Vahid 84 Flashcards
(17 cards)
¿Fue fácil estudiar la carrera en italiano?
Relativamente. En realidad, me costó un poco al principio. En aquel momento, mi italiano no era muy bueno. Por eso, tuve que estudiar bastante e incluso hice un curso de dicción para mejorar mi pronunciación.
¿Y las otras lenguas que hablas?
Bueno, estudié inglés y francés en la escuela y en la universidad. El inglés lo empecé a estudiar a los 10 años, cinco horas por semana, como casi todos los niños en Alemania, y luego seguí en la universidad.
¿En qué ámbitos has usado el inglés?
En primer lugar, durante la carrera. Luego usé mucho el inglés cuando trabajaba de secretaria. Y durante un año viví con mi marido en Sudáfrica y, claro, allí mi inglés mejoró mucho. Además, me encanta la literatura inglesa y siempre he leído mucho en inglés.
آیا تحصیل در رشتهات به زبان ایتالیایی آسان بود؟
نسبتاً. در واقع، در ابتدا برایم کمی سخت بود. در آن زمان، ایتالیاییام خیلی خوب نبود. به همین دلیل مجبور شدم زیاد درس بخوانم و حتی یک دوره فن بیان گذراندم تا تلفظم را بهتر کنم.
و زبانهای دیگری که صحبت میکنی؟
خب، در مدرسه و دانشگاه زبان انگلیسی و فرانسوی خواندم. زبان انگلیسی را از دهسالگی شروع کردم، هفتهای پنج ساعت، مثل بیشتر بچهها در آلمان، و بعد هم در دانشگاه ادامه دادم.
در چه زمینههایی از زبان انگلیسی استفاده کردهای؟
اول از همه، در طول دوران دانشگاه. بعد هم وقتی به عنوان منشی کار میکردم، خیلی از انگلیسی استفاده میکردم. و یک سال با شوهرم در آفریقای جنوبی زندگی کردیم و، خب، آنجا انگلیسیام خیلی بهتر شد. علاوه بر این، عاشق ادبیات انگلیسیام و همیشه خیلی کتاب انگلیسی خواندهام.
• ¿Fue fácil…? - آیا آسان بود…؟
• relativamente - نسبتاً
• me costó un poco - کمی برایم سخت بود
• en aquel momento - در آن زمان
• tuve que estudiar - مجبور شدم درس بخوانم
• hice un curso de dicción - یک دوره فن بیان گذراندم
• mejorar mi pronunciación - بهبود تلفظم
• otras lenguas - زبانهای دیگر
• estudié inglés y francés - انگلیسی و فرانسوی خواندم
• lo empecé a estudiar - شروع به یادگیریاش کردم
• cinco horas por semana - پنج ساعت در هفته
• como casi todos los niños - مثل تقریباً همه بچهها
• seguí en la universidad - در دانشگاه ادامه دادم
• ámbitos - زمینهها / حوزهها
• durante la carrera - در طول دوران تحصیل
• trabajaba de secretaria - به عنوان منشی کار میکردم
• viví con mi marido - با شوهرم زندگی کردم
• Sudáfrica - آفریقای جنوبی
• mejoró mucho - خیلی بهتر شد
• me encanta la literatura inglesa - عاشق ادبیات انگلیسیام
• siempre he leído mucho - همیشه خیلی خواندهام
¿La cafetera no funciona?
✅No, la ha roto Javi.
🔶No, se le ha roto a Javi.‼️
🔷No, se ha roto.
پاسخهای مختلف به “¿La cafetera no funciona?”
ما سه جمله داریم که همه میخوان بگن «قهوهساز خراب شده»، ولی هرکدوم با لحن، مسئولیت، و منظور متفاوتی گفته میشن:
⸻
۱. No, la ha roto Javi.
• ترجمه: نه، خاوی خرابش کرده.
• توضیح:
• فاعل مشخصه: Javi (او مسئول اتفاقه)
• فعل: la ha roto (خرابش کرده)
• از فعل معلوم استفاده شده → یعنی کسی عمداً یا مستقیم این کار رو کرده
• تأکید: چه کسی این کار رو کرده → مسئول مشخصه
• عمدی بوده؟ معلوم نیست (شاید عمداً شکسته، شاید نه)
⸻
۲. No, se le ha roto a Javi.
• ترجمه: نه، برای خاوی خراب شده.
• توضیح:
• این ساختار دقیقاً از همون چیزیه که در عکس دوم توضیح دادیم.
• se le ha roto یعنی: برایش اتفاق افتاد، بدون عمد
• فاعل اصلی = «la cafetera» (قهوهساز)
• Javi هنوز توی جمله هست، ولی به عنوان کسی که اتفاق براش افتاده، نه کسی که کاری کرده
• تأکید: اتفاق ناخواسته یا غیرعمدی
• فرد معلومه؟ بله، ولی مقصر نیست
• عمدی بوده؟ نه
⸻
۳. No, se ha roto.
• ترجمه: نه، خراب شده.
• توضیح:
• فاعل مشخص نیست، کسی ذکر نشده
• از ساختار pasiva refleja استفاده شده یا بیان حالتی از اتفاق
• تأکید فقط روی اتفاق افتادن هست، نه اینکه چه کسی کاری کرده یا برای کی بوده
• فرد معلومه؟ نه
• عمدی بوده؟ مشخص نیست
¿Qué lenguas hablas mejor?
Creo que no puedes tener la misma relación con todas las lenguas que hablas, igual que no tienes la misma relación con dos personas diferentes. La lengua que hablo mejor es el alemán, que es mi lengua materna y la que siento más mía.
¿Tienes un talento para los idiomas o es que has crecido en un ambiente favorable?
Es difícil de decir. Tuve la suerte de aprender dos idiomas desde pequeña. Creo que eso despertó mi interés por los idiomas y quizás también por eso tengo facilidad para aprenderlos. Sí, creo que siempre se me han dado bastante bien, iaunque ya noto que me hago mayor y me cuesta más!
کدام زبانها را بهتر صحبت میکنی؟
فکر میکنم نمیتوانی با تمام زبانهایی که صحبت میکنی، رابطهای یکسان داشته باشی، درست همانطور که با دو نفر مختلف رابطهای یکسان نداری. زبانی که بهتر از همه صحبت میکنم، آلمانی است، که زبان مادریام است و زبانی است که بیشتر از همه حس تعلق به آن دارم.
آیا در زبانها استعداد داری یا اینکه در محیط مناسبی بزرگ شدهای؟
سخت است گفتنش. خوششانس بودم که از کودکی دو زبان را یاد گرفتم. فکر میکنم همین باعث شد علاقهام به زبانها بیدار شود، و شاید هم به همین دلیل یادگیریشان برایم آسانتر است. بله، فکر میکنم همیشه در زبانها نسبتاً خوب بودم،
گرچه حالا دیگر حس میکنم دارم پیر میشوم و یادگیری برایم سختتر شده!
• ¿Qué lenguas hablas mejor? - کدام زبانها را بهتر صحبت میکنی؟
• tener la misma relación - رابطهای یکسان داشتن
• igual que… - درست مثل اینکه…
• lengua materna - زبان مادری
• la que siento más mía - زبانی که بیشتر حس تعلق به آن دارم
• ¿Tienes un talento…? - آیا استعداد داری…؟
• ambiente favorable - محیط مساعد / مناسب
• es difícil de decir - گفتنش سخت است
• tuve la suerte de… - این شانس را داشتم که…
• desde pequeña - از کودکی
• despertó mi interés - علاقهام را برانگیخت
• facilidad para aprender - توانایی آسان در یادگیری
• se me han dado bastante bien - در آنها نسبتاً خوب بودهام
• ya noto que me hago mayor - حالا حس میکنم دارم پیر میشوم
• me cuesta más - برایم سختتر است
¿Y estudiando sola en casa aprendiste a hablar tan bien?
Bueno, hacía más cosas: leía periódicos, memorizaba muchas frases, hablaba con nuestros nuevos amigos y tenía un cuaderno donde anotaba todas las palabras nuevas que aprendía. Me encantaba anotar palabras, me sentía muy realizada cuando aprendía una nueva palabra.
¿Y el catalán?
Bueno, el catalán lo entiendo, pero todavía no lo hablo muy bien. Lo estoy aprendiendo aquí, en Barcelona, escuchando a la gente hablar. Y veo obras de teatro en catalán, leo libros… A veces algunos amigos o compañeros de trabajo se quedan sorprendidos cuando digo algo muy bien, pero en realidad mezclo mucho con el español, el italiano, el francés… Me lo invento casi todo. ¡Y me da un poco de vergüenza porque digo unas cosas..!
و با اینکه تنها در خانه درس میخواندی، توانستی اینقدر خوب صحبت کنی؟
خب، کارهای بیشتری هم میکردم: روزنامه میخواندم، کلی جمله حفظ میکردم، با دوستان جدیدمان صحبت میکردم و یک دفتر داشتم که تمام واژههای جدیدی که یاد میگرفتم را در آن یادداشت میکردم. عاشق نوشتن واژهها بودم، وقتی یک کلمه جدید یاد میگرفتم، احساس موفقیت میکردم.
و کاتالان؟
خب، کاتالان را میفهمم، اما هنوز خیلی خوب صحبتش نمیکنم. دارم اینجا در بارسلونا یاد میگیرمش، با گوش دادن به حرفهای مردم. نمایشنامههای کاتالان میبینم، کتاب میخوانم… گاهی بعضی از دوستان یا همکاران وقتی چیزی را خیلی خوب میگویم، تعجب میکنند، اما واقعیت این است که خیلی با اسپانیایی، ایتالیایی، فرانسوی قاطی میکنم… تقریباً همهاش را از خودم درمیآورم! و یک کم خجالت میکشم چون بعضی چیزهایی که میگویم واقعاً عجیباند!
⸻
3. واژگان و عبارات مهم با ترجمه:
• estudiando sola - به تنهایی درس خواندن
• aprendiste a hablar tan bien - یاد گرفتی اینقدر خوب صحبت کنی
• hacía más cosas - کارهای بیشتری انجام میدادم
• leía periódicos - روزنامه میخواندم
• memorizaba muchas frases - جملات زیادی حفظ میکردم
• hablaba con amigos nuevos - با دوستان جدید صحبت میکردم
• anotar palabras nuevas - یادداشت کردن واژههای جدید
• me sentía muy realizada - احساس موفقیت/رضایت زیادی میکردم
• el catalán lo entiendo - کاتالان را میفهمم
• todavía no lo hablo muy bien - هنوز خیلی خوب صحبتش نمیکنم
• escuchando a la gente hablar - با گوش دادن به صحبت مردم
• veo obras de teatro - نمایشنامه میبینم
• se quedan sorprendidos - شگفتزده میشوند
• mezclo mucho con… - زیاد قاطی میکنم با…
• me lo invento - از خودم درمیآورم
• me da un poco de vergüenza - کمی خجالت میکشم
• porque digo unas cosas… - چون چیزهایی میگویم که… (عجیب هستند
✅Aunque vive de manera sencilla, es muy rico.
✅Es muy rico, aunque vive de manera sencilla.
🔶Marco solo habla español. ¡Y eso que sus padres son diplomáticos y ha vivido en el extranjero!
🔶No vino a la reunión. ¡Y eso que él mismo la organizó!
AUNQUE
معنی: «اگرچه»، «با وجود اینکه»
کاربرد:
برای وصل کردن دو جمله که با هم در تناقض بهنظر میرسن.
گاهی در ابتدای جمله میاد، گاهی وسط جمله.
در زبان رسمی و نوشتاری بسیار رایجه.
ساختار:
• Aunque + [فعل / عبارت] + [نتیجه مخالف انتظار]
• [نتیجه مخالف انتظار] + aunque + [فعل / عبارت]
مثالها:
• Aunque vive de manera sencilla, es muy rico.
با اینکه ساده زندگی میکنه، خیلی پولداره.
• Es muy rico, aunque vive de manera sencilla.
خیلی پولداره، اگرچه ساده زندگی میکنه.
کاربرد:
برای بیان تضاد منطقی یا شگفتانگیز در یک جمله.
⸻
- Y ESO QUE
معنی: «با اینکه»، «این در حالیه که…»، «تازه…»
کاربرد:
در زبان گفتاری بیشتر استفاده میشه.
همیشه جملهی دوم رو میسازه و اطلاعات شگفتانگیز یا خلاف انتظار رو با لحن تعجبآمیز میگه.
ساختار:
• [جمله اصلی]. ¡Y eso que + [اطلاعات متناقض]!
مثال:
• Marco solo habla español. ¡Y eso que sus padres son diplomáticos y ha vivido en el extranjero!
مارکو فقط اسپانیایی بلده. تازه پدر و مادرش دیپلماتان و کل زندگیش رو خارج از کشور گذرونده!
(یعنی: عجیبه که فقط اسپانیایی بلده با این شرایط.)
• No vino a la reunión. ¡Y eso que él mismo la organizó!
نیومد جلسه. در حالیکه خودش ترتیبش رو داده بود!
ویژگیها:
• لحنی غیررسمی و گفتاری داره.
• بار احساسی / تعجبی بیشتری داره نسبت به «aunque».
✅Ayer quedé con Laura para ir al cine.
✅¿Quedamos a las 6 en el café?
🔶Me quedé en casa el fin de semana.
🔶¿Te quedas a cenar?
🔶Me quedé dormido viendo la peli.
Quedar (بدون se - فعل ساده)
معنای اصلی: قرار گذاشتن / باقی ماندن / بودن
⸻
معانی رایج:
a. قرار گذاشتن (با کسی دیدار داشتن)
• ¿Quedamos a las 6 en el café?
ساعت ۶ توی کافه قرار میذاریم؟
• Ayer quedé con Laura para ir al cine.
دیروز با لورا قرار گذاشتم که بریم سینما.
⸻
b. باقی ماندن / ماندن (چیزی باقی موندن)
• Quedan dos entradas para el concierto.
دو تا بلیت برای کنسرت باقی مونده.
• No queda leche en la nevera.
شیر توی یخچال نمونده.
⸻
c. قرار داشتن / بودن (جای مکانی)
• ¿Dónde queda tu casa?
خونهت کجاست؟ (=کجا قرار داره؟)
• El restaurante queda cerca de aquí.
رستوران نزدیک اینجاست.
⸻
⸻
- Quedarse (فعل بازتابی - reflexivo)
معنای اصلی: ماندن در جایی یا در حالتی / دچار شدن به حالتی
⸻
معانی رایج:
a. در جایی ماندن (نه رفتن)
• Me quedé en casa el fin de semana.
آخر هفته توی خونه موندم.
• ¿Te quedas a cenar?
میمونی برای شام؟
⸻
b. دچار حالتی شدن (تغییر ناگهانی یا واکنش)
• Se quedó sin palabras.
لال شد / شوکه شد (هیچی نتونست بگه).
• Me quedé dormido viendo la peli.
موقع دیدن فیلم خوابم برد.
• Nos quedamos sorprendidos con la noticia.
از اون خبر حسابی شگفتزده شدیم.
⸻
c. از دست دادن چیزی (ماندن بدونِ چیزی)
• Se quedó sin trabajo.
کارش رو از دست داد (بیکار شد).
• Me quedé sin batería.
باتری گوشیم تموم شد.
✅Es una escuela grande.
🔶Es una gran escuela.
✅Es un tenista grande.
🔶Es una gran tenista.
✅En este restaurante hay grandes cocineros.
✅Tiene un gran poder de convicción.
✅David es un buen cocinero.
✅Mi padre es un buen conversador.
✅María y Rubén son buenos amigos.
تفاوت بین “grande” و “gran”
۱.۱. شکل و موقعیت در جمله:
• “Grande”: وقتی بعد از اسم میآید، به اندازه فیزیکی یا بزرگی واقعی اشاره دارد.
• “Gran”: وقتی قبل از اسم میآید، شکل کوتاهشدهی “grande” است و معنای ارزشی یا معنوی دارد (مثلاً: مهم، عالی، برجسته، قابلتقدیر).
مثالها:
• Es una escuela grande.
این یک مدرسه بزرگ است. (از نظر اندازه)
• Es una gran escuela.
این یک مدرسه عالی و معتبر است. (از نظر کیفیت یا شهرت)
• Es un tenista grande.
او یک تنیسباز بزرگجثه است.
• Es una gran tenista.
او یک تنیسباز خیلی خوب / حرفهای / معروف است.
• Tiene un gran poder de convicción.
او قدرت زیادی برای متقاعد کردن دارد. (قدرت ذهنی / نفوذ کلام)
⸻
۲. تفاوت بین “bueno” و “buen”
۲.۱. شکل و موقعیت در جمله:
• “Bueno”: وقتی بعد از اسم میآید، شکل کامل صفت است.
• “Buen”: وقتی قبل از اسم میآید، شکل کوتاهشدهی “bueno” است. معنی هر دو یکی است، اما جایگاه و شکل متفاوت است.
نکته: فقط در جنس مذکر مفرد این تغییر به “buen” رخ میدهد.
مثالها:
• David es un buen cocinero.
داوید یک آشپز خوب است. (صفت قبل از اسم، به شکل کوتاهشده: buen)
• Mi padre es un buen conversador.
پدرم صحبتکننده خوبی است.
• María y Rubén son buenos amigos.
ماریا و روبن دوستان خوبی هستند. (جمع → buenos)
⸻
۳. جمع صفتها
• جمع “gran” = grandes
مثال:
En este restaurante hay grandes cocineros.
در این رستوران، آشپزهای بزرگی/برجستهای وجود دارند.
• جمع “buen / buena” = buenos / buenas
مثال:
María y Rubén son buenos amigos.
ماریا و روبن دوستان خوبی هستند.
✅Ese sastre hace trajes a medida.
✅Mi hermana es modista, hace vestidos de novia.
✅La modista está diseñando un vestido para la fiesta.
✅El sastre le tomó las medidas para hacerle un traje nuevo.
Modista
• ترجمه: خیاط مُد / طراح لباس / خیاط زنانه
• جنسیت: هم برای زن استفاده میشه هم مرد (ولی رایجتر برای زنانه)
• کار: معمولاً لباس زنانه طراحی و میدوزد. ممکنه طراحی هم بکنه.
مثال:
• Mi hermana es modista, hace vestidos de novia.
خواهرم خیاطه، لباس عروس میدوزه.
⸻
- Sastre
• ترجمه: خیاط مردانه
• جنسیت: معمولاً برای مردان، ولی برای زن هم میتونه استفاده بشه (با تغییر جنس به sastra)
• کار: معمولاً کتوشلوار، لباس رسمی مردانه میدوزه.
مثال:
• Ese sastre hace trajes a medida.
اون خیاط کتوشلوار سفارشی میدوزه.
✅Me compré unos cascos nuevos para escuchar música.
✅¿Tienes cascos para conectarlos al teléfono?
🔶Es obligatorio usar el casco cuando montas en bicicleta.
🔶Me puse el casco antes de subir a la moto.
در زبان اسپانیایی، “los cascos” میتواند به معنی “هدفونها” یا “گوشیهای صوتی” باشد. این کلمه بهویژه در برخی کشورها برای اشاره به هدفون یا هدستها استفاده میشود.
چند مثال برای این کاربرد:
1. “Me compré unos cascos nuevos para escuchar música.”
• “من هدفونهای جدیدی برای گوش دادن به موسیقی خریدم.”
2. “¿Tienes cascos para conectarlos al teléfono?”
• “آیا هدفون داری که به گوشی وصل کنی؟”
3. “No escucho bien, necesito unos cascos con mejor sonido.”
• “خوب نمیشنوم، به هدفونهایی با صدای بهتر نیاز دارم.”
در این موارد، “los cascos” به هدفون یا هدست اشاره دارد که برای گوش دادن به موسیقی، صحبت کردن یا شنیدن صدا استفاده میشود.
در زبان اسپانیایی، “el casco” به معنی “کلاه ایمنی” است. این کلمه معمولاً برای اشاره به کلاههایی استفاده میشود که برای حفاظت از سر در برابر ضربهها و آسیبها بهویژه در هنگام انجام فعالیتهای خطرناک مثل دوچرخهسواری، موتورسواری، کار در ساختمانسازی یا ورزشهای پرخطر مورد استفاده قرار میگیرند.
چند مثال برای “el casco” به معنی “کلاه ایمنی”:
1. “Es obligatorio usar el casco cuando montas en bicicleta.”
• “استفاده از کلاه ایمنی هنگام سوار شدن به دوچرخه الزامی است.”
2. “Me puse el casco antes de subir a la moto.”
• “قبل از سوار شدن به موتور، کلاه ایمنی را به سر گذاشتم.”
3. “El casco de seguridad me protege de los golpes.”
• “کلاه ایمنی من را از ضربهها محافظت میکند.”
در اینجا، “el casco” به کلاه ایمنی اشاره دارد که برای حفظ ایمنی و جلوگیری از آسیب به سر استفاده میشود
✅Mi abuela sabe coser muy bien.
✅Voy a coser el botón que se ha caído.
✅¿Sabes coser a máquina?
کلمه “coser” یک فعل در زبان اسپانیاییه و معنیاش:
دوختن (با نخ و سوزن)
yo
coso
tú
coses
Él / ella / usted
cose
nosotros/as
cosemos
vosotros/as
coséis
ellos / ellas / ustedes
cosen
مثالها:
• Mi abuela sabe coser muy bien.
مادربزرگم خیلی خوب بلده بدوزه.
• Voy a coser el botón que se ha caído.
میخوام دکمهای که افتاده رو بدوزم.
• ¿Sabes coser a máquina?
بلدی با چرخ خیاطی بدوزی؟
⸻
توجه:
با کلمهی “cocer” اشتباه نشه (که به معنی پختن با حرارت هست).
✅Se puso histérico porque pensaba que su hija se había perdido.
✅Cada vez que María lo saluda, se pone rojo como un tomate.
🔶Después de la discusión, me quedé muy triste.
🔶Me quedé hecha polvo cuando suspendí el examen.
🔷Me estoy haciendo viejo y ya no puedo caminar como antes.
🔷Se hizo rica después de vender su empresa.
PONERSE
معنی: تغییر حالت موقتی (فیزیکی یا احساسی)
نکته: معمولاً ناگهانی و گذراست.
کاربردها:
• احساسات: ponerse triste / contento / nervioso…
• ظاهر: ponerse rojo / pálido…
• حالت جسمی یا روحی
ponerse = “شدن” به صورت موقتی (عصبانی شدن، خجالتزده شدن، خوشحال شدن…)
QUEDARSE
معنی: باقی ماندن در یک وضعیت جدید (نتیجه یک اتفاق)
نکته: وضعیت میتونه موقت یا دائمی باشه، ولی اغلب ناگهانیه و نتیجهی اتفاقی بیرونی است.
کاربردها:
• احساسات: quedarse triste / sorprendido…
• حالات شدید یا واکنشهای احساسی یا جسمی: quedarse mudo / ciego / embarazada…
quedarse = “شدن” یا “باقی ماندن” در واکنش به یک رویداد (مثلاً شوکه شدن، غمگین شدن، فلج شدن)
HACERSE
معنی: تغییر پایدار یا تدریجی در شخصیت، وضعیت یا عقیده
نکته: معمولاً تغییری ارادی یا تدریجی است، و مربوط به سن، شغل، باور، یا ثروت است.
کاربردها:
• حرفه و شغل: hacerse médico / actriz…
• عقیده و مذهب: hacerse budista / vegetariano / comunista…
• تغییرات در وضعیت: hacerse rico / viejo…
hacerse = “شدن” بهصورت پایدار و اغلب با انتخاب شخصی (مثلاً دکتر شدن، گیاهخوار شدن)
✅Soy muy despistado, siempre olvido las llaves.
🔶¡No toques nada, que eres un manazas!
✅No me despistes, estoy concentrado.(verbo)
✅Mi hermana es despistada: se le olvida todo.
🔶Se le cae todo, es un manazas.
کلمه “manazas” در زبان اسپانیایی یک اسم عامیانه (coloquial) و کمی طنزآمیزه و معنیاش به فارسی میشه:
دستوپا چلفتی / کسی که خیلی چیزها رو خراب میکنه یا دستبهچیز بشه خراب میشه
⸻
ریشه و ساختار:
• از کلمه “mano” (دست) میاد
• پسوند “-azas” نوعی بزرگنمایی + بار منفی داره
• یعنی انگار طرف دستهای خیلی بزرگ و ناشی داره
⸻
مثالها:
1. ¡No toques nada, que eres un manazas!
هیچی رو دست نزن، چون دستوپا چلفتی هستی!
2. Se le cae todo, es un manazas.
همهچی از دستش میافته، خیلی ناشیه.
3. No dejes que lo arregle él, es un manazas.
نذار اون درستش کنه، آدم ناشیایه.
⸻
توجه:
• فقط برای آدمها به کار میره، نه اشیا.
• جنسیت نداره؛ برای زن و مرد همینه:
• ella es un manazas
• él es un manazas
Despistado / Despistada
معنی:
حواسپرت، گیج، فراموشکار، بیدقت
این صفت برای کسی استفاده میشه که همیشه چیزی رو فراموش میکنه، حواسش پرته یا تمرکز نداره.
⸻
مثالها:
1. Soy muy despistado, siempre olvido las llaves.
خیلی حواسپرت هستم، همیشه کلیدهام رو فراموش میکنم.
2. Mi hermana es despistada: se le olvida todo.
خواهرم خیلی فراموشکاره، همهچیز یادش میره.
3. ¿No te acordaste de la cita? ¡Qué despistado eres!
یادت نبود قرار داشتیم؟ چهقدر حواسپرتی!
⸻
نکات گرامری:
• Despistado = برای مرد
• Despistada = برای زن
• جمع: despistados / despistadas
✅Una situación propicia para el diálogo
✅Una ocasión propicia
✅Un ambiente propicio para el aprendizaje
✅Necesitamos un ambiente propicio para la creatividad.
عبارت “un ambiente propicio” به معنی:
”یک محیط مساعد / مناسب / مساعد کننده”
⸻
توضیح دقیق:
• ambiente = محیط، فضا
• propicio = مناسب، مساعد، چیزی که شرایط خوب یا تسهیلکننده برای چیزی فراهم میکنه
⸻
مثالها:
• Un ambiente propicio para el aprendizaje
= محیطی مساعد برای یادگیری
• Necesitamos un ambiente propicio para la creatividad.
= ما به محیطی مناسب برای خلاقیت نیاز داریم.
⸻
معادل در فارسی:
• محیط آماده
• فضای سازنده
• جوّ مناسب
✅Vamos a ver una película y comer palomitas de maíz.
✅Las palomitas de maíz son un snack muy popular en el cine.
✅¿Te gustan las palomitas de maíz con mantequilla?
“Palomitas de maíz” در زبان اسپانیایی به معنی ذرت بوداده یا پاپکورن است. این عبارت به ذرتهایی اطلاق میشود که هنگام حرارت دیدن به دلیل فشار بخار داخل دانه، منفجر شده و به صورت پف کرده و سبک در میآیند.
چند مثال:
1. “Vamos a ver una película y comer palomitas de maíz.”
• “میخواهیم یک فیلم تماشا کنیم و پاپکورن بخوریم.”
2. “Las palomitas de maíz son un snack muy popular en el cine.”
• “پاپکورن یک میانوعده بسیار محبوب در سینماست.”
3. “¿Te gustan las palomitas de maíz con mantequilla?”
• “آیا پاپکورن با کره را دوست داری؟”
پاپکورن معمولاً در فیلمها یا به عنوان یک میانوعده خوشمزه و سبک مصرف میشود.
🔶No, se le ha roto a Javi.‼️ ???
موضوع: ساختار “se + pronombre + verbo” برای بیان اتفاقات غیرعمدی
در زبان اسپانیایی، وقتی میخوایم بگیم یه اتفاقی ناخواسته یا تصادفی برای کسی افتاده (بدون اینکه اون شخص لزوماً مقصر باشه)، از این ساختار استفاده میکنیم:
⸻
فرمول کلی:
se + [ضمیر غیرمستقیم برای شخص] + [فعل در شخص سوم] + [فاعل واقعی = چیزی که اتفاق براش افتاده]
ویژگی مهم این ساختار:
• فاعل واقعی جمله چیزییه که اتفاق براش افتاده
(مثلاً: موبایل، مدارک، لیوان و…)
• فعل در زمان و عدد با اون فاعل صرف میشه (مفرد یا جمع)
• این ساختار حس “تقصیر من نبود” / “دست خودم نبود” میده.
⸻
۳. افعال متداول در این ساختار:
• olvidársele (فراموش شدن چیزی برای کسی)
• rompérsele (شکسته شدن چیزی برای کسی)
• perdérsele (گم شدن چیزی برای کسی)
• caérsele (افتادن چیزی از دست کسی)
⸻
۴. مثالهای ساده و روان:
Se me ha roto el móvil.
گوشیم شکست (ولی خودم نشکوندم — اتفاقی بود)
• se me = برای من
• ha roto = شکسته شده (el móvil فاعله → مفرد)
⸻
Se te han olvidado los documentos.
مدارک یادت رفته (اتفاقی فراموش شده، نه عمدی)
• se te = برای تو
• han olvidado = فراموش شدهاند (los documentos فاعل جمع)
⸻
Se le perdió la cartera a Ana.
کیف پول برای آنا گم شد.
• se le = برای آنا
• perdió = گم شد (la cartera مفرده)
⸻
Se nos cayeron los vasos.
لیوانها از دستمون افتادن (نه اینکه عمداً انداختیمشون)
• se nos = برای ما
• cayeron = افتادن (los vasos = جمع)
⸻
۵. نکته مهم (از عکس دوم):
فاعل واقعی، چیزیست که فراموش یا خراب شده—not شخص.
مثلاً در:
Se te han olvidado los documentos,
فاعل واقعی = los documentos (نه «تو»)
⸻
۶. چرا این ساختار مهمه؟
چون توی اسپانیایی، خیلی وقتها آدمها نمیخوان تقصیر چیزی رو قبول کنن، یا میخوان بگن «اتفاقی بود». این ساختار دقیقاً برای همینه!
Eres una gran lectora…
Sí, me encantan los libros y leo mucho. Algunas semanas leo tres o cuatro libros. E intento leerlos en la lengua en la que se escribieron.
Claro, eso ayuda. ¿Y el francés?
Empecé a estudiarlo a los 14 años, cinco horas semanales también. Y como mi tía favorita vive en Lyon, he estado muchas veces en Francia. El francés es una lengua que me apasiona: el teatro, la literatura, el cine… Aunque últimamente se me ha olvidado un poco, la verdad.
¿Y el español?
Lo empecé a aprender cuando vine a vivir a Barcelona, hace 12 años. La verdad es que nunca he ido a clase. El primer año me compré un buen libro de autoaprendizaje y estudiaba en casa.
تو خیلی اهل کتابی…
بله، عاشق کتابم و خیلی میخوانم. بعضی هفتهها سه یا چهار کتاب میخوانم. و سعی میکنم آنها را به زبانی بخوانم که در اصل نوشته شدهاند.
معلومه، این خیلی کمک میکنه. و فرانسوی چطور؟
یادگیریاش را از ۱۴ سالگی شروع کردم، هفتهای پنج ساعت همونطور. و چون خالهی محبوبم در لیون زندگی میکنه، بارها به فرانسه رفتهام. فرانسوی زبانیه که واقعاً بهش علاقه دارم: تئاتر، ادبیات، سینما… البته راستش رو بخوای، اخیراً یه کم فراموشش کردم.
و اسپانیایی؟
شروع کردم به یادگیریش وقتی ۱۲ سال پیش اومدم بارسلونا زندگی کنم. راستش هیچوقت کلاس نرفتم. سال اول، یک کتاب خوب آموزش خودآموز خریدم و در خانه درس میخواندم.
• gran lectora - خوانندهی قهار / زیاد کتابخوان
• me encantan los libros - عاشق کتابها هستم
• leo mucho - زیاد کتاب میخوانم
• intento leerlos en la lengua original - سعی میکنم آنها را به زبان اصلی بخوانم
• eso ayuda - این کمک میکند
• empecé a estudiarlo - شروع به یادگیری آن کردم
• cinco horas semanales - پنج ساعت در هفته
• mi tía favorita - خالهی مورد علاقهام
• he estado muchas veces - بارها بودهام / رفتهام
• me apasiona - بهشدت به آن علاقه دارم
• se me ha olvidado un poco - کمی از یادم رفته
• vine a vivir a Barcelona - آمدم بارسلونا زندگی کنم
• nunca he ido a clase - هیچوقت کلاس نرفتهام
• me compré un buen libro de autoaprendizaje - یک کتاب خوب خودآموز خریدم
• estudiaba en casa - در خانه درس میخواندم
Ser políglota
Johanna, ¿cuál es tu lengua materna? Soy medio italiana y medio alemana, pero mi lengua materna es el alemán. Mi madre es alemana y mi padre, italiano, así que en mi casa se hablaban las dos lenguas: italiano cuando estábamos en Italia y alemán cuando estábamos en Alemania.
¿Vivíais en los dos países?
Bueno, mis padres se conocieron en Roma pero, cuando yo tenía 3 años, nos fuimos a vivir a Alemania. Yo viví de los 3 a los 19 años en Alemania y me eduqué en alemán, pero nunca perdí el italiano porque íbamos 4 o 5 veces al año a Italia.
¿Y a los 19 años…?
Me fui a Milán a estudiar Filología. Y lo pasé en grande, me encantó la carrera y aprendí mucho.
چندزبانگی
یوهانا، زبان مادریات چیست؟
من نیمه ایتالیایی و نیمه آلمانی هستم، اما زبان مادریام آلمانی است. مادرم آلمانی است و پدرم ایتالیایی، بنابراین در خانه ما هر دو زبان صحبت میشد: وقتی در ایتالیا بودیم، ایتالیایی و وقتی در آلمان بودیم، آلمانی.
در هر دو کشور زندگی میکردید؟
خب، پدر و مادرم در رم با هم آشنا شدند، اما وقتی من ۳ ساله بودم، رفتیم آلمان زندگی کنیم. من از ۳ تا ۱۹ سالگی در آلمان زندگی کردم و به زبان آلمانی تحصیل کردم، اما هرگز ایتالیایی را از دست ندادم چون سالی ۴ یا ۵ بار به ایتالیا میرفتیم.
و در ۱۹ سالگی…؟
برای تحصیل در رشته زبانشناسی به میلان رفتم. خیلی بهم خوش گذشت، عاشق رشتهام شدم و چیزهای زیادی یاد گرفتم.
• ser políglota - چندزبان بودن
• lengua materna - زبان مادری
• medio italiana / medio alemana - نیمه ایتالیایی / نیمه آلمانی
• en mi casa - در خانهمان
• se hablaban las dos lenguas - هر دو زبان صحبت میشدند
• cuando estábamos en Italia / Alemania - وقتی در ایتالیا / آلمان بودیم
• vivíais - زندگی میکردید (شماها)
• nos fuimos a vivir - رفتیم زندگی کنیم
• viví de los 3 a los 19 años - از ۳ تا ۱۹ سالگی زندگی کردم
• me eduqué en alemán - به زبان آلمانی تحصیل کردم
• nunca perdí el italiano - هیچوقت ایتالیایی را فراموش نکردم
• 4 o 5 veces al año - چهار یا پنج بار در سال
• me fui a Milán - به میلان رفتم
• estudiar Filología - تحصیل در رشته زبانشناسی
• lo pasé en grande - خیلی خوش گذشت
• me encantó la carrera - عاشق رشتهام شدم
• aprendí mucho - خیلی چیزها یاد گرفتم