?”
او را چگونه توصیف میکنی؟
در زمینه ادبیات
“Der Autor charakterisiert die Hauptfigur als mutig und entschlossen.”
نویسنده شخصیت اصلی را به عنوان فردی شجاع و مصمم توصیف میکند.
در زمینه علمی
“Die Forscher charakterisieren die neuen Materialien anhand ihrer chemischen Eigenschaften.”
محققان مواد جدید را بر اساس خواص شیمیاییشان توصیف میکنند.
در زمینه هنر
“Das Kunstwerk wird durch seine leuchtenden Farben und dynamischen Formen charakterisiert.”
اثر هنری با رنگهای درخشان و اشکال پویا مشخص میشود.
در زمینه روابط
“Unsere Freundschaft ist durch Vertrauen und Ehrlichkeit charakterisiert.”
دوستی ما با اعتماد و صداقت مشخص میشود.
در زمینه محیط زیست
“Das Klima dieser Region wird durch heiße Sommer und milde Winter charakterisiert.”
اقلیم این منطقه با تابستانهای گرم و زمستانهای ملایم مشخص میشود.
charakteristisch
کلمه “charakteristisch” به زبان آلمانی به معنای “ویژگی”، “مشخصه”، یا “خاص” است. این صفت برای توصیف ویژگیها یا خصوصیات خاصی که بهطور متمایز یک شخص، شیء، یا وضعیت را تعریف میکند، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه شخصیت
“Seine Geduld ist eine seiner charakteristischen Eigenschaften.”
صبر او یکی از ویژگیهای خاص او است.
در زمینه ادبیات
“Der Schreibstil des Autors ist durch lange, detaillierte Beschreibungen charakteristisch.”
سبک نوشتاری نویسنده با توصیفات طولانی و دقیق مشخص میشود.
در زمینه علمی
“Die charakteristischen Merkmale dieser Pflanzenart sind ihre großen Blüten und langen Blätter.”
ویژگیهای خاص این گونه گیاهی، گلهای بزرگ و برگهای بلند آن هستند.
در زمینه هنر
“Die leuchtenden Farben sind charakteristisch für seine Gemälde.”
رنگهای درخشان برای نقاشیهای او مشخصه هستند.
در زمینه فرهنگ
“Die traditionelle Musik ist charakteristisch für diese Region.”
موسیقی سنتی برای این منطقه مشخصه است.
در زمینه غذا
“Der Geschmack von frischen Kräutern ist charakteristisch für die mediterrane Küche.”
طعم گیاهان تازه برای آشپزی مدیترانهای مشخصه است.
die Fassung
کلمه “die Fassung” به زبان آلمانی به معنای “نسخه”، “قاب”، “قابلیت کنترل احساسات” یا “درک و فهم” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، معانی مختلفی دارد.
در زمینه نسخه (کتاب یا فیلم)
“Es gibt mehrere Fassungen dieses Romans.”
چندین نسخه از این رمان وجود دارد.
در زمینه قاب یا فریم
“Die Brille hat eine silberne Fassung.”
عینک یک قاب نقرهای دارد.
در زمینه کنترل احساسات
“Nach dem Schock verlor er kurzzeitig die Fassung.”
پس از شوک، او برای مدتی کنترل خود را از دست داد.
در زمینه درک و فهم
“Seine Fassung der Ereignisse weicht von der offiziellen Version ab.”
درک او از وقایع با نسخه رسمی متفاوت است.
در زمینه لامپ یا چراغ
“Die Fassung der Glühbirne ist beschädigt.”
قاب لامپ خراب است.
در زمینه جواهرات
“Der Diamant wurde in eine goldene Fassung eingesetzt.”
الماس در یک قاب طلایی قرار داده شد.
nachdenklich
کلمه “nachdenklich” به زبان آلمانی به معنای “متفکر”، “فکور”، یا “اندیشمند” است. این صفت برای توصیف حالتی استفاده میشود که فرد به شدت در فکر فرو رفته یا به چیزی عمیقاً فکر میکند.
در زمینه رفتار
“Er saß nachdenklich am Fenster und starrte hinaus.”
او متفکرانه کنار پنجره نشسته بود و به بیرون خیره شده بود.
در زمینه پاسخها
“Sie gab eine nachdenkliche Antwort auf die schwierige Frage.”
او پاسخی متفکرانه به سوال سخت داد.
در زمینه حالت چهره
“Sein nachdenklicher Blick verriet, dass er über etwas Wichtiges nachdachte.”
نگاه متفکرانهاش نشان میداد که درباره چیزی مهم فکر میکرد.
در زمینه توصیف شخصیت
“Er ist ein sehr nachdenklicher Mensch, der oft über die Welt nachdenkt.”
او فردی بسیار فکور است که اغلب درباره جهان فکر میکند.
در زمینه ادبیات
“Das Buch hat viele nachdenkliche Passagen, die den Leser zum Nachdenken anregen.”
کتاب حاوی بخشهای بسیاری است که خواننده را به تفکر وامیدارد.
در زمینه تصمیمگیری
“Nach langem Nachdenken traf er eine nachdenkliche Entscheidung.”
پس از مدتها فکر کردن، تصمیمی متفکرانه گرفت.
konsequent
کلمه “konsequent” به زبان آلمانی به معنای “مستمر”، “پیوسته” یا “ثابتقدم” است. این صفت برای توصیف رفتاری استفاده میشود که بدون انحراف و با ثبات ادامه دارد و با اصول یا قواعد مشخصی همخوانی دارد.
در زمینه تحصیل
“Er lernte konsequent jeden Tag, um sich auf die Prüfungen vorzubereiten.”
او هر روز مستمر درس میخواند تا برای امتحانات آماده شود.
در زمینه کار
“Sie verfolgt ihre beruflichen Ziele sehr konsequent.”
او اهداف حرفهای خود را بسیار مستمر دنبال میکند.
در زمینه تربیت کودکان
“Eltern sollten konsequent in der Erziehung ihrer Kinder sein.”
والدین باید در تربیت فرزندان خود ثابتقدم باشند.
در زمینه ورزش
“Um fit zu bleiben, trainiert er konsequent dreimal pro Woche.”
برای حفظ آمادگی جسمانی، او هر هفته سه بار مستمر تمرین میکند.
در زمینه سیاست
“Die Regierung verfolgt eine konsequente Umweltpolitik.”
دولت یک سیاست محیطزیستی پیوسته را دنبال میکند.
در زمینه اخلاق
“Er ist bekannt dafür, konsequent nach seinen Prinzipien zu leben.”
او به خاطر زندگی مستمر و پیوسته بر اساس اصول خود مشهور است.
übertreiben
کلمه “übertreiben” به زبان آلمانی به معنای “اغراق کردن” یا “بزرگنمایی کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن فرد چیزی را بیش از حد واقعی یا بیش از آنچه که هست، نشان میدهد.
در زمینه توصیف
“Er neigt dazu, seine Geschichten zu übertreiben.”
او تمایل دارد داستانهایش را اغراق کند.
در زمینه احساسات
“Sie übertreibt immer, wenn sie von ihren Problemen erzählt.”
او همیشه وقتی از مشکلاتش صحبت میکند، اغراق میکند.
در زمینه نگرانی
“Du brauchst nicht zu übertreiben, die Situation ist nicht so schlimm.”
نیازی نیست اغراق کنی، وضعیت آنقدرها هم بد نیست.
در زمینه مصرف
“Er übertreibt es mit dem Sport und trainiert jeden Tag stundenlang.”
او با ورزش اغراق میکند و هر روز ساعتها تمرین میکند.
در زمینه هزینهها
“Manchmal übertreiben die Leute bei Hochzeiten mit den Ausgaben.”
گاهی مردم در مراسم عروسی با هزینهها اغراق میکنند.
در زمینه تعریف و تمجید
“Die Kritiker haben die Qualität des Films übertrieben gelobt.”
منتقدان کیفیت فیلم را بیش از حد ستایش کردهاند.
sorgfältig
کلمه “sorgfältig” به زبان آلمانی به معنای “با دقت” یا “با احتیاط” است. این صفت برای توصیف عملی استفاده میشود که با دقت، توجه به جزئیات و دقت کامل انجام میشود.
در زمینه کار
“Er hat die Aufgabe sehr sorgfältig erledigt.”
او کار را بسیار با دقت انجام داد.
در زمینه تحصیل
“Die Studenten müssen ihre Hausaufgaben sorgfältig bearbeiten.”
دانشجویان باید تکالیف خود را با دقت انجام دهند.
در زمینه آشپزی
“Die Zutaten müssen sorgfältig abgewogen werden, um das beste Ergebnis zu erzielen.”
مواد باید با دقت اندازهگیری شوند تا بهترین نتیجه به دست آید.
در زمینه هنر
“Der Künstler hat das Gemälde mit sorgfältiger Präzision gemalt.”
هنرمند نقاشی را با دقت دقیق کشیده است.
در زمینه رانندگی
“Beim Fahren in der Stadt muss man besonders sorgfältig sein.”
در رانندگی در شهر باید بهویژه با دقت باشید.
در زمینه پژوهش
“Die Wissenschaftler haben die Daten sorgfältig analysiert.”
دانشمندان دادهها را با دقت تحلیل کردهاند.
در زمینه بستهبندی
“Die Geschenke wurden sorgfältig verpackt.”
هدایا با دقت بستهبندی شدند.
verlegen
کلمه “verlegen” به زبان آلمانی بسته به زمینه مورد استفاده معانی مختلفی دارد. این کلمه میتواند به معنای “انتقال دادن”، “شرمنده شدن”، “نشر دادن” یا “جابجا کردن” باشد.
مثالهایی به زبان آلمانی:
انتقال دادن (مکان یا زمان)
“Wir mussten das Treffen auf nächste Woche verlegen.”
ما مجبور شدیم جلسه را به هفته آینده موکول کنیم.
شرمنده شدن
“Er wurde verlegen, als er das Kompliment hörte.”
او وقتی که تعریف و تمجید را شنید، شرمنده شد.
نشر دادن (کتاب یا مجله)
“Der Verlag wird das neue Buch nächsten Monat verlegen.”
ناشر کتاب جدید را ماه آینده منتشر خواهد کرد.
جابجا کردن (کابلها، لولهها، کفپوش)
“Die Handwerker haben die neuen Leitungen unter dem Boden verlegt.”
کارگران لولههای جدید را زیر زمین جابجا کردند.
گم کردن
“Ich habe meine Schlüssel verlegt und kann sie nicht finden.”
من کلیدهایم را گم کردهام و نمیتوانم آنها را پیدا کنم.
“Ich habe meine Brille verlegt und kann sie nicht finden.”
من عینکم را گم کردهام و نمیتوانم آن را پیدا کنم.
نصب کردن (مثلاً کفپوش)
“Der Bodenbelag wurde im gesamten Haus neu verlegt.”
کفپوش در تمام خانه بهطور جدید نصب شد.
die verhaltenweise
کلمه “Verhaltensweise” به زبان آلمانی به معنای “روش رفتار” یا “شیوه رفتار” است. این اسم برای توصیف الگوهای خاص رفتار یا شیوههای معمولی که افراد یا حیوانات در موقعیتهای مختلف از خود نشان میدهند، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه روانشناسی
“Die Verhaltensweisen von Kindern können durch Erziehung und Umgebung beeinflusst werden.”
روشهای رفتار کودکان میتوانند تحت تأثیر تربیت و محیط قرار گیرند.
در زمینه زیستشناسی
“Die Verhaltensweisen von Tieren in freier Wildbahn sind oft sehr unterschiedlich zu denen in Gefangenschaft.”
روشهای رفتار حیوانات در طبیعت اغلب بسیار متفاوت از رفتار آنها در اسارت است.
در زمینه اجتماعی
“Es ist wichtig, die Verhaltensweisen in verschiedenen Kulturen zu verstehen und zu respektieren.”
مهم است که روشهای رفتار در فرهنگهای مختلف را درک کرده و به آنها احترام بگذاریم.
در زمینه کار
“Effektive Führungskräfte zeigen positive Verhaltensweisen, die ihre Teams motivieren und inspirieren.”
رهبران مؤثر، روشهای رفتار مثبتی را نشان میدهند که تیمهایشان را انگیزه میدهد و الهامبخش میشود.
در زمینه آموزش
“Lehrer sollten auf die verschiedenen Verhaltensweisen ihrer Schüler achten und darauf entsprechend reagieren.”
معلمان باید به روشهای رفتار مختلف دانشآموزان خود توجه کرده و به آنها پاسخ مناسب دهند.
در زمینه فناوری
“Das Verständnis der Verhaltensweisen von Nutzern ist für die Entwicklung benutzerfreundlicher Software entscheidend.”
درک روشهای رفتار کاربران برای توسعه نرمافزارهای کاربرپسند بسیار مهم است.
این مثالها نشان میدهند که “Verhaltensweise” چگونه برای توصیف الگوهای رفتار و شیوههای معمولی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
sanft
کلمه “sanft” به زبان آلمانی به معنای “ملایم”، “نرم” یا “آرام” است. این صفت برای توصیف چیزی استفاده میشود که لطیف، ملایم یا بدون خشونت است.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه طبیعت
“Der sanfte Wind streichelte ihre Wangen.”
باد ملایم گونههایش را نوازش میکرد.
در زمینه رفتار
“Er sprach mit sanfter Stimme zu dem Kind.”
او با صدای ملایم با کودک صحبت کرد.
در زمینه موسیقی
“Die sanften Klänge der Harfe beruhigten die Zuhörer.”
آهنگهای ملایم چنگ، شنوندگان را آرام کرد.
در زمینه احساسات
“Sie hatte ein sanftes Lächeln auf den Lippen.”
او لبخندی ملایم بر لب داشت.
در زمینه لمس
“Die Decke war sanft und weich.”
پتو نرم و لطیف بود.
در زمینه مراقبت
“Er behandelte das verletzte Tier sehr sanft.”
او با حیوان زخمی بسیار ملایم رفتار کرد.
در زمینه آب و هوا
“Das sanfte Licht der Morgensonne erfüllte den Raum.”
نور ملایم آفتاب صبحگاهی اتاق را پر کرد.
zutrauen
کلمه “zutrauen” به زبان آلمانی به معنای “اعتماد داشتن به توانایی کسی” یا “توانایی انجام کاری را در کسی دیدن” است. این فعل برای توصیف اعتقاد یا اعتماد به اینکه کسی توانایی یا قابلیت انجام کاری را دارد، استفاده میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه تحصیلات
“Ich traue ihm zu, die Prüfung mit Bravour zu bestehen.”
من به او اعتماد دارم که امتحان را با موفقیت بگذراند.
در زمینه کار
“Der Chef traut ihr zu, das Projekt erfolgreich zu leiten.”
رئیس به او اعتماد دارد که پروژه را با موفقیت رهبری کند.
در زمینه ورزش
“Ich traue ihm zu, den Marathon zu laufen.”
من به او اعتماد دارم که ماراتن را بدود.
در زمینه هنر
“Sie traute sich zu, das schwierige Musikstück zu spielen.”
او به توانایی خود اعتماد داشت که قطعه موسیقی دشوار را بنوازد.
در زمینه نوآوری
“Die Lehrer trauten ihm zu, innovative Lösungen für das Problem zu finden.”
معلمان به او اعتماد داشتند که راهحلهای نوآورانهای برای مشکل پیدا کند.
در زمینه روابط
“Ich traue ihm zu, ein guter Vater zu sein.”
من به او اعتماد دارم که پدر خوبی باشد.
در زمینه خودباوری
“Sie traute sich zu, die neue Herausforderung anzunehmen.”
او به خود اعتماد داشت که چالش جدید را بپذیرد.
این مثالها نشان میدهند که “zutrauen” چگونه برای توصیف اعتماد به تواناییها و قابلیتهای کسی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
das Wesen
کلمه “das Wesen” به زبان آلمانی به معنای “ماهیت”، “ذات”، “شخصیت” یا “موجود” است. این اسم بسته به زمینه مورد استفاده، میتواند به معانی مختلفی اشاره کند.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه ماهیت یا ذات
“Das Wesen der Demokratie ist die Freiheit.”
ماهیت دموکراسی آزادی است.
در زمینه شخصیت
“Ihr freundliches Wesen macht sie bei allen beliebt.”
شخصیت دوستانهاش او را نزد همه محبوب کرده است.
در زمینه موجود
“Ein unbekanntes Wesen wurde im Wald entdeckt.”
یک موجود ناشناخته در جنگل کشف شد.
در زمینه فلسفه
“Die Philosophen diskutierten über das Wesen der menschlichen Existenz.”
فلاسفه درباره ماهیت وجود انسانی بحث کردند.
در زمینه ادبیات
“Das Buch beschreibt das geheimnisvolle Wesen eines alten Schlosses.”
کتاب، موجود مرموز یک قلعه قدیمی را توصیف میکند.
در زمینه علم
“Die Wissenschaftler erforschen das Wesen von Viren und Bakterien.”
دانشمندان ماهیت ویروسها و باکتریها را بررسی میکنند.
در زمینه اخلاق
“Das gute Wesen eines Menschen zeigt sich in seinen Taten.”
ماهیت خوب یک انسان در اعمال او نمایان میشود.
erfüllen
کلمه “erfüllen” به زبان آلمانی به معنای “برآورده کردن”، “تحقق بخشیدن” یا “پر کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی به واقعیت میپیوندد، انتظارات برآورده میشوند یا چیزی کامل میشود.
مثالهایی به زبان آلمانی:
در زمینه برآورده کردن انتظارات
“Er hat alle Anforderungen für die Stelle erfüllt.”
او تمام شرایط مورد نیاز برای آن شغل را برآورده کرده است.
در زمینه تحقق بخشیدن آرزوها
“Sie hat sich ihren Traum, in Paris zu leben, erfüllt.”
او رویای زندگی در پاریس را تحقق بخشیده است.
در زمینه قراردادها
“Das Unternehmen hat die Bedingungen des Vertrags erfüllt.”
شرکت شرایط قرارداد را برآورده کرده است.
در زمینه احساسات
“Der Erfolg hat ihn mit Stolz erfüllt.”
موفقیت او را با افتخار پر کرده است.
در زمینه تکمیل کردن
“Das Glas wurde mit Wasser erfüllt.”
لیوان با آب پر شد.
در زمینه تعهدات
“Erfüllen Sie bitte alle erforderlichen Formalitäten.”
لطفاً تمامی مراحل مورد نیاز را انجام دهید.
در زمینه محیط
“Die Musik erfüllte den Raum mit einer angenehmen Atmosphäre.”
موسیقی اتاق را با جوی دلپذیر پر کرد.
این مثالها نشان میدهند که “erfüllen” چگونه برای توصیف برآورده کردن انتظارات، تحقق بخشیدن آرزوها، پر کردن فضا یا تکمیل کردن چیزی در زمینههای مختلف استفاده میشود.
erfreuen
کلمه “erfreuen” به زبان آلمانی به معنای “خوشحال کردن” یا “شاد کردن” است. این فعل برای توصیف عملی استفاده میشود که در آن چیزی یا کسی باعث شادی یا خوشحالی فرد دیگری میشود.
در زمینه خوشحال کردن افراد
“Die Überraschung hat sie sehr erfreut.”
این سورپرایز او را بسیار خوشحال کرد.
در زمینه هدایا
“Das Geschenk hat ihn sehr erfreut.”
هدیه او را بسیار خوشحال کرد.
در زمینه موفقیتها
“Erfreuen Sie sich an Ihrem Erfolg!”
از موفقیت خود لذت ببرید!
در زمینه طبیعت
“Der Anblick der blühenden Blumen erfreute die Spaziergänger.”
دیدن گلهای شکوفا، پیادهروها را خوشحال کرد.
در زمینه هنر
“Die Musik des Orchesters erfreute das Publikum.”
موسیقی ارکستر، مخاطبان را خوشحال کرد.
در زمینه مهمانیها
“Die Gäste erfreuten sich an der festlichen Atmosphäre.”
مهمانان از جو جشن لذت بردند.
در زمینه دوستان
“Seine Besuche erfreuen uns immer.”
بازدیدهای او همیشه ما را خوشحال میکند.
freuen
freuen به معنای “خوشحال شدن” یا “خوشحال بودن” است و اغلب به صورت بازتابی (reflexive) استفاده میشود. این فعل بر احساس خوشحالی فرد متمرکز است.
خوشحال شدن:
“Ich freue mich über die guten Nachrichten.”
من از خبرهای خوب خوشحال شدم.
خوشحال بودن:
“Er freut sich auf die Ferien.”
او برای تعطیلات خوشحال است.
خوشحال شدن از چیزی که خواهد آمد:
“Wir freuen uns auf deinen Besuch.”
ما برای دیدار تو خوشحالیم.
erfreuen
erfreuen به معنای “خوشحال کردن” یا “شاد کردن” است و اغلب به صورت غیر بازتابی استفاده میشود. این فعل بر ایجاد خوشحالی در دیگران متمرکز است.
خوشحال کردن:
“Die Überraschung hat sie sehr erfreut.”
این سورپرایز او را بسیار خوشحال کرد.
خوشحال کردن دیگران:
“Die Musik des Orchesters erfreute das Publikum.”
موسیقی ارکستر، مخاطبان را خوشحال کرد.
مقایسه
freuen بیشتر برای بیان احساسات شخصی و حالتهای بازتابی استفاده میشود و نشاندهنده خوشحالی فرد است.
erfreuen بیشتر برای بیان تاثیرات بیرونی بر خوشحالی دیگران استفاده میشود و نشاندهنده ایجاد خوشحالی در دیگران است.