Vahid 95 Flashcards

(15 cards)

1
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅Me encanta pasar tiempo contigo.
✅ Me gusta tu forma de pensar.
✅ Me fascina la literatura española.
✅ Adoro a mis abuelos.

A

CARIÑO (محبت / علاقه)
1. Me encanta pasar tiempo contigo.
عاشق اینم که با تو وقت بگذرونم.
(«encantar» یعنی چیزی را خیلی دوست داشتن؛ خیلی بیشتر از «gustar».)
2. Me gusta tu forma de pensar.
از طرز فکرت خوشم میاد.
(«gustar» یعنی خوش آمدن، دوست داشتن به‌طور کلی.)
3. Me fascina la literatura española.
ادبیات اسپانیایی برام خیلی جذابه.
(«fascinar» یعنی شدیداً جذب یا مجذوب چیزی شدن.)
4. Adoro a mis abuelos.
عاشق پدربزرگ و مادربزرگم هستم.
(«adorar» یعنی خیلی خیلی دوست داشتن یا پرستیدن به‌صورت عاشقانه.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
2
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me pone contento verte feliz.
✅ Me hace feliz ayudar a los demás.
✅ Me ilusiona el viaje a París.
✅ Me alegra saber que todo va bien.

A

ALEGRÍA (شادی / خوشحالی)
1. Me pone contento verte feliz.
خوشحالم می‌کنه که تو رو خوشحال می‌بینم.
(«poner contento/a» یعنی باعث خوشحالی شدن.)
2. Me hace feliz ayudar a los demás.
کمک به دیگران منو خوشحال می‌کنه.
(«hacer feliz» یعنی شاد کردن کسی.)
3. Me ilusiona el viaje a París.
سفر به پاریس منو هیجان‌زده و خوشحال می‌کنه.
(«ilusionar» یعنی امید و هیجان خوشحال‌کننده دادن.)
4. Me alegra saber que todo va bien.
خوشحال می‌شم بدونم که همه‌چیز خوب پیش می‌ره.
(«alegrar» یعنی شادی آوردن، خوشحال کردن.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
3
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me da rabia llegar tarde por el tráfico.
✅ Me molesta cuando no me escuchas.
✅ Me irrita el ruido constante.
✅ Odio levantarme temprano.
✅ Me pone furiosa la injusticia.

A

ENFADO (خشم / ناراحتی)
1. Me da rabia llegar tarde por el tráfico.
دیر رسیدن به خاطر ترافیک دیوونه‌م می‌کنه.
(«dar rabia» یعنی باعث عصبانیت یا حرص شدن.)
2. Me molesta cuando no me escuchas.
اذیتم می‌کنه وقتی به حرف‌هام گوش نمی‌دی.
(«molestar» یعنی اذیت شدن یا رنجیدن از چیزی.)
3. Me irrita el ruido constante.
سر و صدای مداوم اعصابم رو خورد می‌کنه.
(«irritar» یعنی تحریک عصبی کردن، آزار دادن.)
4. Odio levantarme temprano.
از زود بیدار شدن متنفرم.
(«odiar» یعنی تنفر داشتن.)
5. Me pone furiosa la injusticia.
بی‌عدالتی منو خیلی عصبانی می‌کنه.
(«poner furioso/a» یعنی کسی رو به شدت عصبانی کردن.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
4
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me extraña que no haya venido.
✅ Me sorprende lo bien que habla español.

A

SORPRESA (تعجب / شگفتی)
1. Me extraña que no haya venido.
برام عجیبه که نیومده.
(«extrañar» یعنی غیرمنتظره یا عجیب بودن چیزی؛ گاهی با تعجب یا نگرانی همراهه.)
2. Me sorprende lo bien que habla español.
تعجب می‌کنم که چقدر خوب اسپانیایی صحبت می‌کنه.
(«sorprender» یعنی باعث تعجب شدن.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
5
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me cansa hacer siempre lo mismo.
✅ Me aburre esta película.
✅ Me fastidia tener que esperar tanto.

A

ABURRIMIENTO (بی‌حوصلگی / خستگی ذهنی)
1. Me cansa hacer siempre lo mismo.
از اینکه همیشه یه کار تکراری انجام بدم، خسته‌م می‌کنه.
(«cansar» در اینجا به معنای خسته‌کننده بودن به‌طور روحی و روانیه.)
2. Me aburre esta película.
این فیلم حوصله‌م رو سر می‌بره.
(«aburrir» یعنی حوصله‌سربر بودن.)
3. Me fastidia tener que esperar tanto.
اعصابم خورد می‌شه که باید این‌قدر صبر کنم.
(«fastidiar» یعنی اذیت کردن یا اعصاب‌خردکن بودن، در حد پایین‌تر از «molestar» یا «irritar».)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
6
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me da igual si vamos o no.
✅ No me importa lo que piensen.
✅ No me interesa ese tema.

A

INDIFERENCIA (بی‌تفاوتی)
1. Me da igual si vamos o no.
برام فرقی نمی‌کنه بریم یا نه.
(«dar igual» یعنی برای کسی تفاوت نداشتن، بی‌اهمیت بودن.)
2. No me importa lo que piensen.
برام مهم نیست که چی فکر می‌کنن.
(«no importar» یعنی اهمیت نداشتن.)
3. No me interesa ese tema.
اون موضوع برام جالب نیست.
(«no interesar» یعنی علاقه‌مند نبودن به چیزی.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
7
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me da pánico volar en avión.
✅ Me da miedo quedarme solo en casa.
✅ Me preocupa el futuro.
✅ Me asusta la oscuridad.
✅ Me da ansiedad hablar en público.

A

MIEDO (ترس / نگرانی)
1. Me da pánico volar en avión.
از پرواز با هواپیما وحشت دارم.
(«dar pánico» یعنی ایجاد وحشت شدید در کسی.)
2. Me da miedo quedarme solo en casa.
از تنها موندن توی خونه می‌ترسم.
(«dar miedo» یعنی ترسوندن کسی.)
3. Me preocupa el futuro.
نگران آینده‌ام.
(«preocupar» یعنی باعث نگرانی شدن.)
4. Me asusta la oscuridad.
تاریکی منو می‌ترسونه.
(«asustar» یعنی ترساندن یا ترسیدن از چیزی.)
5. Me da ansiedad hablar en público.
حرف زدن جلوی جمع بهم اضطراب می‌ده.
(«dar ansiedad» یعنی باعث اضطراب یا دل‌نگرانی شدن.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
8
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me duele la cabeza.
✅ Me sienta mal la comida rápida.
✅ Me hace sufrir recordar el pasado.

A

DOLOR (درد / رنج)
1. Me duele la cabeza.
سرم درد می‌کنه.
(«doler» یعنی درد داشتن؛ فعل خاصی هست که با «me/te/le…» استفاده می‌شه.)
2. Me sienta mal la comida rápida.
غذای فست‌فود حالمو بد می‌کنه.
(«sentar mal» یعنی بد تأثیر گذاشتن روی بدن یا روحیه.)
3. Me hace sufrir recordar el pasado.
یادآوری گذشته باعث رنج من می‌شه.
(«hacer sufrir» یعنی موجب درد کشیدن یا رنج بردن شدن.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
9
Q

¿Reconoces tus emociones?

✅ Me pongo triste cuando llueve.
✅ Me da pena ver a los animales abandonados.
✅ Me entristece estar lejos de mi familia.

A

TRISTEZA (غم / اندوه)
1. Me pongo triste cuando llueve.
وقتی بارون میاد غمگین می‌شم.
(«ponerse triste» یعنی غمگین شدن به‌صورت ناگهانی یا تدریجی.)
2. Me da pena ver a los animales abandonados.
دیدن حیوانات بی‌سرپرست دلمو به درد میاره.
(«dar pena» یعنی دلسوزی یا ناراحتی ایجاد کردن.)
3. Me entristece estar lejos de mi familia.
دور بودن از خانواده ناراحتم می‌کنه.
(«entristecer» یعنی غمگین کردن.)

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
10
Q

“La conciencia emocional es la capacidad de identificar las emociones propias y ajenas. Entender su significado, sus causas y sus consecuencias es muy útil en todos los contextos: el personal, el social, el laboral, etc.”

A

«آگاهی هیجانی، توانایی شناسایی احساسات خود و دیگران است. درکِ معنای آن‌ها، علل‌شان و پیامدهای‌شان در همه‌ی زمینه‌ها (شخصی، اجتماعی، کاری و غیره) بسیار مفید است.»

بررسی ساختار زبانی کامل

جمله اول:

La conciencia emocional es la capacidad de identificar las emociones propias y ajenas.

1.	La conciencia emocional
•	“La”: حرف تعریف معرفه برای اسم مؤنث
•	“conciencia emocional”: عبارت اسمی به معنی “آگاهی هیجانی”
2.	es
•	فعل ser در زمان حال ساده، سوم شخص مفرد
•	ربط‌دهنده بین فاعل و متمم اسمی
3.	la capacidad de identificar…
•	“la capacidad”: توانایی
•	“de identificar”: مصدر با حرف اضافه “de” که نقش متمم برای “capacidad” دارد
•	“identificar”: مصدر به معنای “شناسایی کردن”
4.	las emociones propias y ajenas
•	“las emociones”: احساسات (جمع مؤنث معرفه)
•	“propias y ajenas”: صفت‌هایی که به “emociones” برمی‌گردند
•	propias: متعلق به خود
•	ajenas: متعلق به دیگران

ترجمه جزءبه‌جزء:
“آگاهی هیجانی، تواناییِ شناساییِ احساساتِ خود و دیگران است.”

جمله دوم:

Entender su significado, sus causas y sus consecuencias es muy útil en todos los contextos: el personal, el social, el laboral, etc.

1.	Entender
•	مصدر فعل، نقش فاعل جمله را دارد (مصدر به‌عنوان فاعل رایج در اسپانیایی)
•	به معنی “درک کردن”
2.	su significado, sus causas y sus consecuencias
•	سه مفعول برای فعل “entender”، همگی با ضمیر ملکی su/sus (ضمیر سوم شخص)
•	su significado: معنای آن
•	sus causas: علت‌های آن
•	sus consecuencias: پیامدهای آن
3.	es muy útil
•	es: فعل ser در حال ساده
•	muy útil: بسیار مفید
4.	en todos los contextos
•	en: حرف اضافه
•	todos los contextos: همه زمینه‌ها یا موقعیت‌ها
5.	el personal, el social, el laboral, etc.
•	مثال‌هایی از انواع “contextos” (به‌صورت صفت به کار رفته‌اند)
•	صفت‌هایی که با “el” آمده‌اند تا نقش اسم داشته باشند:
•	el personal: زمینه شخصی
•	el social: زمینه اجتماعی
•	el laboral: زمینه کاری

ترجمه جزءبه‌جزء:
“درک معنای آن، علت‌های آن و پیامدهای آن، در همه زمینه‌ها (شخصی، اجتماعی، کاری و…) بسیار مفید است.”

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
11
Q

Me extraña que no hayas venido.
🔷 Hace semanas que no te veo. Te extraño.

A
  1. Te extraño
    • فعل: extrañar (در معنای «دلتنگ شدن»)
    • فاعل: yo (من) — محذوف
    • مفعول: te (تو)

ترجمه:
«دلم برات تنگ شده» یا «دلتنگت هستم».

ساختار:
فعل extrañar در اینجا به معنای دلتنگ بودن است و مانند فعل‌های معمول، فاعلش «yo» است و مفعولش «te».

شکل درست ممکن بر اساس معنا:
1. Te extraño.
دلتنگت هستم. (yo → tú)
2. Le extraño.
دلتنگ او هستم. *(yo → él/ella

  1. Me extraña
    • فعل: extrañar (در معنای «عجیب بودن / تعجب‌آور بودن»)
    • فاعل: چیزی یا کسی دیگر (محذوف)، مثلاً: Me extraña que no llame.
    • مفعول غیرمستقیم: me (برای من)

ترجمه:
«برام عجیبه» یا «تعجب می‌کنم».
(مثلاً: Me extraña que no hayas venido = برام عجیبه که نیومدی)

ساختار:
در این کاربرد، extrañar یک فعل شبیه به gustar هست:
چیزی (مثلاً یک جمله یا وضعیت) باعث تعجب من می‌شه.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
12
Q

✅ ¿Vas a la fiesta o no? – ¿Qué más da?
✅ ¿Prefieres este color o el otro? – ¿Qué más da?
✅ Me olvidé de comprar pan. – ¿Qué más da?

A

عبارت ”¿Qué más da?” در زبان اسپانیایی به معنای “چه فرقی می‌کنه؟” یا “چه اهمیتی داره؟” است و معمولاً زمانی استفاده می‌شود که فرد بخواهد نشان دهد که برایش اهمیتی ندارد یا نسبت به چیزی بی‌تفاوت است.

این عبارت در موقعیت‌های مختلف به کار می‌رود، زمانی که فرد بخواهد نشان دهد که یک موضوع یا تفاوت برایش مهم نیست یا فرقی نمی‌کند.

مثال‌ها:
1. ¿Vas a la fiesta o no? – ¿Qué más da?
به مهمونی می‌ری یا نه؟ – چه فرقی می‌کنه؟
2. ¿Prefieres este color o el otro? – ¿Qué más da?
این رنگو می‌پسندی یا اون یکی رو؟ – چه اهمیتی داره؟
3. Me olvidé de comprar pan. – ¿Qué más da?
فراموش کردم نان بخرم. – چه فرقی می‌کنه؟

این عبارت معمولاً به‌صورت غیررسمی استفاده می‌شود و به نوعی نشان‌دهنده بی‌تفاوتی یا کم‌اهمیتی است.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
13
Q

✅ El trabajo ajeno siempre parece más fácil.
🔷 La opinión ajena no me afecta.

A

کلمات “ajeno” و “ajena” هر دو از یک ریشه هستند و تفاوت اصلی آن‌ها در جنسیت (مذکر یا مؤنث) است.
• Ajeno (مذکر)
• Ajena (مؤنث)
بیگانه
این دو صفت به همان معناهای غیرمربوط به کسی یا مربوط به شخص یا چیزی دیگر اشاره دارند، اما در زبان اسپانیایی بسته به جنسیتی که می‌خواهید توصیف کنید، یکی از این دو را استفاده می‌کنید.

توضیح و مثال‌های هر کدام:

Ajeno (مذکر)

Ajeno برای توصیف اسامی مذکر به کار می‌رود.
1. “Este problema es ajeno a nosotros.”
این مشکل به ما مربوط نیست.
2. “El trabajo ajeno siempre parece más fácil.”
کار دیگران همیشه راحت‌تر به نظر می‌رسد.
3. “No me interesa lo ajeno.”
من به چیزهایی که مربوط به دیگران است، علاقه‌ای ندارم.

Ajena (مؤنث)

Ajena برای توصیف اسامی مؤنث به کار می‌رود.
1. “La opinión ajena no me afecta.”
نظر دیگران برایم مهم نیست.
2. “Es una situación ajena a mi experiencia.”
این یک موقعیت غیرمرتبط با تجربه من است.
3. “No me gusta hablar de cosas ajenas.”
من دوست ندارم در مورد چیزهای مربوط به دیگران صحبت کنم.

نکته:
• به‌طور کلی، “ajeno” و “ajena” به چیزی که به شخص یا چیزی دیگر تعلق دارد یا ربطی به آن‌ها ندارد اشاره دارند.
• همیشه باید این صفت‌ها را با جنسیت اسم‌هایی که توصیف می‌کنند، هماهنگ کنید.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
14
Q

✅ Me encanta que vengas a la fiesta.
✅ Me molesta que hables tan alto.
✅ Me gusta que me llames.
✅ Te sorprende que él no venga a la reunión.
✅ Nos alegra que te mejores pronto.

A

نوع subjuntivo که شبیه به “me encanta que…” استفاده می‌شود، به یکی از استفاده‌های متداول سبژونتیوو در زبان اسپانیایی اشاره دارد که بیان احساسات، نظرات، و خواسته‌ها است. این نوع از سبژونتیوو به ویژه پس از افعال یا عبارات حسی (مثل encantar, gustar, molestar, interesar, alegrar و غیره) به کار می‌رود، زمانی که به چیزی اشاره می‌شود که برای گوینده خوشایند است یا به او احساسی خاص می‌دهد.

ساختار کلی:

این نوع سبژونتیوو معمولاً بعد از یک فعل یا عبارت که احساسات یا نظرات گوینده را بیان می‌کند، می‌آید. ساختار این جملات به این صورت است:

[فاعل + فعل در حالت indicativo] + que + [فاعل + فعل در حالت subjuntivo]

مثال‌ها و توضیحات بیشتر:
1. Me encanta que vengas a la fiesta.
خوشحال می‌شوم که به مهمانی بیایی.
• در این جمله، گوینده احساسات خود را بیان می‌کند (خوشحالی که شخص به مهمانی می‌آید) و از سبژونتیوو vengas استفاده می‌شود، چون این عمل هنوز قطعی نیست و احتمال دارد که فرد نیاید.
2. Me molesta que hables tan alto.
من از این که این‌طور بلند صحبت می‌کنی، ناراحت می‌شوم.
• در این جمله نیز molesta بیانگر احساس ناراحتی گوینده است، و چون گوینده از چیزی که به صورت غیرقطعی اتفاق خواهد افتاد ناراحت است (یعنی هنوز نمی‌داند که طرف مقابل حتما بلند صحبت خواهد کرد یا نه)، از سبژونتیوو hables استفاده می‌شود.
3. Me gusta que me llames.
از این که به من زنگ می‌زنی خوشحال می‌شوم.
• gustar در این جمله نشان‌دهنده خوشحالی گوینده است و به همین دلیل بعد از آن subjuntivo به کار می‌رود تا نشان دهد که عمل تماس گرفتن هنوز قطعی نیست.
4. Te sorprende que él no venga a la reunión.
از این که او به جلسه نیاید، شگفت زده می‌شوی.
• در این جمله sorprende نشان‌دهنده یک احساس است، و چون عمل “no venga” غیرقطعی است (ممکن است فرد نیاید یا بیاید)، از subjuntivo استفاده می‌شود.
5. Nos alegra que te mejores pronto.
خوشحال می‌شویم که زودتر خوب شوی.
• در اینجا، گوینده خوشحالی خود را بیان می‌کند، و چون mejorarse در آینده قطعی نیست، از سبژونتیوو te mejores استفاده می‌شود.

چرا از subjuntivo در این جملات استفاده می‌کنیم؟
• عدم قطعیت: وقتی که گوینده از چیزی که قرار است اتفاق بیفتد یا به احتمال زیاد اتفاق می‌افتد صحبت می‌کند، ولی هنوز از قطعی بودن آن مطمئن نیست. به همین دلیل از سبژونتیوو برای نشان دادن این عدم قطعیت استفاده می‌کنیم.
• احساسات و نظرات شخصی: این افعال (مانند gustar, encantar, molestar, sorprender) معمولاً برای بیان نظرات یا احساسات شخصی استفاده می‌شوند و چون این نظرات یا احساسات به وضعیت خاص و غیرقطعی مربوط است، از سبژونتیوو برای بیان آن‌ها استفاده می‌شود.

نکات مهم:
1. استفاده از “que”: پس از افعال و عباراتی که احساسات یا نظرات را بیان می‌کنند، معمولاً از “que” برای وصل کردن جمله اصلی به جمله فرعی استفاده می‌شود.
2. تنوع افعال: علاوه بر افعال gustar, encantar, molestar, و sorprender، افعال دیگری مانند temer (ترسیدن)، desear (خواستن)، esperar (امیدوار بودن)، dudar (شک کردن) و دیگر افعال مشابه نیز از سبژونتیوو در این نوع جملات استفاده می‌کنند.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly
15
Q

• Me encanta mucho. (❌)
• Adoro mucho. (❌)
• Odio mucho. (❌)

A

بسیاری از این افعال شدت‌سنجی ندارند یعنی نمی‌توان آن‌ها را با افعال شدتی مانند “muy” (خیلی) استفاده کرد، زیرا خودشان به‌طور طبیعی معنی شدید دارند.
• Me encanta mucho. (غلط است)
• Adoro mucho. (غلط است)
• Odio mucho. (غلط است)

به‌جای آن‌ها، این افعال خود به‌طور طبیعی شدت دارند، بنابراین نیاز به استفاده از “muy” یا “mucho” نیست.

How well did you know this?
1
Not at all
2
3
4
5
Perfectly