Antropologia C Flashcards

(177 cards)

1
Q

centrifugo

A

گریز از مرکز

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

caos primordiale

A

هرج و مرج اولیه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

la speranza risiede nella sconfitta della morte nell’eschaton.

risiede

A

امید در شکست مرگ در آخرت نهفته است.

ساکن است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

Lo snodo decisivo

Lo snodo

decisivo

A

نقطه عطف تعیین کننده

محل اتصال
هاب
مفصل
اتصال
لولا
مفصل بندی
چرخشی
تقاطع
بند انگشت
میله
نقطه اتصال
دروازه
گره
نقطه عطف
مفصل بندی شده است
محل ملاقات
محوری

مهم
تعیین کننده
قاطع

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

il medio giudaismo

A

یهودیت میانه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

si complica con l’influenza greca

complicarsi

A

با نفوذ یونانی پیچیده تر می شود

در هم می شود
بغرنج
پیچیده شدن
پیچیده شود
به هم ریخته شدن
مجتمع
دشوار شود
سخت شدن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

le prime chiare testimonianze

A

اولین شهادت روشن

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

si riflette nella complessità delle sue concezioni sulla morte

A

در پیچیدگی تصورات او از مرگ منعکس شده است

concezioni
تصورات
ایده ها

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

i concetti adottati

A

مفاهیم پذیرفته شده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

incide sulla risposta

incidere

A

بر پاسخ تاثیر می گذارد

شبیه سازی کنید
تاثیر می گذارد
مستندات
نفوذ
تراشیدن
برش
تاثیر دارد
حکاکی کردن
تأثیر
هک کردن
تحت تأثیر قرار گیرد
تاثیر می گذارد
قطع به
دست انداز
خراش
نیزه
نقطه
آتش
تک نگاری

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

un cammino sbarrato

sbarrato

sbarrare

A

یک مسیر مسدود شده

مسدود
عبور کرد
خط کشیده
سوار شد
مشمول
خیره شدن
agog
کاملا باز شد
سوار شدن
bendy شوم
چک کردن

مانع شدن
مسدود کردن
کافه
عبور از
سد
سوار شدن
صلیب
پیچ
ضربه زدن
مانع

sbarra
· بارفیکس · ميله

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

Lo snodo decisivo

A

نقطه عطف تعیین کننده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

adotta termini e concetti greci

adottare

A

اصطلاحات و مفاهیم یونانی را می پذیرد

اتخاذ کردن
گرفتن
پیاده سازی
ساختن
پذیرفتن
معرفی می کند
بعهده گرفتن
استخدام کردن
وضع
عبور
انتخاب کنید
پیش بینی
استقرار
پرورش دادن، پروردن
انتخاب کنید

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

si riflette nella complessità delle sue concezioni

A

در پیچیدگی مفاهیم او منعکس شده است

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

i concetti adottati

A

مفاهیم پذیرفته شده

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
16
Q

Gesù all’origine

A

عیسی در مبدأ

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
17
Q

ai tempi di Gesù

A

در زمان عیسی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
18
Q

La disputa sulla risurrezione

A

اختلاف بر سر قیامت

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
19
Q

smonta l’obiezione

l’obiezione

smontare

A

اعتراض را برطرف می کند

Obiezione!
اعتراض دارم!

باز کردن
پیاده کردن

Ho provato a smontare il suo racconto.
تلاش کردم تا داستانش رو کنکاش کنم
سعی کردم داستان او را از بین ببرم.

پیاده کردن
از بین بردن
برداشتن
پیاده شدن
باز کردن
جدا کردن
پیاده کردن
درهم شکستن
نوار
باد کردن
پیاده شدن
برهنه کردن
کوبیدن آف
بیا پایین
قطعه قطعه کردن
ناامید شده
تسخیر کردن
دلسرد کردن
پایین آوردن
جدا از هم

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
20
Q

proveniente dal giudaismo o meno

A

از یهودیت آمده یا نه

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
21
Q

Fa la differenza?

A

آیا فرقی می کند؟
مگه فرقی هم می کنه؟

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
22
Q

un pubblico specifico

A

یک مخاطب خاص

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
23
Q

un pubblico

pubblico

A

یک مخاطب

عمومی

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
24
Q

Tennero consiglio per arrestare con un inganno Gesù

A

آنها شورایی تشکیل دادند تا عیسی را با فریب دستگیر کنند

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
25
Si ostinano nel fare il male
آنها در انجام کارهای بد اصرار می کنند
26
tranelli
دام
27
un baratro è l’uomo
انسان یک پرتگاه است
28
chiunque, al vederli, scuoterà il capo
هر کسی با دیدن آنها سرش را تکان می دهد
29
riporrà in lui la sua speranza
او امید خود را به او خواهد گذاشت
30
trarranno gloria trarre
آنها شکوه خواهند یافت قرعه کشی گرفتن گرفتن ساختن فرا گرفتن رانش ها کسب کردن درو کشیده شود استخراج کردن پیدا کردن به دست آوردن کشیدن بهره مند شوید
31
Disponi sempre al bene disporre
همیشه مایل به انجام کارهای خوب باشید دارند ترتیب دادن محل در معرض قرار دادن فراهم کند نیاز سفارش قراردادن به دست آوردن ساختن مالکیت تصمیم می گیرد فرمان آماده کردن موقعیت برپایی چیدمان آرایه قرار داده شده
32
saranno vegeti e rigogliosi vegeti rigogliosi
آنها سالم و موفق خواهند بود un assassino vivo e vegeto قاتل غبراق و سالم Sono vivo e vegeto. " من زنده ام و حالم خوبه سالم سبزیجات شاداب پر از شکوه
33
i figli degeneri
کودکان منحط فاسد خراب تبهکار خطاکار
34
tortuosa e perversa
پر پیچ و خم و منحرف
35
insipiente
احمقانه
36
Lo educò
من او را آموزش دادم
37
ne ebbe cura
او از آن مراقبت کرد
38
la sua nidiata
نسل او نوزادان آشغال لانه کلاچ آشیانه لانه درنده جوجه کشی
39
ravvedersi
ناگهانی اصلاح راه خود را اصلاح کنند راهش را اصلاح کند راه هایمان را اصلاح کنیم نور را ببین راه خود را اصلاح کند توبه کردن
40
i volantini
تراکت ها
41
le buchette
سوراخ های کوچک
42
consegnare dei volantini
بروشور را تحویل دهید
43
mi ero scordato di scriverlo scordare
یادم رفت بنویسم فراموش کردن چرب چنین نخواهد شد هرگز! محال است
44
Sarà divertente
جالب خواهد بود
45
la varicella
آبله مرغان
46
ho il torneo
من مسابقات را دارم تورنمنت مسابقات Torneo a eliminazione diretta رقابتهای تک حذفی
47
aderiamo aderire
ما پایبند هستیم ما رعایت می کنیم ما حمایت میکنیم ما مشترک می شویم پیوستن پایبند وارد شدن چوب رعایت کنند شرکت کردن اشتراک در الحاق ثبت نام موافق حمایت کردن شرکت داشتن انتخاب کردن چسبیدن پذیرفتن مشغول کردن تراز کردن موافقت می کند همپوشانی مناسب با هم
48
Il kerygma primitivo
اعلام کلام اولیه
49
una riflessione approfondita
یک تامل عمیق
50
utilizzando una chiave ermeneutica
با استفاده از کلید تفسیری
51
Persuaso di questo
از این متقاعد شدم
52
sospiriamo
آه می کشیم
53
venga assorbito
جذب میشود
54
la caparra dello Spirito
بیعانه ضمانت وثیقه در گروگان گرو سپرده
55
non nella visione
در بینایی در چیزی که می بینیم چشم انداز رویا دید
56
comparire
به نظر رسیدن ظاهر شدن پدیدار شدن
57
un cambiamento
یک تغییر
58
la sensibilità ellenistica
حساسیت فرهنگ یونانی
59
li giustappone
آنها را در کنار هم قرار می دهد
60
la coerenza della teoria coerenza
انسجام نظریه انسجام منسجم تجانس استوار ثبات
61
una considerazione
یک ملاحظه توجه در نظر گرفتن
62
enfatizza enfatizzare
اهمیت می دهد اهميّت دادن · اهمیت دادن · برجسته نمودن · تاكيد كردن · نیرو دادن به
63
il fulcro
تکیه گاه نقطه اتکا
64
armonizzare i diversi discorsi
هماهنگ کردن گفتمان های مختلف
65
lasciarvi nell'ignoranza
در جهل رهایتان کنم
66
a proposito di quelli che proposito
در مورد کسانی که نیت هدف تصمیم قرار نیت قصد
67
non avremo alcuna precedenza precedenza
ما هیچ اولویتی نخواهیم داشت حق تقدم اولویت برتری in precedenza قبلا
68
a un ordine
در یک دستور در یک سفارش
69
la tromba
شیپور
70
verremo rapiti insieme
ما با هم ربوده خواهیم شد
71
la sfida di interpretare la sfida
چالش تفسیر چالش مبارزه شهامت مبارزه طلبی
72
senza soffocarla
بدون اینکه او را خفه کند
73
il dilemma sistematico il dilemma
معضل سیستمی مساله معما وضعیت دشوار Ho un piccolo dilemma, Walter. والتر ، من يه مشکل کوچيکي دارم
74
evidenziandone
برجسته کردن آن در حالیکه آنرا برجسته می کنند
75
termini greci anistemi
فعل یونانی Ἀνίστημι به معنی بیدار شدن و رستاخیز 1. **برخاستن، برخاستن، دعوت به برخاستن**: از این فعل می توان برای نشان دادن عمل برخاستن از رختخواب یا نشستن شخصی استفاده کرد. 2. **بیدار شدن**: *ἀνίστημι* در برخی زمینه ها می تواند به معنای «بیدار شدن» باشد. 3. **احیاء، احیا**: می توان برای بیان ایده احیای چیزی یا احیای آن استفاده کرد. 4. **محرک کردن، برانگیختن، برانگیختن، برانگیختن **: این فعل همچنین می تواند نشان دهنده عمل به حرکت درآوردن، برانگیختن یا برانگیختن چیزی باشد. 5. **اخراج، انتقال (ساکنان محل)**: *ἀνίστημι* در برخی زمینه ها می تواند به معنای اخراج یا انتقال ساکنان یک مکان باشد. 6. ** راندن، بیرون راندن حیوانات از لانه (حیوانات)**: از این فعل می توان برای نشان دادن عمل بیرون آوردن حیوانات از پناهگاه یا لانه استفاده کرد. 7. ** عزل، انحلال (جلسات)**: *ἀνίστημι* در برخی زمینه ها می تواند به معنای عزل یا انحلال مجلس یا گروه باشد. 8. **Make stand up, stand up, erect**: از این فعل می توان برای بیان عمل ایستادن یا ایستادن چیزی استفاده کرد. 9. **ساختن، دوباره ساختن، بازسازی کردن**: در برخی زمینه ها، *ἀνίστημι* می تواند به معنای ساختن یا بازسازی چیزی باشد. 10. **برای خود بساز (شکل وسط)**: در شکل میانی *ἀνίστημι* می تواند نشان دهنده عمل ساختن چیزی برای خود باشد. 11. **Reestablish, recall into force**: از این فعل می توان برای بیان ایده برقراری مجدد یا یادآوری چیزی استفاده کرد. 12. **برخیز، برخیز، برخاست (ناگذر)**: در حالت ناگذر، *ἀνίστημι* به معنای قیام، قیام یا برخاستن است. 13. **برخیزید، شورش کنید**: در برخی زمینه ها می تواند نشان دهنده عمل قیام یا قیام باشد. 14. **بازیابی، شفا دادن**: *Ἀνίστημι* همچنین می تواند به معنای بهبود یا بهبودی باشد. 15. **برخاستن از مردگان**: در یک زمینه مذهبی یا اسطوره ای می تواند ایده قیام از مردگان را بیان کند. 16. **بیرون آمدن، بیرون آمدن**: بالاخره *ἀνίστημι* می تواند نشان دهنده عمل بیرون آمدن یا بیرون آمدن از چیزی باشد¹.
76
termini greci egeiro
ἐγείρω بیدار کردن و تحریک کردن و زنده کردن مردگان - **بیدار کردن**: به معنای بیدار کردن کسی یا چیزی. مثلاً اگر بگوییم «مَرْخَبِّ رفیق»، می‌گوییم دوستِ خفته را بیدار می‌کنیم. - **بیدار شدن**: به معنای بیداری از خواب یا حالت بی تحرکی. مثلاً «ἐγείρω» می تواند به معنای «بیدار شدن» باشد. - **تحریک**: به معنای تحریک یا هل دادن کسی به انجام کاری. مثلاً «ἐγείρω» می تواند به معنای «تحریک كردن عمل» باشد. - **بیدار کردن**: به معنای زنده کردن یا زنده کردن چیزی. مثلاً «ἐγείρω» می‌تواند به معنای زنده کردن مردگان باشد. - **رستاخیز**: به معنای بازگشت به زندگی پس از مرگ. برای مثال می توان از «ἐγείρω» برای توصیف رستاخیز عیسی مسیح استفاده کرد.
77
resurgere
برای بلند شدن دوباره رستاخیز برانگیختن بیدار کردن
78
indicando
در حالی که اشاره می کند
79
che giace giacere جاچره
که دراز کشیده که دروغ می گه دروغ دروغ گویی دراز کشیدن
80
un intreccio di carne e anima
درهم تنیدگی جسم و روح
81
testimonianze scritturistiche scritturistico
آموزه‌های تاریخی تاریخچه شهادت های کتاب مقدسی کتاب مقدسی
82
è oggetto di contestazioni
موضوع اختلاف است contestazione اعتراض · اخطار اطلاع اعتراض · تخلف · تشدید مشاجره نزاع · واخواهی
83
in perfetta simultaneità con Cristo
همزمانی کامل با مسیح simultaneità همزمانی Si perde quindi la simultaneità degli eventi. در نتیجه دو معادله از دست میرود.
84
intermedia
واسطه
85
una prospettiva limitata umana prospettiva
دیدگاه محدود انسانی دورنما دیدگاه چشم انداز بعد نقطه نظر
85
si interroga sulla natura
طبیعت را زیر سوال می برد
86
demitizza demitizzare
اسطوره زدایی می کند واضح می کند توضیح می دهد راز زدایی می کند آشکار می کند ابهام زدایی می کند
87
un compimento progressivo
یک تحقق پیشرونده
88
la presunta restaurazione dell'immortalità dell'anima
بازسازی فرضی جاودانگی روح la presunta مورد ادعایی ادعا شده است فرض می شود فرض شده است ظاهرا
89
la svalutazione
کاهش ارزش
90
i tentativi
تلاش ها سعی ها
91
risultati del dibattito
نتایج مناظره نتایج بحث ها
92
la sussistenza sussistere
امرار معاش وجود داشتن زندگي كردن بقا رزق و روزی حمایت کردن زنده بودن حضور مهمات تدارکات زندگی کردن
93
a Congregazione per la dottrina della fede
جماعت برای دکترین ایمان
94
uno strumento verbale
یک ابزار کلامی
95
l'aldilà
زندگی بعد از مرگ
96
lo stato intermedio è un'immagine
حالت میانی یک تصویر است
97
ci costringe a ricorrere ad un'altra immagine
ما را مجبور می کند به تصویر دیگری متوسل شویم costretto وادار کرده costringere مجبور کردن · وادار کردن · سوی دیگربردن مجبور ساختن · ناگزیر کردن · وادار کردن ricorrere رفت و آمد مکرر استفاده کنید درخواست توسل داشته باشند دور زدن مورد استفاده قرار گیرد درخواست دادن تکیه به دنبال عود کند استخدام کردن عقب افتادن مراجعه کنید استناد کردن به وقوع پیوستن نام نویسی کردن برگرداندن برگرد شکست برگشت costringe a ricorrere شما را مجبور به تجدید نظر می کند
98
metafore complementari
استعاره های مکمل metafora استعاره مقایسه مجاز تشبیه کنایه
99
essere valutato attentamente
به دقت ارزیابی شود
100
è associata a essere associata associare
در همکاری است با در ارتباط است با مرتبط باشد با ترکیب شود مرتبط شود مرتبط بودن در گیر شدن وابسته ترکیب کردن جفت ارتباط دادن درگیر کردن همخوانی داشتن بستن ضمیمه کردن اختصاص دهد متصل شود نقشه پیوستن زن و شوهر برابر کردن
101
si sdoppia sdoppiarsi
تقسیم می شود دو برابر شدن دوبرابر کردن به دو تقسیم شدن
102
coincidente con il giudizio finale coincidente coincidere
مصادف با قضاوت نهایی همزمان تصادفی تصادفی هم زمان مصادف می شود که مصادف است که مصادف شد مصادف می شود همخوانی داشتن مطابقت همینطور باشد همپوشانی برخورد
103
l'affermazione definitiva
بیانیه قطعی
104
ritiene il giudizio imminente
او معتقد است که قضاوت قریب الوقوع است
105
Un primo abbozzo
پیش نویس اول abbozzo مدل پیش فرض الگو طرح
106
Come una libellula
مثل سنجاقک
107
vige
اعمال میشود
108
trionfante
پیروز
109
finalmente qualcosa verrà fatto
بالاخره کاری انجام خواهد شد
110
dovrebbe farci pensare alla questione del criterio
باید ما را در مورد مسئله ملاک فکر کند criterio محک معیار مقیاسی که الگو است سنگ محک میزانی که الگو هست farci pensare a ما را وادار به فکر کردن
111
possediamo
ما مالک هستیم
112
sono quindi sempre penultimi
بنابراین آنها همیشه ماقبل آخر هستند penultimo ماقبل آخر · یکی مانده به آخر
113
la perdizione la distruzione
بیشتر در مورد یک حالت یا شرایط است perdizione نابودی تخریب لعنت خراب کردن عذاب از بین رفتن بی عدالتی به حالت تباهی، لعنت یا نابودی کامل اطلاق می شود. اغلب به صورت مجازی برای نشان دادن یک موقعیت ناامیدکننده یا یک سرنوشت بد استفاده می شود. به عنوان مثال، La sua dipendenza dall'alcol lo ha portato alla perdizione "اعتیاد او به الکل منجر به هلاکت او شد." distruzione بر عمل تخریب چیزی تمرکز دارد تخریب قطع نابودی ویرانی ویرانی خراب کردن تخریب خرد کردن عذاب درهم شکستن ضرب وشتم محو کردن نابودی ویران کردن خرابه نابود تخریب مخرب با خاک یکسان کردن عمل تخریب چیزی یا شخصی است. به عمل وارد آوردن خسارت جبران ناپذیر یا تخریب کامل چیزی اطلاق می شود. به عنوان مثال، L'uragano ha causato la distruzione di molte case "طوفان باعث تخریب بسیاری از خانه ها شد."
114
Laddove
جایی که
115
metaforicamente
به صورت استعاری
116
emettere la sentenza corrispondente
حکم مربوطه را صادر کند emettere موضوع بیرون ریختن دادن خروجی رهایی مطلقا خاموش کردن ارائه دادن انتقال. رساندن بیان تابش می کند تلفظ بیرون دادن تخلیه بیرون انداختن فوران کردن بازدم دادن نوشتن la sentenza داوری جمله حکم می کند تصمیم گیری داوری حکم محکومیت فرمان محکومیت جوایز قضاوت گفتن حداکثر حکم علیه محکوم شد corrispondere همخوانی داشتن مطابقت پرداخت ملاقات پاسخ مناسب منعکس کنند رعایت کنند سازگار برابر متقابل کردن شمارش مصادف می شود موافق مرتبط به قابل پرداخت
117
le fila
خطوط رتبه ها رشته ها خطوط ردیف ها filare ردیف خط چرخش شمارش با هم برو معنی دارد پاک کردن خارج کردن سیمی چرخیدن کلاهبرداری کاسه در کنار پرداخت کردن راحت کردن سرعت در طول خود را کمیاب کردن سست شدن بیرون رفتن برای اجرا به دادگاه
118
119
Risarcimento
جبران خسارت
120
risolutore
حل کننده
121
regola regalo
قانون هدیه
122
lo slogan
شعار
123
l'immediatezza
بی واسطه بودن
124
unificante
متحد کننده
125
inaugurati
افتتاح شد
126
la prolessi della fine
پیشروی پایان
127
All'indomani
روز بعد
128
opporsi
مخالفت کنند
129
si oppone radicalmente all'uomo
به شدت با انسان مخالف است
130
alterità
دیگری بودن
131
attimo eterno.
لحظه ابدی
132
preoccupazione
نگران بودن
133
imponendo
تحمیل کننده
134
imponendo
تحمیل کننده
135
convergenza forte senso di convergenza sul centro
همگرایی حس قوی همگرایی در مرکز
136
precursore
پیش ساز
137
ressourcement
منبع
138
due piste di lavoro
due piste di lavoro دو مسیر کار
139
Egli enunciati
بیانیه ها
140
asserto
من ادعا می کنم
141
intrinseco
ذاتی
142
individuale individuarne
شخصی آنها را شناسایی کنید individuare فردی کردن individuo شخصی
143
antagonismo
تضاد
144
Altrove
یک جای دیگر
145
tradursi
ترجمه کردن
146
il risvolto vissuto
il risvolto vissuto جنبه زیسته risvolto برگردان
147
il lusso
il lusso تجمل لوکس
148
Va da sé che
Va da sé che ناگفته نماند که
149
ortoprassi ortodossia
نحوه زندگی و عمل در کلیسا E distingue due livelli sui quali intende discutere con i donatisti. l'ortodossia, cioè la giusta opinione (doxa) su una questione di fede, che in questo caso riguarda la dottrina del sacramento con la sua prassi, e l'ortoprassi, che prende in considerazione il modo in cui si vive e si agisce nella Chiesa. و او دو سطح را متمایز می کند که در آن قصد دارد با Donatists گفتگو کند. ارتدوکسی، یعنی نظر درست (doxa) در مورد یک مسئله ایمان، که در این مورد مربوط به آموزه مقدس با عمل آن است، و ارتوپراکسی، که نحوه زندگی و عمل در کلیسا را در نظر می گیرد.
150
unicamente
فقط
151
de-privatizzazione
خصوصی سازی زدایی
152
implicanze
مفاهیم
153
conflitto
تعارض
154
spetta
بستگی دارد به
155
l’uomo non può anticipare
l’uomo non può anticipare انسان نمی تواند پیش بینی کند
156
riserva
ذخیره una riserva escatologica, ذخیره معاد شناسی،,
157
mondana
دنیوی
158
Gli stimoli
محرک ها
159
esimerci
خودمان را معاف کنیم non possiamo esimerci dal domandarci
160
adeguatamente
به اندازه کافی
161
costitutiva
سازنده
162
Optiamo
ما انتخاب می کنیم
163
La pretesa
مطالبه
164
storicità
تاریخی بودن
165
contenitore
ظرف
166
mobile
سیار
167
mucchio
توده
168
equazione
معادله ریاضی یا فیزیک
169
Il demiurgo
موجودی الهی که توسط افلاطون ساخته شده که هوشی است که ازماده استفاده می کند و جهان رامیسازد Il demiurgo, demiurgo, figura figura filosofica e al tempo stesso mitologica, è un essere divino, dotato di capacità generatrice, descritto la prima volta da Platone nel Timeo (anche se un breve accenno alla sua figura è presente già nel X libro della Repubbilica)". Il termine greco da lui usato e ônuioupvòg (demiurgòs, 'lavoratore pubblico), composto di snuiog (dèmios, 'del popolo) ed épvov (èrgon, 'lavoro', 'opera). دمیورگ، دمیورگ، شخصیتی فلسفی و در عین حال اساطیری، موجودی الهی است که دارای ظرفیت تولید است که برای اولین بار توسط افلاطون در تیمائوس توصیف شده است (البته اشاره مختصری به شخصیت او قبلاً در کتاب دهم وجود دارد. واژه یونانی که او به کار برد ônuioupvòg (demiurgòs، «کارمند عمومی») است که از snuiog (dèmios، «از مردم) و épvov (èrgon، «کار»، «کار») تشکیل شده است. La figura del Demiurgo, senza il quale g impossible che ogni cosa abbia nascimento, non è propriamente un dio generatore come quello cristiano, ma piuttosto ordinatore: egli dà il soffo vitale a una materia informe e ingenerata che preesiste a lui. شکل دمیورژ که بدون او امکان ندارد همه چیز به وجود بیاید؟، دقیقاً یک خدای مولد مانند خدای مسیحی نیست، بلکه یک نظم دهنده است: او نفس حیاتی را به ماده ای بی شکل و تولید نشده می دهد که از قبل وجود دارد. به او. Sul piano filosofico il Demiurgo coisponde alla necesstà di introdurre un principio unitario in grado di giustificare e superare il rigido dualismo, teorizzato da Platone, fra il mondo delle idee e la realtà sensibile. در سطح فلسفی، دمیورژ با نیاز به معرفی یک اصل واحد که قادر به توجیه و غلبه بر ثنویت سفت و سخت، نظریه‌پردازی شده توسط افلاطون، بین جهان ایده‌ها و واقعیت معقول باشد، مطابقت دارد. Questo divino artigiano rappresenta quindi il mediatore tra la dimensione intellegibile e la materia, dualismo altrimenti inscindibile. Il demiurgo è infatti lintelligenza che progetta il mondo, guardando alle idee come modello e usando la materia (o chora) come strumento. بنابراین، این صنعتگر الهی واسطه‌ای بین بعد معقول و ماده است، که در غیر این صورت یک دوگانگی جدایی ناپذیر است. دمیورژ در واقع هوشی است که جهان را طراحی می کند و به ایده ها به عنوان یک الگو نگاه می کند و از ماده (یا کورا) به عنوان ابزار استفاده می کند. s. m. [dal Iat. demiurgus, gr. Snuoupyos,
170
Kairos
traducibile con tempo cairologico,!"' è una parola che nellantica Grecia signifcava 'momento giusto o opportuno' o "momento supremo" قابل ترجمه با زمان پوسیدگی،" کلمه ای است که در یونان باستان به معنای "لحظه مناسب یا مناسب" یا "لحظه عالی" بود. Gli antichi greci avevano quattro parole per indicare il tempo: xpóvog (chronos), katpóq (kairos), aitv (Aion) e évauròc (Eniautos).[?] Mentre la prima si riferisce al tempo cronologico e sequenziale, la seconda significa'un tempo nel mezzo', un momento di un periodo di tempo indeterminato nel quale'qualcosa' di speciale accade, la terza invece si riferisce al tempo eterno e la quarta indicava un anno Mentre chronos è quantitativo, kalros ha una natura qualitativa.l] Come divinità Kairos era semi-sconosciuto, mente Chronos (da non confondere con Crono, figlio di Urano e Gea) era considerato la divinità del tempo per eccellenza, mentre Aion veniva associato a una divinità primordiale. یونانیان باستان چهار کلمه برای نشان دادن زمان داشتند: xpóvog (chronos)، katpóq (kairos)، aitv (Aion) و évauròc (Eniautos). لحظه‌ای از یک دوره زمانی نامشخص که در آن «چیز» خاصی اتفاق می‌افتد، در عوض به زمان ابدی اشاره می‌کند و چهارمین یک سال را نشان می‌دهد، در حالی که کرونوس کمی است، کالروس ماهیت کیفی دارد. -ناشناخته، در حالی که کرونوس (نباید با کرونوس، پسر اورانوس و گایا اشتباه شود) الوهیت زمان در نظر گرفته می شد، در حالی که آیون با الوهیت اولیه همراه بود. Kairos è un tempo il cui discernimento è di primaria importanza in molti settori: la medicina la strategia la politica کایروس زمانی است که تشخیص آن در بسیاری از بخش‌ها اهمیت اولیه دارد: پزشکی، استراتژی، سیاست
171
chronos kairos Aion Eniautos
چهار زمان یونانی χρόνος (chronos) si riferisce al tempo cronologico e sequenziale به زمان زمانی و ترتیبی اشاره دارد È quantitativo تعداد و عددی و مقداری هست era considerato la divinità del tempo per eccellenza او را خدای زمان برتر می دانستند , καιρός (kairos) "un tempo nel mezzo", un momento di un periodo di tempo indeterminato nel quale "qualcosa" di speciale accade "زمانی در بین"، لحظه ای در یک دوره زمانی نامشخص که در آن "چیز" خاصی اتفاق می افتد ha una natura qualitativa ماهیت کیفی دارد Come divinità Kairos era semi-sconosciuto کایروس به عنوان خدایی نیمه ناشناخته بود , αἰών (Aion) si riferisce al tempo eterno اشاره به زمان ابدی veniva associato a una divinità primordiale او با الوهیت اولیه همراه بود e ἐνιαυτός (Eniautos) indicava un anno اشاره به یک سال است
172
è ricavato
به دست آمده است
173
darcelo?
به ما بدهد؟
174
è irrotto irrompere
شکستن نفوذ کرد In questo mondo è irrotto il mondo a venire. دنیای آینده در این دنیا شکسته شده است.
175
severità
شدت
176
Sarà capitato
اتفاق خواهد افتاد