B15 Flashcards

1
Q

die Volksschule

A
  1. دبستان
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

die Praxis

A
  1. مطب (دکتر)1. Die Arztpraxis bleibt bis zum 7. Januar geschlossen. 1 . مطب دکتر تا 7 ژانویه بسته می ماند.2. Die Praxis ist ab acht Uhr geöffnet. 2 . مطب از ساعت 8 باز می شود.2. عمل اجرا1. Das ist die Theorie. In der Praxis ist vieles ganz anders. 1 . این یک تئوری است. در عمل خیلی (چیزها) متفاوت هستند.3. تجربه1. Sie hat in ihrem Beruf noch wenig Praxis. 1 . او هنوز در حرفه‌اش تجربه کمی دارد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

eröffnen

A
  1. افتتاح کردن باز کردن1. Ich möchte ein Konto eröffnen. 1 . من می خواهم یک حساب بانکی باز کنم.2. Mein Nachbar hat letzten Monat ein Geschäft eröffnet. 2 . همسایه من ماه پیش یک مغازه باز کرد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

die Presse

A
  1. مطبوعات رسانه ها1. Darüber konnte sich jeder in der Presse informieren. 1 . در این مورد همه در مطبوعات می توانند مطلع شوند.2. Das Programm der Regierung wurde in der ganzen Presse kritisiert. 2 . برنامه دولت توسط همه مطبوعات نقد شده است.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

zweifellos

A
  1. بی‌شک بی‌تردید1. Das stimmt zweifellos. 1 . بی‌تردید صحیح است. [درست است.]2. Wien ist zweifellos eine interessante Stadt. 2 . “وین” بی‌شک شهری جذاب است.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

mitgeben

A
  1. دادن2. کسی را از چیزی) برخوردار کردن) برای کسی) امکان‌پذیر کردن)3. در اختیار کسی گذاشتن
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

bereit

A

[صفت]1. آماده حاضر1. Alle wollen Medaillen, niemand ist bereit, dafür zu bezahlen. 1 . همه مدال می خواهند، اما هیچکس حاضر نیست بهایش را بپردازد.2. Bist du bereit mitzumachen? 2 . آیا اماده شرکت کردن هستی؟3. Das Paket liegt auf der Post für Sie bereit. 3 . بسته در اداره پست برای تو حاضر است.4. Ich bin jederzeit bereit, dir zu helfen. 4 . من همیشه آماده ام که به تو کمک کنم.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

bereits

A

[قید]1. حالا هم از همین حالا، همین حالا هم، به همین زودی1. Bitte melde dich bei Frau Kaiser. Sie hat bereits dreimal angerufen 1 . لطفا به خاننم “کایزر” اطلاع دهید. او همین حالا هم سه بار تماس گرفت.2. Das ist bereits erledigt. 2 . این از همین حالا انجام شده.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

der Unterricht

A
  1. درس تدریس، کلاس1. Samstags haben wir keinen Unterricht. 1 . شنبه ها ما هیچ کلاسی نداریم. ein lebendiger/theoretischer/… Unterricht یک کلاس پرانرژی/تئوری/… ein Unterricht beginnen/ausfallen/… یک کلاس شروع شدن/لغو شدن/….Der Unterricht beginnt um 8 Uhr. کلاس ساعت 8 شروع می‌شود. Unterricht haben کلاس داشتنWir haben Unterricht von 8.00 bis 12.00 Uhr. ما از 8 تا 12 کلاس داریم.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

der Pädagoge

A
  1. متخصص علوم تربیتی مربی، معلم
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

erhalten

A
  1. دریافت کردن گرفتن، مشمول چیزی شدن etwas (Akk.) erhalten چیزی را دریافت کردن1. Das Geld haben wir erhalten. 1. پول را دریافت کردیم.2. Er erhält eine SMS. 2. او یک پیامک دریافت کرد.3. Ihr Schreiben vom 3. Januar haben wir erhalten. 3. ما نامه شما در 3 ژانویه را دریافت کردیم. einen Tadel/eine Strafe/… erhalten سرزنش/مجازات شدنEr erhielt drei Jahre Gefängnis. او مشمول سه سال حبس می‌شود.2. حفظ کردن نگه داشتن (sich erhalten) sich frisch/gesund/… erhalten خود را تازه/سالم/… نگه داشتن sich von etwas (Dat.) erhalten خود را با چیزی حفظ کردن [از خود حمایت کردن] sich etwas (Akk.) erhalten حفظ کردن [نگه داشتن]Diese Sitte hat sich erhalten. این رسم خود را حفظ کرده. (پا بر جا مانده)
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

keinesfalls

A
  1. هرگز به هیچ وجه، ابدا1. Das dürfen wir keinesfalls akzeptieren. 1 . ما به هیچ وجه اجازه نداریم این را بپذیریم.2. Wir sind keinesfalls vor 17.00 Uhr fertig. 2 . ما هرگز قبل از ساعت 17 تمام نمی‌کنیم.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

einsetzen

A
  1. استخدام کردن به کار گرفتن، استفاده کردن jemanden einsetzen کسی را استخدام کردنIch glaube, wir müssen jemanden einsetzen, der sich um die Organisation kümmert. من فکر می کنم، ما باید یک نفر را استخدام کنیم تا به سازمان رسیدگی کند. etwas (Akk.) einsetzen چیزی را به کار گرفتن [به خدمت گرفتن]1. seine ganze Kraft für eine Aufgabe einsetzen 1. تمام نیرویش را برای یک وظیفه استفاده کردن2. Waffen einsetzen 2. استفاده کردن از سلاح‌ها2. تعهد کردن متعهد شدن، به کار گرفتن [تلاش کردن] (sich einsetzen) sich (Akk.) einsetzen به چیزی متعهد شدن dafür einsetzen,dass… متعهد شدن که…Peter hat sich dafür eingesetzt, dass ich den Job bekomme. “پیتر” متعهد شد که من کار را می‌گیرم.3. خود را وقف کردن (sich einsetzen) sich für etwas (Akk.) einsetzen خود را وقف چیزی کردنEr setzte sich für seine Leute mit aller Kraft ein. او با تمام توان خود را برای مردمش وقف کرد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

die Begleitung

A
  1. همراهی مشایعت1. Er kam in Begleitung einer Frau. 1 . او با همراهی یک زن آمد.2. Kinder in Begleitung eines Erwachsenen haben freien Eintritt. 2 . کودکان با مشایعت یک بزرگسال ورودی مجانی دارند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

Lehrperson

A

Teacher

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

der Schulleiter

A
  1. مدیر مدرسه
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

der Leiter

A
  1. مدیر رهبر1. ein künstlerischer Leiter 1 . یک مدیر هنری2. Wie heißt die Leiterin der Schule? 2 . نام مدیر مدرسه چیست؟2. نردبان (die Leiter)1. Haben Sie eine Leiter für mich? Ich will die Fenster putzen. 1 . آیا یک نردبان داری که به من بدهی؟ من می خواهم پنجره ها را تمیز کنم.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

das Gerät

A
  1. وسیله دستگاه، وسیله برقی1. Dieses Küchengerät ist sehr praktisch. 1 . این وسیله آشپزی خیلی کاربردی است.2. Ich kaufe meine Elektrogeräte immer gebraucht. Das ist viel billiger. 2 . من وسایل برقی‌ام را همیشه دست دوم می‌خرم. این خیلی ارزان‌تر است.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

spenden

A
  1. اهدا کردن بخشیدن1. Die großzügige Frau hat eine große Summe für wohltätige Zwecke gespendet. 1 . خانم بخشنده، مبلغ هنگفتی را برای اهداف خیرخواهانه اهدا کرد.2. Kathrin hat Blut gespendet. 2 . “کاترین” خون اهدا کرد.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

speziell

A
  1. ویژه خاص1. Ich suche einen ganz speziellen Ring für meine Freundin. 1 . من به دنبال یک حلقه کاملا خاص برای دوستم هستم.2. In diesem speziellen Fall funktioniert die Standardmethode nicht. 2 . در این مورد خاص، روش استاندارد کار نمی‌کند.
How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

leicht

A
  1. سبک کم وزنمترادف و متضادschwer1. Der Koffer ist ganz leicht. Ich kann ihn allein tragen. 1 . چمدان کاملا سبک است. من می‌توانم آن را تنهایی حمل کنم.2. Der Koffer ist leicht. 2 . چمدان سبک است.3. Die neuen Autos sind viel leichter als die alten. 3 . خودروهای جدید خیلی سبک‌تر از قدیمی‌ها هستند. leichte Koffer/Gepäck/… چمدان/بار/… سبک2. ساده آسانمترادف و متضادschwer1. Am Anfang war der Kurs leicht, später wurde er immer schwerer. 1 . در ابتدا دوره راحت بود، بعد سخت و سخت‌تر شد.2. Deutsch ist nicht leicht. 2 . آلمانی آسان نیست.3. Es ist nicht leicht, bei diesem Arzt einen Termin zu bekommen. 3 . راحت نیست که از این دکتر یک وقت ملاقات بگیری. leichte Dienst/Arbeit/… haben وظیفه/کار/… سبک داشتن
22
Q

Eingewöhnungphase

A

مرحله سازگاری

23
Q

tatsächlich

A
  1. واقعا حقیقتا، در واقع1. Die Hose ist tatsächlich zu klein, obwohl sie so groß aussieht. 1 . این شلوار در واقع خیلی کوچک است، با وجود اینکه خیلی بزرگ به نظر می‌رسد.2. Ich wollte es erst nicht glauben, aber sie haben tatsächlich sieben Töchter. 2 . ابتدا من باور نمی‌کردم، اما او واقعا هفت دختر دارد.3. Willst du bei diesem Wetter tatsächlich spazieren gehen? 3 . آیا واقعا می‌خواهی در این هوا برای پیاده روی بروی؟
24
Q

einsetzen

A
  1. استخدام کردن به کار گرفتن، استفاده کردن jemanden einsetzen کسی را استخدام کردنIch glaube, wir müssen jemanden einsetzen, der sich um die Organisation kümmert. من فکر می کنم، ما باید یک نفر را استخدام کنیم تا به سازمان رسیدگی کند. etwas (Akk.) einsetzen چیزی را به کار گرفتن [به خدمت گرفتن]1. seine ganze Kraft für eine Aufgabe einsetzen 1. تمام نیرویش را برای یک وظیفه استفاده کردن2. Waffen einsetzen 2. استفاده کردن از سلاح‌ها2. تعهد کردن متعهد شدن، به کار گرفتن [تلاش کردن] (sich einsetzen) sich (Akk.) einsetzen به چیزی متعهد شدن dafür einsetzen,dass… متعهد شدن که…Peter hat sich dafür eingesetzt, dass ich den Job bekomme. “پیتر” متعهد شد که من کار را می‌گیرم.3. خود را وقف کردن (sich einsetzen) sich für etwas (Akk.) einsetzen خود را وقف چیزی کردنEr setzte sich für seine Leute mit aller Kraft ein. او با تمام توان خود را برای مردمش وقف کرد.
25
Q

das Blatt

A
  1. برگ برگ گیاه1. Die Bäume bekommen schon gelbe Blätter. 1 . درختان دارند برگ های زرد می گیرند. [برگهای درختان زرد می شود.]2. In diesem Jahr sind die Blätter sehr früh von den Bäumen gefallen. 2 . امسال برگ ها خیلی زود از درختان افتادند.Blatt یا برگ چیست؟Blatt در آلمانی به معنای برگ انواع گیاه است. برگ قسمتی (معمولا سبز رنگ و پهن) از گیاه است که عمل فوتوسنتز در آن صورت می گیرد. واژه Blatt می تواند برای اشاره به برگ انواع متفاوتی از گیاهان استفاده شود، مثلا “Kleeblatt” (برگ شبدر)، “Teeblatt” (برگ چای)2. برگه (کاغذ)1. Kann ich ein Blatt Papier haben? 1 . می‌توانم یک برگه کاغذ داشته باشم؟کاربرد واژه Blatt به معنای کاغذمانند فارسی در آلمانی هم از واژه برگ یا Blatt برای اشاره به کاغذ استفاده می‌شود. Blatt به یک برگ کامل کاغذ اشاره می‌کند. انواع متفاوت از برگه هم می‌تواند توسط این واژه شناسایی شود، مثلا “A4-Blatt” (برگه A4)
26
Q

bearbeiten

A
  1. ویرایش کردن پردازش کردن1. Alle Anträge werden innerhalb von zwei Tagen bearbeitet. 1 . همه درخواست‌ها در طول دو روز پردازش می‌شوند. [مورد بررسی قرار می‌گیرند.]2. Der Tischler benutzt verschiedene Werkzeuge, um Holz zu bearbeiten. 2 . نجار از ابزارهای متفاوتی برای پردازش چوب استفاده می‌کند.3. Diese Anwendung kann benutzt werden, um Bilder zu bearbeiten. 3 . این نرم‌افزار می‌تواند برای ویرایش کردن عکس‌ها، مورد استفاده قرار بگیرد.
27
Q

zudem

A
  1. علاوه بر این
28
Q

das Portal

A
  1. پرتال درگاه وب1. Das ideale Portal eröffnet einen gemeinsamen, personalisierten Zugang zu Daten. 1 . یک درگاه وب ایده‌آل یک دسترسی مشترک و شخصی به داده‌ها را فراهم می‌کند.
29
Q

verlernen

A
  1. فراموش کردنEr hat sein Englisch verlernt.انگلیسی او از یادش رفته است.Detail
30
Q

betonen

A

[فعل]1. با تکیه بیان کردن1. Das Wort „Hausaufgabe“ betont man auf der ersten Silbe. 1 . هجای اول واژه “Hausaufgabe” با تکیه بیان می‌شود.

31
Q

betont

A

[صفت]1. موکد تاکیدی، تکیه‌دار

32
Q

zeigen

A
  1. نشان دادن jemandem etwas (Akk.) zeigen به کسی چیزی را نشان دادن1. dem Polizisten seinen Ausweis zeigen 1. به پلیس کارت شناسایی‌اش را نشان دادن2. Können Sie mir den Weg zum Bahnhof zeigen? 2. می‌توانید مسیر ایستگاه راه آهن را به من نشان دهید.3. Können Sie mir zeigen, wie die Maschine funktioniert? 3. می‌توانید به من نشان دهید که ماشین چطور کار می‌کند؟4. Maria hat mir ihre neue Wohnung gezeigt. 4. ماریا آپارتمان جدیدش را به من نشان داد.5. Sie hat mir genau gezeigt, wie man das Gerät bedient. 5. او به من دقیقا نشان داد که چطور می‌شود با این ماشین کار کرد.2. اشاره کردن nach rechts zeigen به سمت راست اشاره کردن auf etwas (Akk.) zeigen به چیزی اشاره کردنSie zeigte auf den Täter. او به مجرم اشاره کرد.3. ظاهر شدن آفتابی شدن، پدیدار شدن (sich zeigen) sich am Fenster/auf dem Balkon/in der Öffentlichkeit zeigen خود را در پنجره/در بالکن/در انظار عمومی آفتابی کردنEr zeigt sich nicht gern in der Öffentlichkeit. او خیلی در انظار عمومی ظاهر نمی‌شود. sich mit jemandem zeigen با کسی آفتابی شدن sich als etwas zeigen به عنوان چیزی پدیدار شدن
33
Q

der Revolutionär

A
  1. انقلابی
34
Q

die Revolution

A
  1. انقلاب1. Islamische Revolution 1 . انقلاب اسلامی2. Wenn die soziale Lage nicht besser wird, besteht die Gefahr einer Revolution. 2 . اگر وضعیت اجتماعی بهبود نیابد، خطر یک انقلاب وجود دارد.
35
Q

ministerialrat

A

ministerial councilشورای وزیران

36
Q

der Rat

A
  1. توصیه مشورت1. Jochen hat mir gute Ratschläge für den Autokauf gegeben. 1 . “یوخن” توصیه خوبی به من در مورد خرید ماشین کرد.2. Was soll ich machen? Können Sie mir einen Rat geben? 2 . من چه کار باید بکنم؟ می توانید به من یک مشورت بدهید؟
37
Q

der Minister

A
  1. وزیر1. Der Offizier schickte eine Botschaft an den Minister. 1 . افسر یک پیام به وزیر فرستاد.2. Die Ministerin wurde für den Misserfolg verantwortlich gemacht. 2 . وزیر به عنوان مسئول اشتباه شناخته شد.
38
Q

ausstatten

A
  1. تجهیز کردن آماده کردن1. Der Soldat wurde einem Gewehr ausgestattet. 1 . سرباز با سلاحی تجهیز شد.2. jemanden mit warmer Kleidung ausstatten 2 . کسی را با لباس گرم تجهیز کردن
39
Q

eigen

A

eigen /ˈaɪ̯ɡən/ قابل مقایسه[حالت تفضیلی: eigener] [حالت عالی: eigensten]1. [مال خود] [مناسب خود]، [از خود]مترادف و متضادzugehörig eigene Zimmer/Meinung/… اتاق/عقیده/… شخصی [خود]1. Alle Kinder haben eigene Zimmer. 1. همه بچه‌ها اتاق خودشان را دارند.2. Manche Leute haben keine eigene Meinung. 2. برخی مردم هیچ نظری از خود ندارند. [برای خودشان نظر جداگانه‌ای ندارند.]کاربرد واژه eigen به معنای مال خودeigen در واقع معادل دقیقی در فارسی ندارد. این صفت نشان‌دهنده متعلق بودن یک چیز به کسی است. از eigen معمولا برای تاکید بر این شخصی بودن یک چیز استفاده می‌شود. به مثال زیر توجه کنید:Der Wagen da gehört der Firma, und das da ist mein eigenes Auto (ماشین آنجا مال شرکت است، و این یکی اینجا ماشین خود من است.)در جمله بالا eigen تاکید می‌کند که این ماشین متعلق به خودم است یا به این مثال توجه کنید:Alle Kinder haben eigene Zimmer (همه بچه‌ها اتاق خودشان را دارند.)در این مثال eigen مشخص می‌کند که هر بچه به صورت جداگانه یک اتاق دارد. اگر این جمله را بدون eigen می‌گفتیم ممکن بود اینطور استنباط شود که همه آن‌ها در یک اتاق هستند.

40
Q

robust

A

مقاوم قوی‌بنیه، محکم

41
Q

die Bildung

A
  1. تحصیلات1. Bildung ist ein entscheidender Erfolgsfaktor. 1 . تحصیلات یک عامل تعیین‌کننده موفقیت است.2. Er ist nicht dumm, aber ihm fehlt eine allgemeine Bildung. 2 . او احمق نیست اما او تحصیلات عمومی ندارد.
42
Q

das Bildungsministerium

A

وزارت آموزش و پرورش

43
Q

der Umgang

A
  1. رفتار برخورد1. Erfahrung im Umgang mit jemandem haben 1 . در رفتار با کسی تجربه داشتن2. Ich mochte seinen behutsamen Umgang mit dem Baby. 2 . من برخورد بااحتیاط او با نوزاد را می‌پسندم.3. Im Umgang mit Amerikanern hat sie sehr gut Englisch gelernt. 3 . او در برخورد با آمریکایی‌ها انگلیسی را به خوبی آموخت.
44
Q

früh

A
  1. زود1. Geht es später? Sechs Uhr ist mir zu früh. 1 . دیرتر نمی شه؟ ساعت 6 برای من خیلی زود است. früh aufstehen/kommen/… زود بیدار شدن/آمدن/…1. Ich bin heute sehr früh aufgestanden. 1. من امروز خیلی زود بیدار شدم.2. Wir sind eine halbe Stunde zu früh gekommen. 2. ما نیم ساعت زود رسیدیم.2. سابق قدیمی1. Er ist ein früherer Kollege von mir. 1 . او یک همکار سابق من است.3. اولیه ابتدایی، اول، ابتدا1. Hier ist schon am frühen Morgen starker Verkehr. 1 . اینجا اول صبح هم ترافیک سنگین است.2. Wir sind am frühen Abend fertig gewesen. 2 . ما در اول عصر آماده بودیم.
45
Q

der Vorteil

A
  1. مزیت برتریمترادف و متضادnachteil1. Der Vorteil von dieser Wohnung ist, dass sie direkt im Zentrum liegt. 1 . مزیت این آپارتمان این است که دقیقا وسط (شهر) قرار دارد.2. Die Vorteile dieser Methode liegen auf der Hand. 2 . مزیت‌های این روش واضح هستند.3. Nutzen Sie die Vorteile unserer Sonderangebote. 3 . از مزیت های پیشنهاد ویژه ما استفاده کنید.
46
Q

der Nachtei

A
  1. نقطه ضعف نقص، ضعفمترادف و متضادvorteil1. Der Nachteil an der Sache ist, dass ich einen Kredit aufnehmen muss. 1 . نقطه ضعف این موضوع این است که من باید یک وام بگیرم.2. Durch sein Alter hat er Nachteile bei der Stellensuche. 2 . به خاطر سنش او در پیدا کردن شغل ضعف دارد.3. Einen Nachteil hat die Wohnung. Sie liegt nicht zentral. 3 . تنها نقطه ضعف این آپارتمان این است که آن در مرکز (شهر) قرار ندارد.
47
Q

die Gefahr

A
  1. خطر1. Noch ist das Hochwasser keine Gefahr für die Stadt, aber es steigt ständig. 1 . سیل هنوز هیچ خطری برای شهر ندارد اما سطح آب به طور مداوم در حال بالا آمدن است.2. Viele fürchten die Gefahr der Atomkraftwerke. 2 . خیلی‌ها از خطر نیروگاه‌های هسته‌ای می‌ترسند.
48
Q

gefährlich

A
  1. خطرناک1. Das ist gefährlich. 1 . این خطرناک است.2. Du darfst nicht bei Rot über die Straße gehen. Das ist gefährlich. 2 . تو اجازه نداری وقتی [چراغ] قرمز است از خیابان رد شوی. این خطرناک است.3. Pass auf, da vorne ist eine gefährliche Kurve. 3 . مواظب باش، جلوتر یک پیچ خطرناک است.
49
Q

das Argument

A
  1. استدلال1. Ein gutes Argument basiert auf Vernunft und Logik. 1 . یک استدلال خوب بر خرد و منطق بنا می‌شود.2. Es gibt viele Argumente gegen die neuen Sozialgesetze. 2 . استدلال‌های زیادی بر علیه قوانین اجتماعی جدید وجود دارد.
50
Q

gegen

A
  1. مخالف gegen etwas (Akk.) sein مخالف چیزی بودن1. Das ist gegen die Vorschrift. 1. این مخالف قانون هست.2. Ich bin gegen die neuen Arbeitszeiten. 2. من مخالف ساعات کار جدید هستم.3. Ich bin gegen diese Lösung. 3. من مخالف این راه حل هستم.2. برای [درمان] برای [بهبود]، در مقابل Medikament/Mittel gegen (Krankheit) دارو/دوا برای درمان (بیماری)Haben Sie ein Mittel gegen Grippe? آیا دارویی برای آنفولانزا دارید؟3. مقابل در مقابل gegen etwas (Akk.) kämpfen/spielen مقابل چیزی جنگیدن/بازی کردن1. gegen den Hunger in der Welt kämpfen 1. مقابل گرسنگی جنگیدن2. Wer spielt gegen wen? 2. کی مقابل کی بازی می کند؟4. حدود (ساعت)1. Ich bin gegen 14 Uhr wieder da. 1 . من حدود ساعت 14 دوباره اینجا هستم.5. در ازای1. Wir liefern nur gegen bar. 1 . ما فقط در ازای پول نقد تحویل می دهیم.6. به سمت در جهت1. Ich bin gegen einen Baum gefahren. 1 . من به سمت یک درخت رانندگی کردم.7. نسبت به1. gegen dich bin ich noch ein Anfänger 1 . من نسبت به تو هنوز خیلی تازه کارم8. در ازای در مقابل1. nur gegen Bezahlung 1 . فقط در ازای مزد
51
Q

eingehen

A
  1. پذیرفتن قبول کردن1. Er hat eine Bereitschaft gezeigt, Risiken einzugehen. 1 . او برای پذیرفتن خطرات، آمادگی‌ای نشان داد.2. Er ist auf das Angebot eingegangen. 2 . او پیشنهاد را قبول کرد.[1] آب رفتن[2] خشک شدن[3] رسیدن[4] مردن[5] وارد شدن[6] ورشکست شدن[7] کوچک شدنWenn du die Blume nicht gießt, geht sie ein.اگر تو به این گل آب ندهی، خشک خواهد شد.Ihre bestellte Ware ist heute Morgen in unserem Büro eingegangen.کالای سفارش داده شما امروز صبح به دفتر ما رسید.Papageien brauchen Gesellschaft, ansonsten gehen sie ein.طوطی‌ها به معاشرت احتیاج دارند، در غیر این صورت می‌میرند.Aufgrund der schlechten Wirtschaftslage gehen momentan viele Firmen ein.در حال حاضر بواسته شرایط بد اقتصادی شرکت‌های زیادی ورشکست می‌شوند.